تغذیه میتواند مراقبه باشد
همسر من، مردی خوشغذا و اهل تست و تجربه غذاهای جدید است. به ندرت هم غذایی را نخورده و از بو یا ظاهرش رد میکند، غیر از غذاهای شرق آسیایی که کلاً با دیده شک بهشان نگاه میکند. پرخور نیست اما جوری با اشتها غذا میخورد که هر کسی با دیدنش گرسنهاش میشود و میخواهد چند قاشق هم که شده همراهش شود و چی از یک مخاطب مشتاق بهتر برای تجربه غذاهای متنوع؟
یک روز در فضای مجازی عکس یک غذای سنتی را دید و پرسید این چیه؟ گفتم غمبرپلو، گفت باید خیلی خوشمزه باشه، گفتم چطور؟ گفت پلو داره، گوشت قلقلی، گردو و کشمش، دیگه یه غذا چی میخواد واسه خوشمزه بودن؟ خندهام گرفت از دلیل و منطقش اما واقعیت همین بود. غذای مقوی و خوش عطر و طعمی است که کمکم دارد از یادها میرود.
بنا به شرایط زندگی و فشردگی روزها مدام داریم به سمت غذاهای سادهتر و زود آماده شونده پیش میرویم.
اما شاید بتوانیم یک روز در هفته را بگذاریم برای تست و تجربه غذاهای سنتی مناطق مختلف، خدا را شکر کشورمان هم کم غذای سنتی ندارد. پس برای این هفته آموزش همان غمبرپلو یا قنبرپلو را آوردم.
طبق بررسیهای من اسم اصلی این غذا همان «قنبرپلو» است که به خاطر رنگ تیرهاش اینطور نامگذاری شده است، اما این روزها به آن «غمبرپلو» هم میگویند و به نظر من که تغییر هوشمندانه و زیبایی هم هست.
مواد لازم (برای ۵ نفر)
برنج ۴ فنجان
گوشت چرخکرده نیم کیلو
گردو ۱۰۰ گرم
کشمش ۲۰۰ گرم
رب انار ۲ قاشق غذاخوری
شیره انگور ۱ قاشق غذاخوری
پیاز ۱ عدد
زردچوبه یک قاشق چایخوری
آرد نخودچی، نمک و روغن به میزان لازم
طرز تهیه
برنج را خوب بشویید و با کمی نمک دو، سه ساعت بخیسانید. کشمش را هم خیس کنید تا نرم شود.
حالا باید برویم سراغ درست کردن گوشتهای قلقلی، گوشت چرخکرده را در یک ظرف بریزید و آرد نخودچی، نمک و زردچوبه به آن اضافه کنید، شروع کنید به ورز دادن تا مواد خوب با هم ترکیب شود. بعد گوشتها را به اندازه گردو قلقلی کنید و کمی در روغن داغ تفت دهید. (حواستان باشد اول باید بگذارید روغن داغ شود بعد قلقلیها را به آن اضافه کنید وگرنه به تابه میچسبد و خراب میشود.)
در یک تابه دیگر هم پیازداغ درست کنید، روغن بریزید و اجازه دهید داغ شود، بعد پیازهای خرد شده یا نگینی بسته به سلیقه خودتان را به آن اضافه کنید و تفت دهید تا سبک شود و کمی هم رنگ طلایی به خودش بگیرد.
آب کشمشها را خالی کنید و به همراه گردو به پیازداغ اضافه کنید و کمی تفت دهید، کشمش زود میسوزد پس زیاد معطلش نکنید و واقعاً کمی تفت بدهید. گوشتهای قلقلی را هم به این مواد اضافه کنید و کنار بگذارید.
حالا وقت آن رسیده که ربانار و شیرهانگور را کمی تفت دهید، اما نگذارید زیاد روی حرارت مستقیم بماند. (طعم این سس باید ملس باشد، پس ترکیب رب انار و شیره انگورتان را بچشید چون بسته به خاستگاه انار و شیوه فرآوری رب انار ممکن است به مقدار کمتری از شیره انگور نیاز داشته باشید. خلاصه طوری نشود که شیرینیاش دلتان را بزند.)
قابلمه را روی اجاق بگذارید، برنج را آبکش کنید و یک لایه برنج، یک لایه هم مواد گوشت قلقلی و کشمش و گردو بریزید.
در آخر که مواد را کامل داخل قابلمه ریختید، سس را اضافه کنید (منظور از سس همان ترکیب رب انار و شیره انگور است) و اجازه دهید روی حرارت کم دم بکشد.
برای تزئینش هم میتوانید از گوشت قلقلیها و ترکیب گردو و کشمش استفاده کنید.
