پسرها مثل پیازند، لایهلایه
7 نکته برای پدر و مادرانی که فرزند پسر دارند
سما شکورزاده
نویسنده
نوجوانی زمانی است که روابط بین والدین و فرزندان در طوفانیترین حالت خود است؛ اما به یاد داشته باشید که نوجوانان از آنچه که نشان میدهند شکنندهترهستند.
نوجوانان پسر در جای جای دنیا گروه بدنامی هستند و مانند آفتی برای جوامع قانونمند دیده میشوند. با وجود این، در نهان این پسرهای فراموشکار، بداخلاق، خستگی ناپذیر، مشکلزا و همیشه گرسنه که به سختی با دیگران صحبت میکنند، قلب بزرگی پنهان شده است که شدیداً نیاز به فهمیده شدن و دیده شدن دارد.
هر نوجوانی ممکن است در ارتباط گرفتن با دیگران مشکل داشته باشد و با ورود به دوران بلوغ و با وجود بعضی محرکهای بیولوژیکی، این عمل دشوارتر و واقعیتر میشود. نیاز به استقلال و تعلق داشتن به گروههای دوستی و هم سن و جستوجوی هویت، چیزهایی هستند که هر نوجوانی هنگام بالغ شدن تجربه میکند. همه این اتفاقها با تغییراتی هورمونی، فیزیکی، روانی، احساسی و همچنین تحولاتی در مغز همراه است. بلوغ زمان به چالش کشیده شدن روابط والدین و فرزندان است.
در نوجوانان پسر تغییرات بخصوصی اتفاق میافتد که سطح استرس را بالاتر میبرد و سبب میشود بیشتر مستعد بیثباتی هیجانی، بخصوص خشم و عصبانیت شوند.
اگر شما در محیطهای آموزشی کار کرده باشید، به احتمال زیاد شاهد طغیان رفتارهای غیرمنطقی از سوی نوجوانان پسر، مانند پرت کردن میز، لگد زدن به کیفی که روی زمین افتاده و تنه زدن به دانشآموزان دیگر بودهاید، اگرچه این رفتارها غیرقابل قبولاند، پشت همه این رفتارها احساساتی مانند سردرگمی زیاد، ترس از شکست، خجالت، شرم و بدتر از همه اینها، آسیبپذیری شدید نهفته است.
پسرهای ما از کودکی با این احساسات بار آمدهاند. تحقیقات نشان میدهد والدین از کودکی با فرزندان دختر و پسر خود رفتار متفاوتی دارند و با پسرها رفتار سختگیرانهتری دارند. همچنین تنبیه بدنی در پسرها بیشتر دیده میشود. با پسرهای کوچک با تندی بیشتری صحبت میشود و اغلب وقتی آسیب میبینند یا ناراحت هستند، به آنها گفته میشود خودشان را جمع کنند و مرد باشند. تجربه رفتارهایی مانند مورد ریشخند واقع شدن، مسخره شدن و در جمع ضایع شدن در دوران مدرسه برای پسرها بسیار رایج است.
احساسات سرکوب شده در سیستم عصبی ما ذخیره میشوند و با رشد مغز احشایی در اوایل دوران نوجوانی، چیزهای کوچک اغلب خود به خود میتواند باعث طغیان احساسات بزرگتری شود. پسرهای نوجوان به وفور در تراپی گفتهاند که به نظرشان احمق هستند و حس میکنند به طور گریزناپذیری کار بدی انجام خواهند داد و در کل بد هستند. اینها چیزهایی هستند که از کودکی در آنها شرطی شده و باورها و نگرش آنها را شکل میدهد که تأثیر بسزایی در دوران بلوغ بر آنها دارد.
تغییراتی که در مغز در اوایل دوران نوجوانی رخ میدهد و سبب رشد آن میشود میتواند تأثیر قابل توجهی بر گنجایش حافظه و مهارت سازماندهی آنها بگذارد. این تغییرات تأثیر بسزایی روی احساس ناکامی نیز دارند. پسران نوجوان همچنین با فوران تستسترون دست و پنجه نرم میکنند که منجر به ایجاد سطح بالایی از انرژی میشود که باید، چه به طور سالم و چه غیرسالم، تخلیه شود.
پسرها و مردان تمایل دارند در صورت موفقیت در کاری که ارزنده است، توسط دیگران تأیید شوند و ارزش خود را در تصدیق دیگران پیدا کنند. این بخشی از حساسیت نوجوانان پسر نسبت به شکست، یا مثل یک بازنده دیده شدن در مقابل دوستان و همسن و سالانشان را توضیح میدهد. وقتی تستسترون با بدنی که با مغزی نابالغ هدایت میشود و میخواهد خود را بیازماید ترکیب میشود، نتیجه اغلب انتخابهای ضعیف و رفتارهای پرریسک است.
اینکه به یک پسر نوجوان بگویید کاری را که به نظر خودش جالب است یا امکان موفقیت در آن وجود دارد انجام ندهد، بندرت جواب میدهد، چرا که آنها به دنبال استقلال هستند و مانند اکثر نوجوانها در برابر «این کار را بکن، آن کار را نکن» مقاومت نشان میدهند.
بسیاری از معلمان میگویند که وقتی با پسرهای نوجوان چهارده ساله کلاس دارند، چیزهای عجیب و مضحک زیادی وجود دارد که سبب میشود فکر کنند که با چهار سالههایی با بدنهای بزرگتر کلاس دارند. رفتارهایی مانند چک زدن، کشتی گرفتن، سر به سر هم گذاشتن و شوخی کردن در کلاسها بسیار رایج است، که همه اینها تلاشی است برای خنداندن رفقایشان که این خود در راستای رسیدن به احساس پذیرفته شدن و مورد پسند واقع شدن است.
1 به آنها احساس شرم ندهید
هیچ نیت بدی پشت رفتار آنها نیست؛ شما باید قاطعانه و در عین حال با مهربانی اشتباه و نادرست بودن ذاتی کارها و انتخابهایشان را به آنها گوشزد کنید، اما آنها را خجالتزده نکنید. این دورهای گذراست.
2 به آنها بفهمانید که احمق نیستند، فقط در حال رشد هستند
اگر والد پسری نوجوان هستید، سعی کنید از نگاه آنها به دنیا بنگرید. لازم است که با نوجوان خود درباره تغییرات هورمونی، مغزی و فیزیکی، که بر رفتار و تجربه زندگی آنها تاثیر میگذارد، صحبت کنید. آگاه شدن به اینکه آنها احمق نیستند و فقط در حال رشد هستند برای آنها حس رهایی بخشی دارد. در نظر گرفتن این مهم که پس از رسیدن به 20 سالگی همه چیز هم برای والدین و هم فرزندان آسانتر میشود کمک کننده است.
3از عبارتهای محبتآمیز غافل نشوید
همانطور که این مرحله میتواند خستهکننده و چالش برانگیز باشد، ما میتوانیم چرخه شرمساری پسرانمان را از طریق کارهای سادهای مانند استفاده از اصطلاحات محبتآمیز و یادآوری اینکه او را عمیقاً دوست داریم، بشکنیم.
4 با غرزدن به آنها راههای ارتباطی را نبندید
سرزنش و نصیحت کردن نوجوانان کاری از پیش نمیبرد و تنها منجر به دور شدن آنها میشود. ارتباط مؤثر با نوجوانان پسر از طریق سازش با آنها، توجه به موقعیت، لحن صدا و اجتناب از تماس چشمی مستقیم، ساختن رابطه دوستانه و صمیمی را هموارتر میکند.
5 خانه را تبدیل به مکان امنی برای فرزندان و دوستانشان کنید
در خانهتان را به روی دوستان فرزندتان باز بگذارید. مرزبندی مشخص و در عین حال محبتآمیزی داشته باشید و بگذارید در خانه احساس امنیت کنند.
6 برای آنها الگوسازی کنید
نوجوانان خود را با داستان مردانی که اشتباه کرده و تجربه شکست داشتهاند اما با مسئولیتپذیری درصدد جبران آن برآمدهاند آشنا کنید. ما به چیزی بیش از والدین نیاز داریم تا پسرانمان را به مردانی با روان سالم تبدیل کنیم.
7آنها را همان گونه که هستند دوست بدارید، نه آن گونه که میخواهید باشند
همه نوجوانان آرزوی دیده شدن، شنیده شدن و دوست داشته شدن دارند، حتی اگر آنها مورد تأیید ما نباشند. آنها بیش از آنچه که ما فکر میکنیم آسیبپذیر هستند. ما باید پسرهایمان را دوست داشته باشیم و به آنها احترام بگذاریم، بخصوص زمانی که خودشان قادر به این امر نیستند.
از جزئیات بیاهمیت روزت بگو
آیه طائبی
دبیر گروه زندگی
همسر من از کودکی با این الگو بزرگ شده بود که مرد سپر بلای خانواده و مسئول حل تمام مسائل است؛ خستگی برای مرد معنا ندارد و باید همیشه پرانرژی و خوشحال باشد.
سالهای اول زندگی ما هم مثل اغلب زوجهای جوان، سخت و پرفرازونشیب بود. سختیهای زیادی داشتیم و من میدانستم که دارد انواع فشارها را تحمل میکند اما به هیچ وجه حاضر نبود از آنها حرف بزند.
نه تنها با من که با هیچکس درباره سختیهای زندگی حرف نمیزد. این شیوه شاید از بیرون خیلی جالب و خوب بود که همیشه پرانرژی و خوشحال و راضی است اما من نگران بعدها بودم. نگران آن روزی که بعد از 30-20 سال زندگی، خستگی به حدی در جانش قوت بگیرد که دیگر کاری از کسی ساخته نباشد. آدمیم دیگر، خسته میشویم و اگر آن خستگی را چاره نکنیم، مزمن میشود.
نمیخواستم از همسرم یک مرد غرغرو بسازم، اما نگرانیام هم سرجایش بود. تئوری من هم در زندگی حل تمام مسائل با گفتوگو بود، هرچقدر هم که طول بکشد مهم نیست؛ به نظرم موضوعی را که ارزش داشته باشد باید با گفتوگو پیش برد. پس شروع کردم به صحبت کردن و این صحبتهای ما سالها طول کشید. یکبار دلایل علمی میآوردم که چرا آدمها باید از ناراحتیها و دلخوریهاشان حرف بزنند، یکبار از احساس شخصیام درباره موضوع گفتم، یکبار خواهش کردم، یکبار اما حرف را آوردم سمت کلیشههای نادرستی که نسل به نسل دارد میچرخد. از مرد که گریه نمیکند و دختر که بلند نمیخندد شروع کردم و پیش رفتم، اینجا گره ماجرا پیدا شد. درباره این کلیشهها ساعتها حرف زدیم، پرسیدم که آیا فکر میکند اگر از موضوعی گلایه کند، به مردانگیاش خدشهای وارد میشود؟ یا اگر یک روز بیحوصله و کسل باشد، معنای خاصی دارد؟ از تجربه خودم گفتم و شخصی در خانواده پدریام که عقیده دارد مردی که ظرف بشوید و در کارهای خانه کمک کند رسماً دارد مردانگی را زیر سؤال میبرد، خندهاش گرفت. گفتم به نظر من همه این کلیشهها در عین خندهدار بودن، تلخند. آدمها را از مسیر سلامت خارج میکنند و فشار بیهوده برای زندگیها میسازند. چه فرقی میکند این فشار درباره دخترها باشد و درباره راه رفتن، خندیدن، گریه کردن، حرف زدن و... یا پسرها. هر دو مورد آسیب قرار میگیرند؛ اما این آسیب برای پسرها با ترکیب تستسترون و هورمونهای مردانه شرایط عجیبی میسازد.
گفت باید فکر کنم، این نقطه روشن در تمام بحثها و گفتوگوهای ما است. وقتی یک طرف گفتوگو میگوید باید فکر کنم، عالی میشود. چون هیچکداممان از دیگری توقع نداریم نوع تفکر و شیوه بودنش را در لحظه تغییر دهد و فکر کردن درباره موضوع حتی اگر به نتیجه دلخواه ما نرسد هم یک قدم به جلو است.
زمان گذشت تا یک روز که گفت، با حرفهای آن روزت درباره کلیشهها تقریباً موافقم اما تغییرشان ساده نیست. تلاشم را میکنم بیشتر حرف بزنم.
من هم با یک کار ساده به کمکش رفتم، هر روز یا در یک تماس تلفنی در زمان استراحت هردومان یا بعد از کار که به خانه برمیگشتیم یا آخر شب، یک سؤال ساده میپرسیدم؛ «از جزئیات بیاهمیت روزت چه خبر؟»