«ایران» از چرایی حمله جریان غربگرا به روابط تهران - پکن گزارش می دهد
شراکت راهبردی ایران و چین علیه تحریم ها
فائزه سادات یوسفی /یکی از اقدامات مهم دولت سیزدهم را میتوان تحقق همگرایی اقتصادی منطقهای در ازای به صفر رساندن مداخلات بیگانگان در مناسبات منطقهای عنوان کرد. این عمل هم موجب خنثیسازی کنشهای محدودسازی چون تحریمهای غرب و هم موجب همافزایی در برابر تهدیدات منطقهای خواهد شد. یکی از زمینههای موجود، دیدگاه نگاه به منطقه و شرق است که تاکنون با اجرایی شدن فرایندهای آن توانسته به این امر کمک کند. بر این اساس، چین بهعنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان و مهمترین شریک ایران در شرق، در صدر این فهرست قرار دارد. با اینکه در دولت قبل بهدلیل بیتوجهی به ظرفیتهای موجود منطقهای، تمام نگاهها معطوف به غرب و وعدههای غرب گشت، اما دولت سیزدهم در جریان رقابتهای انتخاباتی، با نگاه واقع بینانه و به کارگیری پتانسیل عینی موجود، ریلگذاری جدیدی را رقم زد که دیدگاه جدید و مبسوطی از سیاستگذاریهای خارجی را بر همگان عرضه داشت. بازخورد این دیدگاه در موضعگیریها و تمایل به ارتقای روابط با ایران در سخنان مقامات منطقه و حتی جهان کاملاً مشهود است.
شکلگیری جبهه جدید ضدتحریمی
یکی از مهمترین اقدامات سیاست خارجی ایران تعمیق روابط با چین بوده است. در این مدت، چین به اولین همکار تجاری، اقتصادی، مالی و فناوری ایران تبدیل شده است. در واقع، چین اکنون شریک بیش از 30 درصد تجارت خارجی ایران است. این کشور همچنین یک شریک سیاسی کلیدی و اولین کشوری است که پس از انقلاب اسلامی با ایران قرارداد مشارکت راهبردی جامع امضا کرد.در سطح منطقهای، آینده روابط دو کشور متأثر از نظم منطقهای در حال تحول در غرب آسیا، چشمانداز عضویت کامل ایران در سازمانهایی چون همکاری شانگهای و بریکس و کنش چین در برابر تهدیدات امریکا خواهد بود. در دولت سیزدهم سیاست منطقهای ایران ارتقا یافته و ایران در تلاش برای همراستایی چین و روسیه از این سیاست خواهد بود. در مقابل هم شرایط منطقه بهگونهای است که چین و روسیه را به همکاری با ایران ترغیب میکند. نقش فعال و فزاینده چین در منطقه عامل مهمی است، بویژه ابتکار پیشنهادی این کشور برای ثبات در غرب آسیا که همپوشانیهای قابل توجهی با دکترین امنیت جمعی دولت جدید ایران دارد.
با روی کار آمدن دولت جدید، عزم سیاسی دو کشور برای گسترش روابط تنها تقویت شد. توافقنامه مشارکت راهبردی جامع که به گفته کارشناسان در توسعه اقتصادی مثمر ثمر خواهد بود، چهارچوبی را برای توسعه روابط دوجانبه فراهم کرده که دولت رئیسی اجرای آن را در اولویت قرار داده است. هسته اصلی در ابتدا توافقنامه همکاری نظامی یا سیاسی نیست، بلکه اقتصادی است که سرمایه، فناوری و تجارت چین در قلب آن قرار دارد.
گام دوم و یکی دیگر از اقدامات مهم در همین راستا، عضویت ایران در پیمان شانگهای است که به پیریزی جدیدی از همکاریهای چندجانبه بین دو کشور و سایر اعضا منجر خواهد شد. بر این اساس، با ارتقای همکاری به وجود آمده، زنجیر اتصال کشورهای منطقه مستحکمتر گشته و آنها را به هدفی مشترک سوق خواهد داد. ارتقای سطح همکاری، موازنه و رقابت با قدرت امریکا را برقرار میکند و همافزایی برای مشکلات منطقه را خارج از بازیگری امریکا در پی خواهد داشت. از طرفی گروههای مختلف اقتصادی مانند شانگهای، بریکس و... میتواند زمینهسازی همکاریهای امنیتی را در مقابل تهدیدات مشترک فراهم و افزون سازد. بویژه که هجمهها و تعرضات غرب از کانون غرب آسیا به سمت روسیه و چین تغییر مسیر داده و قابلیت درگیر کردن کشورهای دیگر را نیز داراست. بنابراین الزام به همکاریهای مختلف منطقهای، بیشتر از گذشته برای دو قدرت چین و روسیه و سایر دولتها خود را نشان داده است. غرب با فرضیه غلبه یا حتی قبضه کردن این دو قدرت در تلاش است تا تسلط خود به کل منطقه را تسهیل کرده و هژمونی خود را در کل جهان تثبیت کند.
چین، ایران را بخشی از راهحل در غرب آسیا و توافق هستهای را پایه ثبات در خلیج فارس میداند. این کشور حتی پیشنهاد میانجیگری بین ایران و عربستان را داده است. ایران بهعنوان قدرت منطقهای و نقش تعیینکننده بهنوبه خود همواره چین را به ایفای نقش فعال در شکل دادن به نظم منطقهای تشویق کرده است.
عزم ایران برای بازگشایی مسیرهای جدید تجاری و تشکیل جبهه تحریمی بر ضد تصمیمات غربی، کشورهای منطقه را به سمت همکاری بیشتر سوق داده است. اکنون که کارآمدی و توانایی تحریمها بهعنوان ابزار بازدارنده، زیر سؤال رفته، غرب را به این تکاپو انداخته که به موازات آن از روشهای نظامیگری که آخرین حربه به شمار میآید علیه چین و روسیه استفاده کند.
در همین حال، چین، در پی تشدید رقابت استراتژیک خود با ایالات متحده، تمایل بیشتری برای تعامل با بازیگرانی مانند ایران دارد. چین مهمترین حامی ایران در دوران سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ بر ایران بویژه در شورای امنیت سازمان ملل بود. این کشور نقش مهمی در کمک به ایران برای مقاومت در برابر تحریمهای امریکا و حتی امضای توافقنامه مشارکت استراتژیک جامع در این دوره ایفا کرد. شی جین پینگ دومین رئیسجمهور پس از پوتین بود که پیروزی ابراهیم رئیسی را تبریک گفت و در تماس خود بر تقویت روابط راهبردی دو کشور تأکید کرد.در سطح دوجانبه، دولت جدید ایران گسترش تعامل با شرق را بهعنوان یک اولویت کلیدی میبیند زیرا گسترش روابط با شرق در برابر دیپلماسی اجباری غرب، آزادی عمل ایران را ارتقا میدهد و نشاندهنده همکاری استراتژیک با قدرتهایی است که دارای منافع و ارزشهای مشترک با ایران هستند.
از طرفی تبلیغات سیاسی رسانههای معاند علیه همکاری ایران با چین و پویایی و رشد این تبلیغات در روند تشریک مساعی، نمودی از ثمربخش بودن آن و در خلاف منافع غرب بودن آن است.
ناکامی تلاش امریکا برای انزوای چین
تقابل امریکا با چین محدود به فعالیتهای اقتصادی و برای تحت انزوا قرار دادن و کور کردن بازارهای چین در جهان بهطور صرف نیست. بودجه نظامی تخصیص یافته برای مقابله با پکن بهعنوان طرح بازدارندگی در اقیانوس آرام تلاش برای تحریک چین و استقلالیابی تایوان است. علت تحریک چین برای جنگ با تایوان به کاربردن راهبرد جدید غرب، برای تضعیف قطبهای قدرتی چون چین است. در این راهبرد علاوهبر تحریم که اقتصاد را از درون متلاشی میکند، با درگیری جنگی، امنیت را از بیرون مختل کرده و کشور را به ورطه تسلیمپذیری میرساند.چین به بزرگترین شریک تجاری کشورهای متحد امریکا چون عربستان مبدل شده که از این رو، از دست رفتن سهم تجارت منطقهای امریکا و عدم تمایل کشورهای منطقه با مشارکت با آن، نگرانی ایالات متحده را در پی داشته است. فروش تسلیحات جنگی در کنار سرمایهگذاری و تجارت تعمیق روابط منطقهای را نشان میدهد. تجمیع این نگاهها به چین و کنار زدن امریکا، سیر وابستگی حتی وابستگی امنیتی به غرب در قالب ناتو و امریکا را کاهش داده و به سمت جبهه
شرقی-منطقهای میکشاند. از این رو، با توجه به تنشآفرینیهای غرب احتمال اینکه آنها، به سد امنیتی علیه غرب مبدل شوند وجود دارد که لزوم بازدارندگی را در غرب روشن کرده است. بر این اساس، سناریوی احتمالی غرب برای شکستن این سد، میتواند اعمال تحریمها و اقدامات تنش آفرین فیمابین باشد که در بستر مناقشات منطقهای چون آسیای مرکزی تحققپذیر میشود.
با نگاه به اوضاع غرب آسیا و شکست سیاستهای امریکا در سالهای اخیر، میتوان دید که مکانیسم خروج امریکا از غرب نیز دچار تحول شده چرا که به اذعان مقامات کاخ سفید، این کار موجب سپردن منطقه به چین و روسیه و ایران خواهد بود. جایگزینی سه کشور برای ایالات متحده متعرض صورتبندی امنیتی امریکا در منطقه است و میتواند تمام راهبردهای آن را به قهقرا ببرد. از اینرو تعاملات سازنده و ارتقای سطوح همکاری بین سه کشور و سایر دولتهای منطقه میتواند هم به خنثیسازی سیاستهای غرب منجر شود و هم آنها را به عقبنشینی و عدم حضور در منطقه وادار سازد.
هم رسانههای بیگانه و هم برخی رسانههای همسو با غرب در داخل کشور، سعی دارند اینگونه القا کنند که چین قید روابط با ایران را زده و پس از بیان این مطلب، سعی دارند با هجمه به سیاست خارجی کشور، اینگونه القا کنند که ایران تکیه مطلق به شرق داشته است؛ این نگاه سطحی و سیاستزده را شاید بتوان یکی از آفتهایی دانست که چند سالی است سعی دارد موفقیتهای ایران در سیاست خارجی را کمرنگ جلوه دهد. این زاویه دید، نه درکی از منافع ملی دارد و نه مناسبات عرصه بینالملل را بهدرستی میفهمد. ریشه چنین نگاهی عدم درک درست از جایگاه منافع ملی در روابط بینالملل برای کشورها است که خود ریشه در مطلقانگاری سیاست دارد. چین یا هر کشور دیگری مناسبات و روابط خود را بر مبنای کسب منافع بنا میکنند و این قاعدهای لایتغیر است؛ همانگونه که ایران نیز همواره بر اساس این اصل عمل کرده و میکند. هم قرارداد ۲۵ ساله با ایران تأمینکننده منافع چین در حوزههای مختلف است و هم همکاری با عربستان بهعنوان یکی از متحدین امریکا، به سود چین است.بهنظر میرسد این قسم از تحلیلها و فضاسازیها غیر از توجیه و تئوریزه کردن رابطه با امریکا و تعمیق گرایشهای غربگرایی قابل تفسیر و تبیین نباشد. جریانها و گروههای سیاسی آمریکوفیل منافع و حتی حیاتشان به تئوریزه کردن و تعمیق رابطه با امریکا گره خورده است، اما عموم جامعه و افکار عمومی باید آگاه باشد که قاعده روابط بینالملل، کسب منافع توسط کشورهاست؛ چین و عربستان و امریکا و ایران هم ندارد و همکاری کشورها غالباً در این چهارچوب قابل تفسیر و تبیین است. در مناقشه کنونی که بحثهای پیرامونی آن فراوان است، باید بپذیریم که چین به دنبال بهرهبرداری از شکافهای موجود بین ایران و امریکا، ایران، عربستان و امریکا است و این هیچگونه ارتباطی به مفاهیمی چون دور زدن و خیانت و این قسم عبارات ندارد. چین برای پیشبرد کلانطرحهای خود همچون «راه ابریشم جدید» به تمام قدرتهای منطقهای غرب آسیا ازجمله ایران و عربستان نیاز دارد و نباید انتظار داشت که به دلیل رابطه با ایران و معاهده ۲۵ ساله از رابطه و قرارداد با دیگر کشورها صرفنظر کند.
شکلگیری جبهه جدید ضدتحریمی
یکی از مهمترین اقدامات سیاست خارجی ایران تعمیق روابط با چین بوده است. در این مدت، چین به اولین همکار تجاری، اقتصادی، مالی و فناوری ایران تبدیل شده است. در واقع، چین اکنون شریک بیش از 30 درصد تجارت خارجی ایران است. این کشور همچنین یک شریک سیاسی کلیدی و اولین کشوری است که پس از انقلاب اسلامی با ایران قرارداد مشارکت راهبردی جامع امضا کرد.در سطح منطقهای، آینده روابط دو کشور متأثر از نظم منطقهای در حال تحول در غرب آسیا، چشمانداز عضویت کامل ایران در سازمانهایی چون همکاری شانگهای و بریکس و کنش چین در برابر تهدیدات امریکا خواهد بود. در دولت سیزدهم سیاست منطقهای ایران ارتقا یافته و ایران در تلاش برای همراستایی چین و روسیه از این سیاست خواهد بود. در مقابل هم شرایط منطقه بهگونهای است که چین و روسیه را به همکاری با ایران ترغیب میکند. نقش فعال و فزاینده چین در منطقه عامل مهمی است، بویژه ابتکار پیشنهادی این کشور برای ثبات در غرب آسیا که همپوشانیهای قابل توجهی با دکترین امنیت جمعی دولت جدید ایران دارد.
با روی کار آمدن دولت جدید، عزم سیاسی دو کشور برای گسترش روابط تنها تقویت شد. توافقنامه مشارکت راهبردی جامع که به گفته کارشناسان در توسعه اقتصادی مثمر ثمر خواهد بود، چهارچوبی را برای توسعه روابط دوجانبه فراهم کرده که دولت رئیسی اجرای آن را در اولویت قرار داده است. هسته اصلی در ابتدا توافقنامه همکاری نظامی یا سیاسی نیست، بلکه اقتصادی است که سرمایه، فناوری و تجارت چین در قلب آن قرار دارد.
گام دوم و یکی دیگر از اقدامات مهم در همین راستا، عضویت ایران در پیمان شانگهای است که به پیریزی جدیدی از همکاریهای چندجانبه بین دو کشور و سایر اعضا منجر خواهد شد. بر این اساس، با ارتقای همکاری به وجود آمده، زنجیر اتصال کشورهای منطقه مستحکمتر گشته و آنها را به هدفی مشترک سوق خواهد داد. ارتقای سطح همکاری، موازنه و رقابت با قدرت امریکا را برقرار میکند و همافزایی برای مشکلات منطقه را خارج از بازیگری امریکا در پی خواهد داشت. از طرفی گروههای مختلف اقتصادی مانند شانگهای، بریکس و... میتواند زمینهسازی همکاریهای امنیتی را در مقابل تهدیدات مشترک فراهم و افزون سازد. بویژه که هجمهها و تعرضات غرب از کانون غرب آسیا به سمت روسیه و چین تغییر مسیر داده و قابلیت درگیر کردن کشورهای دیگر را نیز داراست. بنابراین الزام به همکاریهای مختلف منطقهای، بیشتر از گذشته برای دو قدرت چین و روسیه و سایر دولتها خود را نشان داده است. غرب با فرضیه غلبه یا حتی قبضه کردن این دو قدرت در تلاش است تا تسلط خود به کل منطقه را تسهیل کرده و هژمونی خود را در کل جهان تثبیت کند.
چین، ایران را بخشی از راهحل در غرب آسیا و توافق هستهای را پایه ثبات در خلیج فارس میداند. این کشور حتی پیشنهاد میانجیگری بین ایران و عربستان را داده است. ایران بهعنوان قدرت منطقهای و نقش تعیینکننده بهنوبه خود همواره چین را به ایفای نقش فعال در شکل دادن به نظم منطقهای تشویق کرده است.
عزم ایران برای بازگشایی مسیرهای جدید تجاری و تشکیل جبهه تحریمی بر ضد تصمیمات غربی، کشورهای منطقه را به سمت همکاری بیشتر سوق داده است. اکنون که کارآمدی و توانایی تحریمها بهعنوان ابزار بازدارنده، زیر سؤال رفته، غرب را به این تکاپو انداخته که به موازات آن از روشهای نظامیگری که آخرین حربه به شمار میآید علیه چین و روسیه استفاده کند.
در همین حال، چین، در پی تشدید رقابت استراتژیک خود با ایالات متحده، تمایل بیشتری برای تعامل با بازیگرانی مانند ایران دارد. چین مهمترین حامی ایران در دوران سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ بر ایران بویژه در شورای امنیت سازمان ملل بود. این کشور نقش مهمی در کمک به ایران برای مقاومت در برابر تحریمهای امریکا و حتی امضای توافقنامه مشارکت استراتژیک جامع در این دوره ایفا کرد. شی جین پینگ دومین رئیسجمهور پس از پوتین بود که پیروزی ابراهیم رئیسی را تبریک گفت و در تماس خود بر تقویت روابط راهبردی دو کشور تأکید کرد.در سطح دوجانبه، دولت جدید ایران گسترش تعامل با شرق را بهعنوان یک اولویت کلیدی میبیند زیرا گسترش روابط با شرق در برابر دیپلماسی اجباری غرب، آزادی عمل ایران را ارتقا میدهد و نشاندهنده همکاری استراتژیک با قدرتهایی است که دارای منافع و ارزشهای مشترک با ایران هستند.
از طرفی تبلیغات سیاسی رسانههای معاند علیه همکاری ایران با چین و پویایی و رشد این تبلیغات در روند تشریک مساعی، نمودی از ثمربخش بودن آن و در خلاف منافع غرب بودن آن است.
ناکامی تلاش امریکا برای انزوای چین
تقابل امریکا با چین محدود به فعالیتهای اقتصادی و برای تحت انزوا قرار دادن و کور کردن بازارهای چین در جهان بهطور صرف نیست. بودجه نظامی تخصیص یافته برای مقابله با پکن بهعنوان طرح بازدارندگی در اقیانوس آرام تلاش برای تحریک چین و استقلالیابی تایوان است. علت تحریک چین برای جنگ با تایوان به کاربردن راهبرد جدید غرب، برای تضعیف قطبهای قدرتی چون چین است. در این راهبرد علاوهبر تحریم که اقتصاد را از درون متلاشی میکند، با درگیری جنگی، امنیت را از بیرون مختل کرده و کشور را به ورطه تسلیمپذیری میرساند.چین به بزرگترین شریک تجاری کشورهای متحد امریکا چون عربستان مبدل شده که از این رو، از دست رفتن سهم تجارت منطقهای امریکا و عدم تمایل کشورهای منطقه با مشارکت با آن، نگرانی ایالات متحده را در پی داشته است. فروش تسلیحات جنگی در کنار سرمایهگذاری و تجارت تعمیق روابط منطقهای را نشان میدهد. تجمیع این نگاهها به چین و کنار زدن امریکا، سیر وابستگی حتی وابستگی امنیتی به غرب در قالب ناتو و امریکا را کاهش داده و به سمت جبهه
شرقی-منطقهای میکشاند. از این رو، با توجه به تنشآفرینیهای غرب احتمال اینکه آنها، به سد امنیتی علیه غرب مبدل شوند وجود دارد که لزوم بازدارندگی را در غرب روشن کرده است. بر این اساس، سناریوی احتمالی غرب برای شکستن این سد، میتواند اعمال تحریمها و اقدامات تنش آفرین فیمابین باشد که در بستر مناقشات منطقهای چون آسیای مرکزی تحققپذیر میشود.
با نگاه به اوضاع غرب آسیا و شکست سیاستهای امریکا در سالهای اخیر، میتوان دید که مکانیسم خروج امریکا از غرب نیز دچار تحول شده چرا که به اذعان مقامات کاخ سفید، این کار موجب سپردن منطقه به چین و روسیه و ایران خواهد بود. جایگزینی سه کشور برای ایالات متحده متعرض صورتبندی امنیتی امریکا در منطقه است و میتواند تمام راهبردهای آن را به قهقرا ببرد. از اینرو تعاملات سازنده و ارتقای سطوح همکاری بین سه کشور و سایر دولتهای منطقه میتواند هم به خنثیسازی سیاستهای غرب منجر شود و هم آنها را به عقبنشینی و عدم حضور در منطقه وادار سازد.
هم رسانههای بیگانه و هم برخی رسانههای همسو با غرب در داخل کشور، سعی دارند اینگونه القا کنند که چین قید روابط با ایران را زده و پس از بیان این مطلب، سعی دارند با هجمه به سیاست خارجی کشور، اینگونه القا کنند که ایران تکیه مطلق به شرق داشته است؛ این نگاه سطحی و سیاستزده را شاید بتوان یکی از آفتهایی دانست که چند سالی است سعی دارد موفقیتهای ایران در سیاست خارجی را کمرنگ جلوه دهد. این زاویه دید، نه درکی از منافع ملی دارد و نه مناسبات عرصه بینالملل را بهدرستی میفهمد. ریشه چنین نگاهی عدم درک درست از جایگاه منافع ملی در روابط بینالملل برای کشورها است که خود ریشه در مطلقانگاری سیاست دارد. چین یا هر کشور دیگری مناسبات و روابط خود را بر مبنای کسب منافع بنا میکنند و این قاعدهای لایتغیر است؛ همانگونه که ایران نیز همواره بر اساس این اصل عمل کرده و میکند. هم قرارداد ۲۵ ساله با ایران تأمینکننده منافع چین در حوزههای مختلف است و هم همکاری با عربستان بهعنوان یکی از متحدین امریکا، به سود چین است.بهنظر میرسد این قسم از تحلیلها و فضاسازیها غیر از توجیه و تئوریزه کردن رابطه با امریکا و تعمیق گرایشهای غربگرایی قابل تفسیر و تبیین نباشد. جریانها و گروههای سیاسی آمریکوفیل منافع و حتی حیاتشان به تئوریزه کردن و تعمیق رابطه با امریکا گره خورده است، اما عموم جامعه و افکار عمومی باید آگاه باشد که قاعده روابط بینالملل، کسب منافع توسط کشورهاست؛ چین و عربستان و امریکا و ایران هم ندارد و همکاری کشورها غالباً در این چهارچوب قابل تفسیر و تبیین است. در مناقشه کنونی که بحثهای پیرامونی آن فراوان است، باید بپذیریم که چین به دنبال بهرهبرداری از شکافهای موجود بین ایران و امریکا، ایران، عربستان و امریکا است و این هیچگونه ارتباطی به مفاهیمی چون دور زدن و خیانت و این قسم عبارات ندارد. چین برای پیشبرد کلانطرحهای خود همچون «راه ابریشم جدید» به تمام قدرتهای منطقهای غرب آسیا ازجمله ایران و عربستان نیاز دارد و نباید انتظار داشت که به دلیل رابطه با ایران و معاهده ۲۵ ساله از رابطه و قرارداد با دیگر کشورها صرفنظر کند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه