نگاهی به رمان «مست جنگ»

 تاریخ با اگـر و اما جذاب می‌شود


محمد فائزی‌فرد
منتقد ادبیات 

​​​​​​​ به مغرب، سینه‌مالان قرص خورشید             
نهان می‌گشت پشت کوهساران
فرومی‌ریخت گردی زعفران‌رنگ                  
به روی نیزه‌ها و نیزه‌داران
حمله‌ مغول، برای خیلی از ما با این شعر، شکل تازه‌ای به خود گرفت. تصویر نبردی دردآلود و قهرمانی که پاک‌بازانه می‌جنگد، داشته‌هایش را فدا می‌کند و بر دل امواج می‌کوبد.
شعر فوق حماسی است؛ حتی اگر بیان شکستی تاریخی باشد. اما چون شکست، ذهن آدمی را می‌آزارد، ای‌کاش‌ها شکل می‌گیرند. ای‌کاش‌هایی که گرد مفهومی می‌چرخد: ایستادگی در برابر واقعیت تغییرناپذیر تاریخی. شاید همین‌جاست که تاریخ درس می‌دهد و همین‌جاست که تاریخ دگرگون، زاده می‌شود. تاریخی که در آن دست می‌بریم و ای‌کاش‌هایی را به آن می‌افزاییم.
 تاریخ شکست
مست جنگ، در تاریخ گره‌ خورده، اما در تاریخ اسیر نیست. به فراخور اهدافش از ظرف واقعیت بیرون می‌زند و روند خویش را پیش می‌گیرد. در همین جا البته سؤال‌هایی پیش می‌آید. اینکه ای‌کاش‌های تاریخی را بر چه اساسی برمی‌گزینیم و هدف‌مان چیست.
ذهنم برای این پرسش دو جواب پیش می‌کشد؛ اول اینکه چیزی در جهان امروز مغفول مانده. همان چیز را از بستر تاریخی‌اش بیرون می‌کشیم و مخالفش را جایگزین می‌کنیم. مثال دم‌دستی‌اش داستان «مردی در قلعه‌ مرتفع» از کی‌دیک است؛ که البته به‌واسطه سریالی که از آن ساخته شد، شناخته‌ شده است. در این کتاب، مسأله جنگ جهانی است. اگر امریکا به جبهه‌ متفقین نمی‌پیوست، دنیا چطور جایی می‌شد؟ این سؤال و پاسخی که می‌گیریم، ذهنیات ما را شکل می‌دهد. اگر بخواهم ساده بگویم، تاریخ جایگزین ابزار قدرتمندی در دست نویسنده و البته سیاستمداران است که می‌توان با آن، حتی کشتار هیروشیما و ناکازاکی را موجه جلوه داد.مورد دوم، گمانه‌زنی است. نیازی نیست در آن ماجرایی را وارونه کرد. تاریخ، برایتان با یک «اگر» جذاب‌تر می‌شود. پس این «اگر» را به قلب ماجرای تاریخی‌تان وارد می‌کنید و سیر وقایع را به نظاره می‌نشینید.مست جنگ، کجای این ماجرا ایستاده؟ آیا توانسته ماجرایی بیافریند که از فرازوفرود تاریخی جلال‌الدین محمد خوارزمشاهی پیشی بگیرد؟ پاسخ به این سؤال، به‌ اندازه حریفی که مست جنگ برای خود برگزیده، دشوار است. باید دید داستان مسعود آذرباد قدرت بیشتری می‌گیرد یا تاریخی که در آن جلال‌الدین می‌جنگد، شکست بزرگی می‌خورد، از هند و سوار بر گاو دوباره برمی‌خیزد و خنجر‌های خلیفه‌ عباسی و آشوب خانوادگی را پیش روی خود دارد.
 چه می‌گوید؟
از پرواز در آسمان تاریخ دست می‌کشیم و به میان کتاب می‌جهیم. شخصیت اصلی، شاهزاده‌ای‌ است می‌گسار و زودرنج. تاب مخالفت ندارد و دست از می‌ نمی‌شوید.می‌خوارگی جلال‌الدین با آنچه در تاریخ رخ داده بی‌ارتباط نیست. نقل می‌کنند که پس از شکستی به آ‌ذربایجان گریخت و در همین حین و دور از لشکریان به می‌گساری مشغول شد. زمانی متوجه مغولان شد که خود را به شهر رسانده بودند.پس یکی از نقاط تغییر جلال‌الدین، همین کیفیت زندگی اوست. که در داستان به‌وسیله‌ نشانه‌های بیرونی نیز، بازآفرینی و بازنشانی می‌شود. داستان از این نظر غنی است. نشانه‌ها و اتفاقاتش را از یاد نمی‌برد و سرِ بزنگاه از همان‌ها برای ساخت معانی یا تأکید بر آنها بهره می‌گیرد. در این بین، مورد مهمی که دانستنش قرار نیست لذتتان را از داستان کم کند، اسب حاکم است.
می‌دانیم که اسب نماد ذات سرکش انسانی است. اسب وحشی، یعنی نفس قدرتمندی که ما را به هر سویی می‌کشاند. چه در تعابیر عرفانی و چه در فرهنگ دینی، اگر افسار اسب را در دست نداشته باشید، شما را به میل خود پیش می‌برد و در آخر، میان تاریک‌ترین گودال سرنوشت رها می‌کند، شاید همان‌جایی که جلال‌الدین در تاریخ رها شد. داستان از این موضوع بخوبی آگاه است و از آن درست بهره می‌گیرد. تغییر شخصیت جلال‌الدین را در تغییر برخوردش با اسب سرکشی که به او تقدیم شده، می‌بینیم. به‌درستی در ابتدای داستان، شخصیت اصلی عاجز از رام‌کردن اسب، زمین می‌خورد. در انتها، بعد از ماجراهای بسیار، باز با همان اسب رودررو می‌شود. این بار افسار اسب را در دست دارد و آن را مرکب خود می‌سازد. این، زمانی رخ می‌دهد که سیر اخلاقی‌اش را طی کرده، می‌گساری را کنار گذاشته و با رعیت نرم‌خو شده است.و البته، رعیت همان چیزی است که در داستان فراموش شده است. حمله‌ مغول برای هیچ‌کس به قدر مردم بد نبود. تاریخ بیشتر به شرح حال سلاطین مشغول است تا مردم. حال آنکه می‌دانیم قتل، تجاوز و جنایاتی که بر مردم وارد می‌شود، بسیار بزرگ‌تر از شکست سپاهی است. داستان می‌توانست پلی باشد برای ورا رفتن از تاریخ سلاطین و لشکرها؛ و رسیدن به عمق درد و رنج حقیقی، یعنی مردم. البته داستان در انتها، کمی به مردم نزدیک می‌شود که امیدوارم در جلد دوم بیشتر پیش رفته و لایه‌ تازه‌ای از وقایع تاریخی را مقابل روی خواننده قرار دهد.
چگونه می‌‌گوید
مسعود آذرباد بشدت بر تاریخ سوار است. مطالعات خوبی داشته و این در تک‌تک برگه‌های داستان مشخص و جاری است. غذاها، آداب، لغات، عناوین، اسم‌ها و... همه‌وهمه با مطالعه‌ دقیق بیرون کشیده شده‌اند. از این جهت با کتاب دقیقی روبه‌رو هستیم که سوای از داستان، ارزش تاریخی هم پیدا می‌کند.
موضوع بعد، زبان و لحن داستان است. باز هم نویسنده انتخاب درستی داشته و با استفاده از کلمات مناسب همان دوره، روایتش را پیش می‌گیرد. زبان شخصیت‌ها هم در همین راستا به فضای تاریخی کتاب کمک می‌کند. در کل بزرگ‌ترین موفقیت نویسنده، پیاده‌سازی درست و به‌جای حال‌ و هوای تاریخی است.  اما داستان، دلبستگی بسیاری به طرح داستانی‌اش دارد. در حدی که برای نگه داشتن آن در خط مشخص‌شده، از هیچ تلاشی فروگذاری نمی‌کند. اگر این موارد نبود، طرح داستان، طرح محکمی می‌شد که درست هم چیده شده است. اما همین طرح محکم، برای باقی ماندنش، جاهایی به حربه‌هایی دست می‌زند که از چشم مخاطب تیزبین پنهان نخواهد ماند. شخصیت قهرمان، جاهایی خلاف خودش عمل می‌کند تا داستان در مسیر مشخص‌شده پیش برود. امدادهای غیبی هر جایی که لازم است از راه می‌رسند تا باز هم داستان در مسیر خودش حفظ شود. شخصیت‌های جدید در جاهای مختلف کاشته می‌شوند تا خط سیر شخصیت قهرمان، ذره‌ای از مسیر تعیین‌شده منحرف نشود. این موارد البته داستان را از هم نمی‌پاشاند، اما از قدرت و فخامت آن می‌کاهد.
از شخصیت‌ها گفتیم. شخصیت‌پردازی، البته جز خود قهرمان، یکی از دیگر نقاط قوت داستان است. شخصیت‌ها، پشت پرده‌ای دور و محو از تاریخ پنهان نشده‌اند. می‌شود حس‌شان کرد. ویژگی‌های مخصوص‌ به‌ خود را دارند و اعمال و حرف‌هایشان از ذات‌شان بیرون می‌آید. در این بین، اما قهرمان داستان، که تمام داستان هم بر منحنی شخصیت او سوار است، نقطه ضعف محسوب می‌شود. تصمیم‌های جلال‌الدین، به پشتوانه‌ شخصیتش نیست. تصمیم‌های مهمی که مسیر داستان را تغییر می‌دهد، درواقع عیناً چیزی هستند که طرح داستان دیکته می‌کند. ای کاش، میخ‌های پلات داستان اینقدر محکم به زمین کوبیده نمی‌شد و اگر داستان چرخشی هرچند کوچک طلب می‌کرد، اجازه‌اش را می‌یافت.
لب کلام
 مست جنگ، کار اول نویسنده است، اما تجربه‌اش به عنوان ویراستار داستانی باعث شده سروشکل قابل ‌قبول و مستحکمی به خود بگیرد؛ و با وجود مشکلاتی که ذکر شد، باز هم کاری خواندنی باقی بماند. این کتاب را به‌ علاقه‌مندان تاریخ پیشنهاد می‌کنم. سیر وقایع جذاب است و با وجود اینکه بخش عظیمی از داستان در دربار می‌چرخد، ضرباهنگش از تک ‌و تا نمی‌افتد؛ کار سختی که مسعود آذرباد موفق به انجامش شده است.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8072/18/635947/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها