در گذشت دو هنرمند بزرگ موسیقی نواحی
یاران موافق رفتند
ندا سیجانی
خبرنگار
عیسی رستمیافین، هنرمند پیشکسوت موسیقی مقامی خراسان جنوبی، چهارشنبه ۱ مردادماه بر اثر ابتلا به بیماری کرونا درگذشت و چند روز بعد خبر درگذشت رسول بخش زنگشاهی نوازنده چیره دست ساز قیچک و از هنرمندان بزرگ موسیقی سیستان و بلوچستان بهعلت بیماری رسانهای شد.
از جمله اخبار تلخ و ناخوشایندی که ازکشته شدگان ویروس کرونا به گوش میرسد، خبر درگذشت عیسی رستمی افین براثر ابتلا به این بیماری در شهر قاین باردیگر هنرمندان موسیقی نواحی را سوگوار کرد. عیسی رستمی از نوازندگان شناخته شده دوتار بود و هنرش را در محضر استاد ذوالفقارعسکریان آموخته بود. این نوازنده متولد سال ۱۳۴۷دهستان افین، بخش زهان شهرستان زیرکوه بود و بهسبب علاقه به موسیقی محلی از دوران نوجوانی آواز محلی را دنبال میکرد و از سال ۱۳۷۸ بهصورت تجربی دوتار نوازی را آغاز کرد درواقع به جهت علاقهمندی به موسیقی هم در زمینه خوانندگی و هم نوازندگی فعالیت داشت و آثار ارزشمندی از دوتار و آواز او در آرشیو مرکز صدا و سیمای استان خراسان جنوبی موجود است، او از سال ۱۳۸۵ با صداوسیمای خراسان جنوبی همکاری داشت.
اما خبر درگذشت رسول زنگشاهی خبر ناراحت کنندهای دیگری برای حوزه موسیقی نواحی بود. زنگشاهی که او را با نام پهلوان رسول نیز میشناسند، از هنرمندان مطرح موسیقی نواحی بود که شهرت و حرفه این هنرمند تنها درکشورخودش خلاصه نمیشد بلکه قدرت و تبحرنوازندگی وهنرنمایی او موجب شد تا صدای یکی از سازهای اصیل ایرانی را به گوش مردم کشورهای فرانسه، سوئد، بلژیک، آلمان، سوئیس، ایتالیا و امارات متحد عربی برساند و کنسرتهای بسیاری در خارج از ایران برگزار کند. پهلوان رسول ازهمان دوران نوجوانی علاقهمند به موسیقی بود و در 14 سالگی نواختن ساز قیچک را نزد پدرش آموزش دید و این عشق و علاقه تا بدانجا رسید که بیش از 60 سال ازعمر خود را به آموزش موسیقی در بلوچستان پرداخت. این هنرمند در سی و دومین جشنواره موسیقی فجر بهعنوان چهره برتر قیچک ایران معرفی شد و مورد تجلیل قرار گرفت و علاوه بر آن دارای مدارک ارزشمندی چه در داخل و چه خارج از کشور و دارای درجه یک هنری (معادل دکتری) از شورای ارزشیابی کشور است. پهلوان رسول 4سال گذشته(سال95) بهدلیل بیماری دیابت که مدتها با آن دست به گریبان بود یکی از پاهای خود را از دست داد و دو سال بعد از این اتفاق دچارعارضه سکته مغزی شد و سرانجام پس از سالها تحمل بیماری دیابت و عوارض سکته مغزی دوم مردادماه 99 دار فانی را وداع گفت.
واکنش متفاوت محمدرضا اصلانی به نمایش «شطرنج باد» در کن
سر باز کردن زخمهای کهنه
نرگس عاشوری
خبرنگار
فیلم «شطرنج باد» ساخته محمدرضا اصلانی در حالی قرار است در بخش کلاسیکهای جشنواره فیلم کن 2020 به نمایش دربیاید که سازنده آن شنیدن این خبر را سر باز کردن زخمهای کهنه عنوان میکند. این شاعر، سینماگر و هنرپژوه به این بهانه در گفتوگو با «ایران» از جای خالی تحلیل، تئوری و نظریه در هنر ایران و به تبع آن حذف از تاریخ هنر جهان گفته است.
فیلم «شطرنج باد» سالها دچار درک نشدگی بود. شاید به این دلیل که شما با اقیانوسی از خرد با داشتههایتان فیلمی ساختید که درک آن با پیشینه اندک مخاطب سخت بود.
از کوزه همان برون تراود که در اوست. نه کسی میتواند ادعا کند که در کوزه من آب یا سرکه است و نه میتوان کوزهها را به یک محتوای مشترک محدود کرد. از سوی دیگر توقعی هم نمیتوان از مخاطب داشت. آنچه در کوزه وجودش هست بیرون میتراود. ما که فاشیست نیستیم بگوییم در کوزه تو حتماً باید عسل باشد. این توقع، توقع بیجایی است. اشکال بزرگ اما این است که در تفکر سنتزده، متفاوت بودن پذیرفته نیست. حال این سنت میتواند حتی سنت مدرن مثل سینمای هالیوود باشد. ملت سنتزده هر چیزی را تبدیل به سنت میکند، شابلون و برچسب میسازد و از هر آنچه با آن همخوانی ندارد دچار آشفتگی میشود. از سوی دیگر خیلیها خودشان را معیار و محور شناخت جهان قرار میدهند که البته این معضل صرفاً مختص ایران نیست و مشکل تمام جهان است. به همین جهت مدام دچار سوءتفاهم بین الاذهانی میشویم. این موضوع امری طبیعی و در عین حال تأسفبار است. «شطرنج باد» در زمانه خود کاری مدرن بود. زمان را میشکست و برای اولین بار به جای فلشبک، فلش فوروارد عرضه شده بود. این که در پلان آخر تصویر و زمان قصه از فضای تاریخی به شهر مدرن و روزمره کشیده میشود برای آن زمان شوکآور بود، چرا که تا آن زمان فیلم تاریخی، تاریخی بود و فیلم روزمره، روزمره. تداخلی نداشتند اما در این فیلم تداخل زمانها به نحو دیگری مطرح شد. بخشی از جامعه سینمایی آن دوره نمیخواست سینمای دیگرگونی وارد سینمای ایران شود و این مقابله صرفاً سلیقهای نبود بلکه رویکرد سیاسی هم داشت. همه این مسائل باعث شد «شطرنج باد» به یک جنجال تبدیل شود تا به یک فهم یا حتی پذیرش. شرایط آنقدر بد بود که اگر به خودم اطمینان نداشتم، خودکشی میکردم. زمان نمایش فیلم در جشنواره تهران توطئههایی علیه فیلم شکل گرفت. در اتفاقی بیسابقه چند پرده پس و پیش نمایش داده شد و درجه لنز پرژکتور به یک سوم تقلیل پیدا کرد. فیلم آنقدر تاریک شده بود وقتی خودم فیلم را دیدم وحشت کردم.
در حالی که فیلمبرداری و نور از امتیازهای فیلم است که متناسب همان دوران است.
بله، خود هوشنگ بهارلو هم دچار قبض روح شده بود. داشت سکته میکرد. به او حق میدادم. این توطئه در شب دوم هم داشت اتفاق میافتاد. با اینکه همه چیز را چک کرده بودم، دقایقی قبل از نمایش برای اطمینان تصمیم گرفتم همه چیز را دوباره بررسی کنم و باز متوجه شدم که تمام حلقهها پس و پیش شده و درجه لنز تغییر کرده است. گفتند تصادفی است اما چرا فقط این فیلم دچار چنین سرنوشتی شد. نه یک بار بلکه سه بار و آن هم در جشنوارهای که از منظمترین جشنوارههای جهانی بود و در همین چند دوره به جشنواره درجه یک تبدیل شد. فیلم برای هیأت داوران هم در چنین وضعیتی نمایش داده شد. در واقع به نوعی فیلم را از داوری خارج کردند و بعد از آن هم به داوری دیگری سپرده نشد و خاموش ماند. فقط فحشها سرجای خودش تثبیت شده ماند. هنوز هم کسانی از آن دوران میگویند ما که فیلمی ندیدیم، فقط تاریکی بود. حتی فکر نمیکنند که این فیلم را جای دیگر و یک بار دیگر ببینند که آیا تاریک بوده یا نه. نمیخواهند بدانند. کسی را که خواب است میشود بیدار کرد اما آن که خود را به خواب زده، نمیشود بیدار کرد. یک عده از روی غرض ورزی و یک عده هم از سر درک نشدن گفتند با فیلم معوجی مواجه هستیم. چون اینکه از یک ساختمان و زمان تاریخی به زمان روز و مدرن بیایی برایشان شوکهکننده بود، پیش خودشان گفتند کارگردان نفهمیده و فضای شهر به روز است. برایم عجیب است به این فکر نکردند که فرضاً کارگردان نفهمیده، مانیتور و فیلمبردار و بازیگرانی که یک سال در این پروژه کار کردند هم به این به زعم آنها اشتباه پی نبرده است. واقعاً این سادهلوحی حیرتآور است. هنر مدرن در زمان خودش با همین مشکل مواجه میشود. در مورد واگنر، پازولینی، روسیلینی و ... هم واکنشها متفاوت بود. «پرستش بهار» اثر ایگور استراوینسکى هنگامى که نخستین بار در تئاتر شانزه لیزه به نمایش درآمد جارو جنجال عجیبى برپا شد و کار به فحاشی کشید. این موضوع در همه جا وجود دارد اما در عین حال در ایران وضعیت بدتر است. همگرایی عجیبی در نفی یک کار جدید وجود دارد. همه متحد هستند. تنها کسی که درباره این فیلم پافشاری و کشف دوباره کرد سعید عقیقی بود. او خیلی به گردن فیلم حق دارد. نگاتیو فیلم سالها در گوشه پرتی افتاده بود، آفتاب خورده بود و زیر دست و پا مانده بود. به هر حال جهان ما همین است. خود ما زیر دست و پا له شدیم و این امر چنان روزمره شده که تبدیل به امر طبیعی و عادت شده است. وقتی نگاتیوها در اختیارم قرار گرفت با مجوز سازمان سینمایی، به فرانسه با سرپرستی دخترم فرستادم. نه برای اینکه دیده شود. فرستادم چون شرایط نگهداریاش را نداشتم. با گذشت 40 سال دیده شدن فیلم برای من منتفی است، فیلم باید در زمان خودش دیده میشد، تأثیر میگرفت یا تأثیر میداد.
پس از خبر اکران فیلم «شطرنج باد» در جشنواره کن برخی صاحبنظران از جای خالی تاریخ سینما در دانشگاه و امکان دسترسی به آرشیو تاریخ سینمای ایران برای پژوهشگران نوشتند.
بله، همین بی اعتناییها باعث شده که با وجود تاریخ 100 ساله سینمای ایران، وقتی تاریخ سینمای جهان را ورق میزنیم اسمی از تاریخ سینمای ایران نیست. چرا؟ در حالی که از اواخر دهه 30 تا 55 دوره درخشان و پیشرو سینما را داریم. ما اولین کسانی هستیم که سینمای مستند دراماتیک را در ایران شکل دادیم، از فیلم رهنما گرفته تا انور و فروغ و حتی گلستان که سابقه سینمای کلاسیک انگلیسی را دارد اما در عین حال یک امر دراماتیک زبانی و روایت شکل گرفته است. در دهه 90 بیبیسی کبادهکش سینمای دراماتیک میشود و ما از تاریخ حذف میشویم. یک تحلیل و نقد درست از این فیلمها نیست. انگار نه انگار که ساخته شدند. فحش خوردند اما تحلیل نشدند. تئوریزه نشدند. سینمایی که تئوری صادر نمیکند جایی در تاریخ سینما ندارد. سینمای گدار، برسون، درایر و حتی سینمای اسکورسیزی و بخشی از سینمای هالیوود و شوروی فقط به خاطر پیشرو بودن جاودانه نشدند اگر این فیلمهای پیشرو تحلیل و تئوریزه نمیشد مسأله ایجاد نمیکرد. در مجامع زبانی است که سینما تبدیل به تاریخ میشود. سینمایی که تئوری تولید نمیکند به تاریخ تبدیل نمیشود اگر نه سینمای ایتالیا بعد از جنگ جهانی با چیچو و فرانکو مطرح میشد چون فروش یک فیلمشان برابر با تمام فیلمهای روسلینی است اما سینمای ایتالیا با روسلینی و «رم شهر بیدفاع» شروع میشود. فیلمهای تجاری پرفروش هم باید ساخته شود اما آنها صرفاً جزو آمار تولید هستند نه خود سینما. این اتفاق فقط مختص امثال «شطرنج باد» نیست در دهه 60 و 70 و 80 هم اتفاقهای مشابه میافتد اما همگی خاموشاند. به همین خاطر ما در تاریخ سینما جایی نداریم. ما باید به شکل تئوری سینمای ایران را در جهان مطرح کنیم. اگر کسی چیزی به جهان مدرن اضافه نکند سهمی از تاریخ نخواهد داشت. ما سهممان را از تاریخ از دست دادهایم در حالی که در نقاشی هم پیشرو بودیم اما هیچکس درباره آن صحبت نکرد. در دوره قاجار امثال محمودخان ملک الشعرا را داریم که من فیلم «شطرنج باد» را با الگوبرداری از نقاشی «استنساخ» او ساختم. در نورپردازی هم از آن الگوبرداری کردیم. این نقاشی اکسپرسیونیستی 80 سال از اکسپرسیونیسم آلمان جلوتر است. اما چه کسی درباره آن حرف زده؟ من به اینکه دوره قاجار به لحاظ سیاسی بد بوده کاری ندارم اما این دوره که فقط دوره قاجاریه نیست، دوره ملت ماست. چرا ملت ما را تحقیر میکنید و میگویید دوره انحطاط است. ما در خوشنویسی آکستراسیون را اختراع و به جهان عرضه کردیم. 120 سال جلوتر از آکستراسیون اروپا. آیا این عقب افتادگی یک ملت است؟ با وجود حکومتهای فاسد، ما ملت پیشرویی در فرهنگ بودهایم. چه کسی اینها را گفته و مطرح کرده. ملت که فقط دولتها نیستند. ما در هر دوره امری مدرن شکل دادیم. بدتر از دوره مغولها که نداریم اما درخشانترین دوره رنسانس فرهنگیمان در همین دوره است. چرا دائم خودمان را به عقب افتادگی متهم میکنیم. کمی به خودمان بیاییم. امروز دیده شدن فیلم «شطرنج باد» بیش از اینکه خوشایند باشد فقط زخم کهنه من را باز کرده است. نمیتوانم بگویم خوشحالم. تمام چیزهایی که سعی کردم فراموش کنم و نبینم دوباره رو آمده است. تلخ است. تلخ.
تحلیلگرهایی که به جای خالی آنها اشاره کردید چقدر در تربیت سلیقه مخاطب میتوانستند نقش داشته باشند؟ همیشه برای حمایت از فیلمهای مصطلح شده به فیلمهای فرهنگی، تقصیرها متوجه مخاطب است که با اثر ارتباط نمیگیرد، جای اکران ندارد و ...
ناقد واسط بین هنر و جامعه است. ناقد به ارزش آثار و رخدادهای هنر پی میبرد. چه کسی میتواند تأثیر اندیشههای جان راسکین را نادیده بگیرد. شارل بودلر در کیهان شعری، خود پیشرو است اما اوست که با تحلیلش هنر رئالیسم را از دست هنر استودیویی رنسانی نجات میدهد و جامعه را با آن مواجه میکند. اینکه مخاطب نمیفهمد توهین به مردم است. نفهمیدن فحش است. چطور فهم خودتان را به ملت منتسب میکنید. چرا آنقدر این تفکر غلط را تکرار کردهایم که به رگ غیرت مخاطب هم برنمیخورد و نفهمیدن افتخار شده است. حیرت آور است. به واقع خبر اکران «شطرنج باد» زخمهای کهنه من را باز کرد. اگر نه این روزها در خلوت خودم متمرکز بر نگارگری ایران بودم. فارغ از کرونا و دلار و غوغای جهان. آنقدر به خلوت رانده شدهایم که فکر میکنیم جهان به ما ربطی ندارد.
برش
فیلم «شطرنج باد» به کارگردانی محمدرضا اصلانی در سال 1355 ساخته شد. این فیلم درباره خانواده ای اشرافی است که خانم بزرگ، بزرگ خانواده فوت میکند، حال برسر تصاحب ثروت خانوادگی ماجراهایی پیش میآید. دراین فیلم که تصویربرداری آن برعهده هوشنگ بهارلو است، محمدعلی کشاورز، اکبر زنجانپور، حمید طاعتی، فخری خوروش، شهره آغداشلو، آنیک شفرازیان، جواد جوادی و شهرام گلچین بازی دارند. تهیه کننده «شطرنج باد» بهمن فرمانآرا است و تدوین آن برعهده عباس گنجوی بوده است.
پیام وزیر فرهنگ برای «جام باشگاههای کتابخوانی»:
فرصتی برای اتفاقات خوب
گروه فرهنگی / وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برای مراسم پایانی «جام باشگاههای کتابخوانی» که به صورت مجازی برگزار شد، پیامی صادر کرد. سیدعباس صالحی با اشاره به شرایط این روزها و کرونا در این پیام آورده است: «جام باشگاههای کتابخوانی که امسال چهارمین دوره آن را گذراندهایم و در چهارمین دوره آن حضور داریم اتفاقات بسیار خوبی را در این چهار دوره شاهد بوده است. از یک سو گسترش کمی جغرافیایی و اعضای جام باشگاه مدنظر است، در سال نخست یعنی سال ۱۳۹۵ تنها ۱۵ شهر با دو هزار باشگاه و ۲۲هزار عضو را داشتهایم اما در سال ۱۳۹۸ این رقم به ۳۰۰ شهر، هزار و 520 روستا و ۲۲ هزار باشگاه با ۳۳۶ هزار عضو میرسد. این روند رو به رشد و قابل توجه نشاندهنده این است که اتفاقات خوبی هرسال رخ داده است که موجب شده یک جهش قابل توجه را تا سال پیش داشته باشیم. همچنین برنامههای باشگاههای کتابخوانی تنوع قابل توجهی را در این چهار سال داشته است. باشگاهها دیگر صرفاً فضایی برای خواندن کتاب نیست، بلکه این باشگاهها هم به خواندن کتاب و هم به گفتوگو در باب کتاب، خرید کتاب، مبادله کتاب، نامه به نویسندگان، فیلم معرفی کتابهای خوانده شده و دهها فعالیت خلاقانه دیگر پرداختهاند. نکته دیگری که میتوان به عنوان مسیر رو به رشد جام باشگاههای کتابخوانی از آن یاد کرد تنوع مکانی باشگاههای کتابخوانی است. مدارس، کتابخانهها، کانونهای فرهنگی هنری مساجد، مهدکودکها، فرهنگسراها، مجتمعهای مسکونی بزرگ و کوچک و دهها مکان دیگر فضایی را برای باشگاهها ساخته است، اینکه هر نقطه اجتماعی میتواند یک مکان خوب برای گفتوگو در باب کتاب، کتابخوانی و خلاقیتهای مبتنی بر کتاب باشد. از طرفی دیگر شاهد این هستیم که با گسترش و تنوع فعالیتها رقابت در حوزههای مختلف در جام باشگاههای کتابخوانی دیده شده است، در سال ۹۸ شاهد باشگاههای منتخب، نامههای منتخب اعضا به نویسندگان، فیلمهای منتخب در باب کتاب، تسهیلگرانی که کوشیدند و در این تلاش مزیتهای ویژهای داشتند، نویسندگان و مترجمان منتخب، مراکز فعال منتخب اعم از مدارس، کتابخانهها، کانونها، مهدکودکها و... هستیم، در مجموع تنوعی در فضای رقابت فعالانه در جام باشگاههای کتابخوانی پدید آمده است. این جریان در چهار سال گذشته در مقطع نخست متوقف نشده است، بلکه سال به سال هم در گستره و تنوع کمی و هم در عمقبخشی و کیفیتافزایی تلاشهای قابل توجهی داشته و این نمود کامل دیده میشود.»
سهم بالای زنان از علاقه به فرهنگ
در بخش دیگری از این پیام آمده است: «بنده به سهم خود از مجموعههای مختلفی که در این پویش و سرعت دادن به آن سهیم بودند، مربیان مهدکودکها و مجموعههای دیگر که در این مجموعه عظیم ۲۰ هزار نفری سهم قابل توجهی را داشتند تشکر میکنم، سهم زنان علاقهمند به فرهنگ و کتاب در این مجموعه ۸۰ درصد است، همچنین از دستگاههای مختلفی که با این حرکت وسیع جغرافیایی ایران مساعدت داشتند همچون نهاد کتابخانهها، آموزش و پرورش، کتابفروشیها، مساجد، بهزیستی، بسیج و مجموعههای دیگر که تلاش کردند با مساعدت خود این حرکت را به این نقطه برسانند تشکر میکنم. همچنین از معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکر میکنم که اصل این ایده و مدیریت آن را برعهده داشتند و با ارائه پارهای از تسهیلات همچون ارائه ۵۰ درصد یارانه خرید کتاب در این پویش عظیم فرهنگی اجتماعی نقش مؤثری را ایفا کردند.»
فرصتی برای اتفاقات خوب
در بخش پایانی پیام سیدعباس صالحی آمده است: «به نظر میآید جام باشگاههای کتابخوانی فرصتی را برای اتفاقات خوب فراهم کرده است، هم در ارتقای سطح مطالعه این کانونها با حدود بیش از ۳۳۰ هزار عضوی که ما در مجموعه داریم و هم تلاش و اثرگذاری که در ارتقای تفکر انتقادی، گفتوگو و خلاقیت در کودکان و نوجوانان داشتهایم. امروز جریان باشگاههای کتابخوانی علاوه بر گستره و وسعت کمی و کیفی که داشته طبعاً دستاوردهای مهمی را برای آینده کشور خواهد داشت. نسلی که سرانه مطالعه آنها بالاتر خواهد رفت، نسلی که از طریق گفتوگو و خلاقیتهای ارائه شده در باشگاهها نسل خلاقتری خواهند بود، نسلی که از طریق کار جمعی که در باشگاه دارند مشارکت اجتماعی آنها ارتقا پیدا خواهد کرد و نسلی که اعتماد به نفس بهتری پیدا میکند.» این مراسم به صورت مجازی و با معرفی باشگاههای برگزیده، نامههای برگزیده، کلیپهای برگزیده، نویسنده برگزیده و تسهیلگر برگزیده برگزار شد.
اصحاب فرهنگ و هنر منتظرند
سیدعباس صالحی همچنین در صفحه شخصی توئیتر خود با اشاره به ثبتنام اهالی فرهنگ، هنر و رسانه در سامانه کارا نوشت: «تاکنون حدود ۱۰ هزار پرونده تسهیلات بانکی از مشاغل فرهنگی، هنری، سینمایی و رسانهای در سامانه کارا ثبت شدهاند. مبلغ درخواستی تاکنون حدود ۴۳۶ میلیارد تومان است. از بانکها انتظار میرود که سریعتر در چارچوب دستورالعمل ابلاغی، به پروندهها رسیدگی کنند. اصحاب فرهنگ و هنر منتظرند.» اشاره صالحی به درخواست تسهیلات مخصوص مشاغل آسیب دیده در شرایط کرونایی است.
به بهانه نمایش نسخه ترمیم شده «شطرنج باد» در بخش کلاسیک جشنواره کن
مُدرن کلاسیک
سعید عقیقی
مدرس و منتقد سینما
خبر اکران شطرنج باد در کن مرا بُرد به نزدیک سی سال پیش نسخه «وی.اچ.اس» رنگ برگشته و بیترمیم؛ فیلم را از یک «ایرانی باز» گرفتم که از لاله زار و ناصرخسرو فیلم میآورد – فیلم از آن «ایرانی»ها بود که کسی نمیخواست- و دیدم؛ حیران روایتپردازی و شخصیتسازی و قاببندی و بازی و برش و موسیقی، همان نسخه کرایهای را خریدم و با فیلمی در وطن خویش غریب دنبال چشم و گوش و هم فکر و هم سخن گشتم که تا سالها نبود. «شطرنج باد» هرگز به اکران نرسید و در همان چند نمایش جشنوارهای جز ناسزا دریافت نکرد. از نسل پیشین جز یکی دو نفر کسی اقبالی به فیلم نداشت و آنکه داشت چیزی ننوشته بود. یکی ازسازندگان کتابهای قطور توخالی سالهای بعد نوشته بود که کارگردان باید برود دیسکوتک بگرداند و شُکر که تاریخ ما خیابان یک طرفه است و پژوهشگری نیست که نظری بهنظر «صاحبنظران» بیندازد و دستکم بداند چه شد که به این جا رسیدیم. بینندگان «خاص» جشنواره فیلم تهران هنگام نمایش فریاد میزدند «چرا تاریک است؟» انگار اگر روشن بود چیزی میدیدند. حتی یکی پرسیده بود: «چرا جای اذان، قوقولی قوقوی خروس نگذاشتهای؟» یا «چرا آخرش کولرهای پشت بام دیده شد؟» و از همه مهمتر: «شما چرا فیلمساز شدید؟» هر دیدنی که دیدن نیست. فیلم با آن نورنایاب دوران بیبرقی صد سال پیش داستانش میدرخشید و پایین سُریدن خانم کوچک افلیج از پلّهها برای رازورزی تأمل میخواست که دوربین هوشنگ بهارلو داشت و چشم اهل نظری هم اگر بود، میدید و در تاریکی مطلق هم باریکه روشن حقیقت را مییافت. در دهه 1370 فقط میشد همان نسخه را نشان داد و شگفتی را در چشمهای نسل بعدی دید، تا امروز بارها فیلم را دیدهام؛ بیش از بیست بار و دو سه بار بر پرده. بیتردید یکی از پنج فیلم ممتاز تمام تاریخ سینمای ایران است. بعضی فیلمها باید خوشحال باشند که راهی به کن یافتهاند و کن باید خوشحال باشد که پس از سالها «شطرنج باد» نشان میدهد. فیلم بی آنکه فریاد بزند عمیقاً ایرانی است و بینیاز از عقده کهتری ایرانی برای پذیرفته شدن در «فرهنگ برتر» و تمنای نخل و شیر و خرس، در مقیاس زیبایی شناسی جهانی. فیلم عصارهای است از آن چه فیلمی نقاشانه باید داشته باشد و درسی است در کج کردن بیراهه پُرکلیشه ژانر کلاسیک به سمت شاهراه روایتگری همواره تازه مدرنیستی و انحراف از معیار جهان محدود «قاتل کیست؟» به سوی چشمانداز پرسشهایی ژرفتر از جنس: «تاریخ به کجا میرود؟»، با دوربینی که در پایان به یک حرکت بیبُرش در زمان و مکان پیش میرود و بخش عظیمی از سینمای هم روزگارش را جا میگذارد. بدبیاری این بود که زمان فیلم به عصر ویروس «کشف» جشنوارههای غربی نخورد. سرخوشی ترمیم و نمایش فیلم در زمانه زخمهای باز بهجای خود؛ ای کاش فیلم در زمان خودش دیده میشد. شاید در این صورت، طی چهل سال گذشته بر پرده سینما بیش از یک بار میدیدیم: «نوشته و کار محمدرضا اصلانی».