کار فرهنگی در زمانه توپ و تفنگ
حسام آبنوس
روزنامهنگار
وقتی صحبت از کار فرهنگی میشود ممکن است به تعداد شنوندههای این عبارت تعابیر و مصادیق مختلفی نقش ببندد. تعابیر و تعاریفی که نه میتوان گفت غلط است و نه میتوان گفت همان است و غیر آن نیست! کار فرهنگی و ترویجی کردن قبل از هرچیز روحیه میخواهد. هرچند این روزها قبل از اینکه به روحیه و الزامات آن فکر کنیم، به پول و امکانات فکر میکنیم. این حرفها وقتی داشتم کتاب «بلندبالا» را میخواندم و به صفحات پایانی آن میرسیدم، در ذهنم نقش بست.کتابی جمع و جور و کمحجم. ملیحه نیکبخت در کتاب «بلندبالا» خاطراتی از زبانهای مختلف را مانند تکههای یک پازل کنار هم قرار داده تا تصویری از شهید عباسعلی خمری دهسوخته را مقابل چشمان خواننده قرار دهد. شهیدی که در استان سیستان و بلوچستان در زمان دفاع مقدس، مسئولیتهای مختلف تبلیغی در سپاه استان داشته و ترجیعبند خاطراتی که از او از زبانهای مختلف نقل شده روحیه عجیب و غریب او در کار جهادی تبلیغی بوده است. «برادرها! تبلیغات یعنی اخلاق عملی اسلام. تبلیغات به این نیست که ما فقط کاغذ و برچسب بچسبانیم... نیروی تبلیغات باید در میدان عمل شناخته شود، نه با هیاهوی تبلیغاتی.» این جملات را بگذارید کنار فعالیتهای تبلیغی و ترویجی این روزها که بسیاری به اسم تبلیغ فرهنگ انقلاب و اسلام، از هیچ بیاخلاقی و کمکاری دریغ نمیکنند.شاید باید کتاب «بلندبالا» را بد نباشد بهعنوان یک دستنامه کار فرهنگی معرفی کرد تا ببینیم در ابتدای پیروزی انقلاب، نیروهای انقلابی چگونه برای پیشبرد آرمان انقلاب کار فرهنگی میکردند. توجه شهید خمری به امکانات و استفاده درست از آنها و اینکه باید در برابر آن پاسخگو بود نشان میدهد که منش او نه شعار بلکه سلوک و سیره بوده است. روشی که در کنار جدیت همراه با رأفت و عطوفت است.«چند قوطی رنگ و قلممو سهم من را میدهد. دیواری را برایم مشخص میکند و میرود. خط کشیهای روی دیوار را انجام میدهم و جملههایی که برایم مشخص کرده است مینویسم. زیر سایه دیوار مینشینم تا بیاید. از دور که میآید، از لبخند روی لبش پیداست کارم را پسندیده و خداقوت میدهد. میرود سراغ رنگها. داد میزند و مینشیند روی زمین. دلم هری میریزد. با عصبانیت میگوید: «چرا گذاشتهای رنگها خشک شوند؟ این بیتالمال است. حالا باید دوباره قلممو و رنگ بخریم.» سرم را میاندازم پایین. چند دقیقه بعد میآید، دستش را میگذارد روی شانهام و معذرتخواهی میکند و پیشانیام را میبوسد.»خاطراتی از عباسعلی خمری دهسوخته، در کتاب «بلندبالا» تصویری برای این روزهاست. تصویری که با کمک آن میتوان کار فرهنگی کردن را در شرایطی که خاکریزهای فرهنگی کشور زیر شدیدترین حملات فرهنگهای مختلف است، آموخت. میتوان این کتاب را با خیال راحت به هر کسی که دلش میخواهد اثر فرهنگی داشته باشد معرفی کرد و بابت محتوای درست و دقیق آن مطمئن بود.
روزنامهنگار
وقتی صحبت از کار فرهنگی میشود ممکن است به تعداد شنوندههای این عبارت تعابیر و مصادیق مختلفی نقش ببندد. تعابیر و تعاریفی که نه میتوان گفت غلط است و نه میتوان گفت همان است و غیر آن نیست! کار فرهنگی و ترویجی کردن قبل از هرچیز روحیه میخواهد. هرچند این روزها قبل از اینکه به روحیه و الزامات آن فکر کنیم، به پول و امکانات فکر میکنیم. این حرفها وقتی داشتم کتاب «بلندبالا» را میخواندم و به صفحات پایانی آن میرسیدم، در ذهنم نقش بست.کتابی جمع و جور و کمحجم. ملیحه نیکبخت در کتاب «بلندبالا» خاطراتی از زبانهای مختلف را مانند تکههای یک پازل کنار هم قرار داده تا تصویری از شهید عباسعلی خمری دهسوخته را مقابل چشمان خواننده قرار دهد. شهیدی که در استان سیستان و بلوچستان در زمان دفاع مقدس، مسئولیتهای مختلف تبلیغی در سپاه استان داشته و ترجیعبند خاطراتی که از او از زبانهای مختلف نقل شده روحیه عجیب و غریب او در کار جهادی تبلیغی بوده است. «برادرها! تبلیغات یعنی اخلاق عملی اسلام. تبلیغات به این نیست که ما فقط کاغذ و برچسب بچسبانیم... نیروی تبلیغات باید در میدان عمل شناخته شود، نه با هیاهوی تبلیغاتی.» این جملات را بگذارید کنار فعالیتهای تبلیغی و ترویجی این روزها که بسیاری به اسم تبلیغ فرهنگ انقلاب و اسلام، از هیچ بیاخلاقی و کمکاری دریغ نمیکنند.شاید باید کتاب «بلندبالا» را بد نباشد بهعنوان یک دستنامه کار فرهنگی معرفی کرد تا ببینیم در ابتدای پیروزی انقلاب، نیروهای انقلابی چگونه برای پیشبرد آرمان انقلاب کار فرهنگی میکردند. توجه شهید خمری به امکانات و استفاده درست از آنها و اینکه باید در برابر آن پاسخگو بود نشان میدهد که منش او نه شعار بلکه سلوک و سیره بوده است. روشی که در کنار جدیت همراه با رأفت و عطوفت است.«چند قوطی رنگ و قلممو سهم من را میدهد. دیواری را برایم مشخص میکند و میرود. خط کشیهای روی دیوار را انجام میدهم و جملههایی که برایم مشخص کرده است مینویسم. زیر سایه دیوار مینشینم تا بیاید. از دور که میآید، از لبخند روی لبش پیداست کارم را پسندیده و خداقوت میدهد. میرود سراغ رنگها. داد میزند و مینشیند روی زمین. دلم هری میریزد. با عصبانیت میگوید: «چرا گذاشتهای رنگها خشک شوند؟ این بیتالمال است. حالا باید دوباره قلممو و رنگ بخریم.» سرم را میاندازم پایین. چند دقیقه بعد میآید، دستش را میگذارد روی شانهام و معذرتخواهی میکند و پیشانیام را میبوسد.»خاطراتی از عباسعلی خمری دهسوخته، در کتاب «بلندبالا» تصویری برای این روزهاست. تصویری که با کمک آن میتوان کار فرهنگی کردن را در شرایطی که خاکریزهای فرهنگی کشور زیر شدیدترین حملات فرهنگهای مختلف است، آموخت. میتوان این کتاب را با خیال راحت به هر کسی که دلش میخواهد اثر فرهنگی داشته باشد معرفی کرد و بابت محتوای درست و دقیق آن مطمئن بود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه