«ایران جمعه»سیاستهای کلی حوزه زنان در دولتهای پس از انقلاب اسلامی را بررسی میکند
فراز و نشیبها، در میانهساختار و عاملیت
هستی نیکخواه
پژوهشگر و فعال حوزه زنان
ویژگی انقلابهای بزرگ، ایجاد تحول در زندگی مردم است اما تأثیر انقلاب اسلامی بر وضعیت زنان ایران بسیار چشمگیر بوده است. در طول این سالها فراز و نشیبها و تغییر جهتهای جدیدی نیز اتفاق افتاده است. مروری بر آنچه برای زنان این مرز و بوم در این چهل سال رخ داده، مقدمهای است برای طراحی نقشه راه آینده.
زن سنتی، زن انقلابی
بررسی تاریخ ایران لااقل در یکی دو قرن اخیر نشان میدهد زنان اگرچه در عرصه زندگی خانوادگی و اجتماعی تأثیرگذار بودهاند و روایتهای متعددی از حضور مؤثر آنان در وقایعی مانند نهضت تنباکو، قیام مشروطه و فعالیتهای اجتماعی محدودتری از این دست وجود دارد اما جایگاه آنان در خانواده و جامعه با آنچه اسلام برای زن معرفی کرده، فاصله بسیار داشته است. این فاصله را از تعابیر فلاسفه بزرگ درباره نقص زنان در انسانیت تا ضعیفه خواندن در خانه و حق رأی ندادن به آنان در مجالس پس از مشروطه، میتوان دریافت. جریانهای فکری ستایشگر غرب، تلاش محدودی را برای آگاهسازی و احقاق حقوق زنان و تغییر نگرش آنان نسبت به دین و سنتها، متأثر از تفکرات فمینیستی آن روز دنیا، از دوران انقلاب مشروطه با تأسیس مدرسههای مدرن، انجمنها و مجلات آغاز کردند. این تلاشها ابتدا از کشف حجاب به زور سرنیزه شروع شد و با تبلیغات وسیع برای الگو قرار دادن زن غربی ادامه یافت. قوانین اسلامی به نفع برابری با نگاه فمینیستی تغییر کرد. حجاب و سایر باورهای دینی به عنوان باورهای متحجرانه به سخرهگرفته شد و حضور زنان از مراکز فساد گرفته تا ادارات و دانشگاهها افزایش یافت. اصلاحات در حوزه مسائل زنان در این دوره شبیه به اصلاحات شاهانه در سایر حوزهها دو نقطهضعف اساسی داشت. اول آنکه فعالیتها تا حدی سطحی، شعاری و غیرزیربنایی و در مقابل عمق مشکلات در حوزه آموزش و بهداشت و فقر، بسیار اندک بود. دیگر آنکه سودای مبارزه با باورهای دینی مردم را داشت؛ مبارزهای که از یک سو به موفقیتهایی نایل شده بود اما از سوی دیگر به دلیل همین رویکرد ضد دینی نهتنها از سوی اکثریت جامعه پسزده میشد بلکه مانعی بر سر راه پیشرفت زنان معتقد و مقید نیز قرار میداد؛ زیرا حتی یک روسری ساده برای دختر دبستانی تحمل نمیشد چه برسد به حضور اجتماعی زنان مقید.
معجزه اندیشه امام خمینی و انقلاب اسلامی در چنین شرایطی به وقوع پیوست؛ بهطور عام، اسلامی که حضرت امام مروج آن شدند دلهای همه مردم را زنده کرد. در دل این رستاخیز، وضعیت زنان بخصوص در میان تودههای مردم بهگونهای ویژه تغییر کرد. زنان سنتی که پیش از این از سوی روشنفکران به عقبماندگی متهم میشدند و در میان طبقه خود نیز حتی مادری و خانه داریشان چنانکه باید ارج نهاده نمیشد و در قیاس با مردان از هر جهت در مرتبهای پایینتر به حساب میآمدند، به مبارزانی با اراده و فعال تبدیل شدند که گاه همسران و فرزندان را راهبری میکردند و به اینترتیب نقشی بیبدیل در پیروزی انقلاب یافتند. آنان پیروی حضرت زهرا(س) بودند که امام درباره ایشان میفرماید: «در مدت کوتاه زندگی، مجاهده داشته است، مخاطبه داشته است با حکومتهای وقت. محاکمه میکرده است حکومتهای وقت را و شما زنان باید به او اقتدا کنید.» و «زنی که در حجرهای کوچک و خانهای محقر، انسانهایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آنسوی افلاک و از عالم ملک تا آنسوی ملکوت میدرخشد.»
این نگاه از یک سو تا حدی زنان را از بند تعصباتی که به نام دین اعمال میشد رهانید و از سوی دیگر با توصیهها و تشویقهای مکرر امام، زمینه برای حضور سیاسی و اجتماعی زنان در عین رعایت تعهدات شرعی در سطوح مختلف فراهم شد؛ از شرکت در انتخابات و پیگیری مباحث سیاسی و اعتقادی تا عضویت در بسیج و سپاه و پذیرش مسئولیتهای اجرایی و مدیریتی و ادامه تحصیل. اوج این حضور سراسری را میتوان در جریان دفاع مقدس دید که زنان بهراستی با اقتدای خالصانه به زینب کبری(س) حماسه آفریدند؛ چه به عنوان مادر و همسر شهید، چه با کمک مالی، چه در نقش امدادگر و پزشک و چه حتی با اسلحه دست گرفتن. اما تحولات در همین هشت سال و پس از آن در ابعاد دیگری نیز رخ داد.
روند تغییرها در آمارها
در یک نگاه کلان تغییر در وضعیت زنان را میتوان از منظر محتوایی در نسبت با دولتهای پس از انقلاب یعنی از انقلاب تا پایان جنگ، دوران سازندگی، دوران اصلاحات، دولتهای احمدینژاد، دولتهای روحانی و در حال حاضر که کمتر از 2 سال از دولت رئیسی گذشته است، بررسی کرد. از منظر محتوایی دو جنس تغییر اتفاق افتاده که متقابلاً بر هم تأثیرگذار بودهاند؛ یک دسته تغییرات در ذهنیت زنان و مردان و دیگر، تغییرات عینی در وضعیت آموزشی، بهداشتی و اقتصادی و... زنان که به استناد آمار در تمامی سالها با شیب متفاوت، رو به پیشرفت بوده است. به عنوان نمونه درصد زنان باسواد از 3۵.۵ درصد در سال 1355 به ۸۴.۲ درصد در سال ۱۳۹۵ رسیده و تعداد زنان بیسواد اگرچه هنوز بیشتر از مردان بیسواد است اما این فاصله نسبت به وضعیت پیش از انقلاب بسیار کمتر شده است. در سال 57 تنها 35 درصد دانشجویان را دختران تشکیل میدادند و امروز ۴۸ درصد از دانشجویان دختر هستند. تعداد اعضای هیأت علمی زن تماموقت از سال تحصیلی ۸۰-۸۱ تا ۹۸-۹۹ سه برابر شده است. حضور پررنگ و موفقیتآمیز زنان در المپیادها و جشنوارهها و مسابقات علمی داخلی و بینالمللی نشانه دیگری در این زمینه است. همچنین اجرای شبکه پوشش همگانی سلامت برای 100 درصد شهرنشینان و 99 درصد روستائیان و عشایر، کسب رتبه دهم در جهان از نظر کمترین میزان مرگ از دهانه رحم و کاهش نرخ مرگومیر نوزادان به 8.2 درصد در هر 100 هزار تولد از دستاوردها و پیشرفتهای این حوزه تا سال 1400 است. امید به زندگی زنان در سال ۹۵ به ۷۸ سال رسیده است. طبق آمارهای جهانی تعداد مرگومیر مادران در هنگام زایمان نسبت به قبل از انقلاب 90 درصد کاهش یافته است. تعداد پزشکان عمومی زن تا سال ۹۵ رشد 16 برابری داشته. در زمینه اشتغال نیز تا سال ۹۸ سهم زنان به ۱۸ درصد رسیده است. در زمینه ورزشی پیش از انقلاب، به دلیل عدم جداسازی فضاهای ورزشی مردان و زنان، زنان مقید به حدود شرعی امکان استفاده از اندک فضاهای موجود را نداشتند. پس از پیروزی انقلاب علاوه بر محرمسازی فضاهای ورزشی بانوان، سرمایهگذاریهایی نیز در این عرصه صورت گرفته که البته با شرایط مطلوب همچنان فاصله دارد اما تعداد مربیان زن از 9 نفر به 35 هزار نفر، تعداد داوران ورزش زن از هفت به 16 هزار نفر و تعداد ورزشگاههای اختصاصی بانوان ۳۰ برابر افزایش یافته است.
روند تغییرها در نگرشها
تغییرهای عینی منعکس شده در آمار اگرچه دلگرمکننده و مایه افتخار است اما به اندازه تغییرات نگرشی تعیینکننده نیست. چنانکه اشاره شد آغاز این تحول به نگاه امام خمینی(ره) به زنان و رواج این نگاه در جامعه بازمیگردد. تأکید بر حضور اجتماعی و سیاسی در اوج دینمداری و تقدیر از نقشهای سنتی زن از سوی رهبر ملت، بسیاری از خانوادهها، همسران و خود زنان را متقاعد کرد که دختران نیز چون پسران باید و میتوانند هویت مستقل داشته باشند؛ درس بخوانند؛ فعالیت اجتماعی داشته باشند؛ شاغل شوند و در عین حال متدین و عفیف باقی بمانند. پس از امام خمینی ( ره) نیز چنین نگاهی از سوی مقام معظم رهبری به قوت دنبال شد. ایشان نیز ضمن تأکید بر الگوگیری از بانوان برگزیده اسلام، مسأله ظلم به زنان بر اثر سنتهای غلط گذشته را با حساسیت دنبال کرده و میکنند.
اما با پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی جابهجاییهایی در ارزشها و بهتبع آن تغییراتی در نگرشها آغاز شد. تکنوکراتها مسیر توسعه و مدرنیزاسیون را برای بازسازی خرابیهای باقیمانده از دوران طاغوت و سالهای سخت جنگ تحمیلی انتخاب کرده بودند و پیامد طبیعی یا به نوعی ضرورت این انتخاب، ایجاد رقابت در جامعه برای دنیاطلبی و به دنبال آن عرفیشدن دین و جایگزین شدن خواست خدا با خواست فردفرد انسانها بود. فاصلهگرفتن از فضای مبارزه و شهادت از یک سو و معطوف شدن ذهنها و دلها به سمت توجه به خود و تمتع مادی هر چه بیشتر، به سرعت ارزشهای جدیدی جایگزین ارزشهایی چون ایثار و فداکاری و قناعت کرد. روشنفکران دوران طاغوت فرصت دوبارهای پیدا کردند تا اندیشههایشان را ترویج کنند و جماعتی از انقلابیون سابق نیز روشنفکری دینی را راهی برای آشتی اسلام و مدرنیته یافته و آن را در میان نخبگان رواج دادند. آثار این تغییر نگرشها را میشد در سطح جامعه به اشکال گوناگون مشاهده کرد. هشدارهای مقام معظم رهبری درباره تهاجم و بعدها شبیخون فرهنگی و ثروتهای بادآورده و رفاهطلبی نشانهای است از آنچه در پس رشد شاخصهای توسعه بهطور عام و شاخصهای وضعیت زنان بهطور خاص اتفاق میافتاد.
نقطه عطف این روند با پیروزی اصلاحطلبان رقم خورد که بهطور خاص در بحث مسائل زنان با بروز قوی و پرسروصدای اندیشههای فمینیستی همراه بود. زنانی که پس از انقلاب با تأسی به حضرت زهرا(س) و به اعتبار حضور سیاسی و اجتماعی ایشان از بند سنتهای غلط گذشته رها شده بودند، اکنون به توصیه نهادهای فرهنگی و رسانهها باید فمینیستهای غربی را الگو قرار میدادند و رهایی زن را از هر قید و بندی طلب میکردند. در اینجا نیز مقام معظم رهبری پیش از رواج این رویکرد نسبت به آن هشدار دادند. با وجوداین، بحثهای آکادمیک درباره نظریههای فمینیستی اگرچه در سطح نخبگانی باقی ماند اما روح این اندیشه برابریخواه در میان همه از مسئولان و تصمیمسازان کشور گرفته تا تودههای مردم نفوذ کرد؛ اندیشهای که نهتنها دغدغه شریعت ندارد بلکه تعارضش با اندیشه دینی برای اهل فن آشکار است و مردم عادی را نیز در تعارض با سبک زندگی گذشته فرو میبُرد؛ فردیت در زنان و توجه به خود و زیبایی ظاهری و انجام عمل جراحی زیبایی و... افزایش مییافت. تعارض بین نقشهای سنتی و حضور اجتماعی برای زنان روزبهروز برجستهتر میشد. خانواده مثل گذشته ثبات نداشت و همسران بسیار سریعتر از قبل به طلاق میاندیشیدند.
با سرکار آمدن دولت احمدینژاد که داعیه بازگشت به ارزشهای انقلاب را داشت، تلاشهایی برای تغییر این نگرش و تغییر در ساختارها و برنامههای توسعه و تصمیمهای ریز و کلان صورت گرفت اما به دلیل فقدان پشتوانه قوی فکری از سوی اندیشمندان و پیچیدگی شرایط و تعارض با ساختارهای مدرنی که پیش از این بنیان نهاده شده بود، عملاً تغییری در نگرشها و شرایط عینی دیده نمیشد.
ادامه دارد...
تصميماتِ ساده آفت مسائل پيچيده است
هنرِ وسط بازی کردن
فاطمه دلاوری پاریزی
پژوهشگر و دانشجوی دکترای فلسفه
حلقههای زنجیر در ابتدا بسیار ساده هستند اما هر حلقهای که اضافه میشود، ماجرا پیچیده میشود. این وضع هر جامعه انسانی است که در سادگی و بساطت اولیه آغاز میشود اما به مرور مسائل پیچیده و اختلافات متنوع رخ مینمایانند. انقلاب اسلامی اتفاقی بود بسیار بزرگ اما ساده؛ ساده به معنی غیر پیچیده. یعنی موقعیت اولیهای که انسانها میدانند چه نمیخواهند اما راجع به چیزی که میخواهند تنها دورنمایی رؤیایی و کلی دارند. آنها ستمشاهی را نمیخواستند و استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی میخواستند. انقلاب که پیروز شد تازه پیچیدگیها خودش را نشان داد؛ همانطور که منطق دیالکتیکی نیز اشاره میکند که هر امر ساده و بسیط خودش را شقه میکند و آنتیتز از درون تز سر بر میآورد و این طبیعت تاریخ است. در ادامه گروهکهای مختلف که در اول انقلاب در کنار هم بودند هرکدام برای «قدرت» شروع به تلاش و کمکم مبارزه کردند. ملت ایران که یکصدا فریاد میزد «مرگ بر شاه» حالا در مواجهه با امریکا نظرهای متفاوتی داشت. کم کم جنگ، سازندگی، جامعه مدنی، عدالت و… هم باعث شدند جامعه، تکثر خود را بیشتر نشان دهد. پذیرش این واقعیت که تکثر، سرنوشت هرجامعه انسانی است و جامعه انسانی پیچیدهتر از چیزی است که بتوان حتی تصور کرد یکی از مهمترین اصول بلوغ یک فرد، جامعه و حاکمیت است. در چنین شرایطی تصمیمهای ساده یعنی ناپختگی؛ تصمیمهایی چون گشت ارشاد، قطع اینترنت، فیلترینگ، امنیتی کردن فضای اجتماعی، اجازه اعتراض و چندصدایی و تکثر ندادن از یکسو راهحلهای ساده برای حل مسائل پیچیده اجتماعی و نگهداشتن جامعه در سادگی و بساطت اولیه است و از دیگر سو تبدیل انتقاد و اعتراض به اغتشاش، تبدیل اصلاحات به نفی کلی حاکمیت، ندیدن تجزیهطلبان و دشمن تحریم کننده و رهبری مسیح و حامد اسماعیلیون، همان راهحلهای ساده برای تغییر وضع موجود.
در شرایط فعلی، وسط بازی کردن به نظر محافظهکاری میآید در حالی که ایدئالیستیکترین، سختترین، پیچیدهترین و درستترین اتفاق ممکن است. جامعه الان به نیروهای پخته، عاقل، دلسوز و شایستهای نیاز دارد که این پیچیدگی و تکثر را درک کنند و با عبور از منطق صوری و فهم منطق دیالکتیکی بتوانند نقش مهم واسطه بین دولت و ملت را ایفا کنند. از یک سو نیازهای متکثر مردم را به حاکمیت منتقل کنند و از دیگر سو خدمات و نگرانیهای حاکمیت را به مردم. این گروه واسطه باید بتوانند در عین به رسمیت شناختن تکثر، وحدتی بیافرینند تا جامعهای بالغ و پخته داشته باشیم که هم بتواند خودش را بخوبی تعریف کند هم دیگری را به رسمیت بشناسد. تنها در چنین حالتی است که «حقیقت» امکان ظهور و بروز پیدا میکند و جامعه به وحدت در عین کثرت میرسد؛ حالتی که در آن کشوری که بر اساس تمدنی هزاران ساله و حکومتی که بر اساس انقلابی آبرومند شکل گرفته (نه مثل امریکا روی خون هزاران سرخپوست نه مثل بسیاری از کشورهای اروپایی روی سرمایههای کشورهای آفریقایی و آسیایی) بتواند مسیر درست خود را پیدا کند و «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری اسلامی» را نه برای اجرای ساده احکام که برای گستراندن عدل، بهعنوان مهمترین هدف از ساخت جامعه دینی، محقق سازد.