در دل ما پدرها چه میگذرد
تجربه والدگری به سبک مردانه
علیرضا شاطری
نویسنده
پدر شدن برای من یک فرایند فیزیولوژیک نبود. ما مثل همه زندگی مسیر عجیبتر را انتخاب کردیم و عوض فرزندآوری به شیوه زیستی، از طریق فرزندخواندگی دختردار شدیم.
اینکه چه فرایند پر پیچ و خمی طی شد تا دست کوچک دخترمان توی دستهای ما قرار بگیرد به کنار، اما چالش اصلی از زمانی بود که دخترم وارد خانواده ما شد.
اکثر بچهها از ابتدای تولد در فضایی بزرگ میشوند که اگرچه بیشتر با مادر در تماسند اما پدر را هم کنار خود میبینند. اما بچههای ما (خانوادههای فرزندپذیر) سالیان ابتدای زندگیشان در مراکزی بزرگ میشوند که عملاً با هیچ مردی در ارتباط نیستند و این یعنی اولین چالش پدرانه.
دختر من وقتی به خانه ما آمد که 2 سال و 8 ماهش بود و در اولین تعامل عملاً مرا پس زد. تصویر فانتزی از فرزندپذیری این جوری است که وقتی دنبال کودک میروید با روی خندان و آغوش گشوده میآید توی بغلتان و همه چیز به سبک فیلم و سریالها خوش و خرم پیش میرود، اما این یک دروغ یا در بهترین حالت تصویر کمیاب است.
در اصل ما داریم کودک را از محل امن و فضای آشنایش بیرون میکشیم و میآوریم در فضایی با آدمهای غریبه، حالا فکر کنید که این آدمهای غریبه از جنسی باشند که برای بچه نا آشنا و عجیب هم هست. انتظارمان چیست؟ خب معلوم است پس میزند. این اتفاقی بود که برای من و دخترم هم افتاد. در اولین مواجهه اصلاً مرا به حساب نمیآورد و حتی برای گریه کردن هم آغوش مرا نمیپذیرفت و تنها لگد و بعضاً چنگ بود که نصیبم میشد.
البته این تجربه منحصر در پدران فرزندپذیر هم نیست، در بسیاری از مواقع کودکان حوالی 2 تا 3 سال یکی از والدین را ترجیح میدهند وعمدتاً مادر را انتخاب میکنند.
اینجا دقیقاً جایی است که یک اصل را باید به خودمان یادآوری کنیم آن هم اینکه، ما تصمیم گرفتیم که فرزنددار شویم و طرف منفعل این ماجرا فرزند ما بوده، حالا هم وظیفه ما است که برای این رابطه تلاش کنیم.
اما اینکه بدیهی است اصلاً چرا مطرح میکنم؟ چون احساسات ما با بدیهیات بیگانه است، ما نیاز داریم خیلی وقتها یک اتصال میان تفکرات و احساساتمان برقرار کنیم تا از هم با خبر شوند. اساساً ذکر برای همین است و این ذکر که «من پدرم» و «مسئول رابطه با فرزندم منم» ذکر این ماجراست.
اما اگر پدر باشید احتمالاً شما هم جاهایی تجربه پسزده شدن را دارید. گاهی خواستید که فرزندتان را ببوسید و او جای شما مادرش را بوسیده، گاهی خواستهاید جای مادرش شب بخوابانیدش و با لگد و جیغ مواجه شدهاید، حواستان و حواسم باشد که این نباید منجر به سرخوردگی و پسرفتن در رابطه باشد. من این مواقع رفتارش را تبدیل به بازی میکنم. مثلاً وقتی میبوسمش و جای بوسهام را پاک میکند و توی چشمهایم زل میزند، من بازی را شروع میکنم و دوباره میبوسمش و میگویم «دوباره پاک کن تا منم باز ماچت کنم» اینجا صدای خندهاش خانه را پر میکند و چی از این قشنگتر.
آخر حرف هم اینکه تصویر سخت و غیر منعطف پدری را از خودتان دور کنید. حتی بریزید توی سطل زباله. حتماً پدر مهربان اما منطقی برای تربیت فرزندان آینده ما مناسبتر است.
درباره من و دخترم هم بدانید که حالا بعد از 8 ماه بعضاً با زبان خوش هم «ماچ» میدهد.

ایدههایی برای بودجهبندی درآمد ماهانه
مدیریت جیب خانواده به سبک مردانه
سیدعلی حسینی
نویسنده
بچه که بودیم پدرم درآمد محدودی که داشت را اول ماه میآورد و تحویل مادرم میداد، مادرم هم قسط و بدهکاریها را که رفع و رجوع میکرد با باقیمانده حقوق پدر زندگی را میچرخاند. من اما از همان زمان هم این رفتار برایم عجیب بود، که چطور یک نفر مدیریت مالی درآمدش و اداره خانه را به طور کامل واگذار میکند البته ناگفته نماند سر بند تدبیر و زهد مادرم ما ماشیندار شدیم و خانه ساختیم. پس از آن مادرم هم شاغل شد، اما رویه همان قبلی بود. با حقوق پدرم همه زندگی میگذشت و مادرم تنها در مواقع حاد و فوقالعاده بخشی از درآمدش را هزینه میکرد.
وقتی روزگار گذشت و خودم مرد خانه شدم اما رویهام متفاوت بود. در سالهای اولیه ازدواجمان تنها درآمد خانواده دو نفره ما حقوق من بود و تا اینجا وضعیت دقیقاً همان اوضاع پدرم بود. اما من مدیریت مالی زندگی را شخصاً بر عهده گرفتم. ما با هم برنامهریزی و بودجهبندی میکردیم، اما من هزینهها را مدیریت میکردم. عمدتاً هم گزارش موجودی حساب به همسرم نمیدادم؛ بنای مخفیکاری نداشتم اما مسأله این بود که من، حس همسرم از کم بودن موجودی حساب را میدیدم و استرسهای مادرم از هزینههای ناگهانی را هم در خاطر داشتم. برای همین فشار موجودی سینوسی حساب را از دوش همسرم برداشتم و سعی کردم تنهایی آن را به دوش بکشم.
وقتی همسرم بعد از دانشگاه شاغل شد هم رویه ما متفاوت از خانواده پدری من ادامه پیدا کرد. از اینجا به بعد ما یک درآمد خانواده داشتیم که در دو حساب به نام هرکداممان بود و هزینه را بر اساس همان جلسه اول هرماه برای بودجهبندی و برنامهریزی، اداره میکردیم اما باز هم ماجراهای مربوط به اجاره خانه و قسط و... را من به عهده میگرفتم. این ماجرا بارها نارضایتی همسرم را در پیداشت اما چیزی که در سر من تکرار میشد و دلیل اصلی رفتارم بود، این جمله بود: «من مرد هستم و مسئول حفاظت و مراقبت از خانوادهام در برابر انواع ناملایمات و پستی و بلندیهای جاری در زندگی»، نمیخواستم درگیر فشارهای ناشی از درآمد اندک و هزینههای زیاد بشود. بنابراین به شیوههایی تلاش کردم این دغدغه را برایش توضیح دهم و خیالش را راحت کنم. البته پر واضح است که نویسنده این متن میداند که به لحاظ شرعی و قانونی هزینه زندگی و حتی هزینههای شخصی زن برعهده مرد است اما الزاماً الگوی فقهی/قانونی قرار نیست رویههای زندگیمان را شکل دهد.
این مقدمه طولانی را گفتم که به یک جمله برسم، ما با هر دست فرمانی که پیش برویم ناگزیر از بودجهبندی در خانواده هستیم تا بر اساس آن هم تکلیف میزان هزینهها را مشخص کنیم و هم تا آخر ماه با هر عدد درآمدی که داریم بتوانیم سر کنیم.
مدل دستهبندی زمانی
یکی از مدلهای بودجهبندی، تقسیم درآمد به سه بخش اقساط و اجاره منزل، هزینه جاری و غیرمترقبههاست. در این مدل شما بعد از کسر مبلغ اجاره و اقساط، مبلغی (بسته به تجربه و سبکزندگی خودتان) را بهعنوان هزینههای غیرمترقبه از حساب یا حسابهای درآمدی جدا میکنید و در حساب دور از دسترسی قرار میدهید و باقیمانده را تقسیم بر 30 روز ماه کرده و در سه حساب مجزا نگه میدارید. یکی برای 15 روز اول ماه، یکی برای 10 روز دوم، یکی هم برای ۵ روز آخر دستهبندی میکنید. به این شکل حتی در روزهای آخر ماه هم با حساب خالی روبهرو نمیشوید.
مدل دستهبندی بر اساس نوع هزینه
در این مدل بعد از جدا کردن مبلغ ثابت اجاره و اقساط بر اساس تجربهای که از زندگی خودتان دارید برای اجناس و کارهای مختلفتان دستهبندیهایی میکنید و در حسابهای مختلفتان نگه میدارید و از آن خرج میکنید. این راهکار هم عملاً میتواند منجر به خرید عمده و البته بسیار اقتصادیتر بشود و هم صرفهجویی را در پیداشته باشد.
در هریک از دو مدل بالا شما ناگزیرید که در یک نظم هزینهها را یادداشت کنید. یادداشت کردن، محل اسراف هزینه را برای شما مشخص میکند و در نتیجه کمکم به جایی خواهید رسید که بهینهتر خرج کنید. فهرست کردن و پسانداز باید به یک رویه ثابت تبدیل شود برای این کار هم میتوانید از نرمافزارهای موبایل موجود یا حتی یک فایل ساده اکسلی استفاده کنید.