داستان کلاسیک چارلز دیکنز در قالبی جدید
روایتی نو از رنج ها و سفرهای «کاپرفیلد»
وصال روحانـي
روزنامه نگار
از روی رمان مشهور «دیوید کاپرفیلد» که آن را چارلز دیکنز بریتانیایی نوشته، نسخه های سینمایی، تلویزیونی و تئاتری متعددی ساخته شده و البته مشکل مشترک و هدف تقریباً دست نیافته خالقان تمامی آنها برابری نیافتن نسخه تصویری حاصل با غنای نوشتاری اصل قصه بوده و این نسخهها هرگز نتوانستهاند همان میزان پیامرسانی و جذابیت داشته باشند که کلمات سحرآمیز و جادوی واژگان ظاهراً ساده اما بواقع پیچیده و پرمعنای دیکنز دربر داشتهاند و این، آثار هنری را به کارهایی تبدیل کرده که حتی در صورت وفاداری به متن قصهها، نتوانستهاند عمق نوشتههای دیکنز را جلوهگر سازند. با چنین پسزمینهای فیلم اخیر «تاریخچه شخصی دیوید کاپرفیلد» (یا «زندگینامه شخصی دیوید کاپرفیلد») را هم باید اثری هنری دانست که از رمان دیکنز الهامی مستقیم و تمام عیار گرفته ولی در یک قالب کمدی- درام شرایط زندگی و کارهای کاپرفیلد را میشکافد و از دستاوردها و ناکامیهای او میگوید و وجوهی را بر داستان دیکنز افسانهای میافزاید که پیش از این از نظرها پنهان مانده بود و بهتر است بگوییم بعضی از آنها اصلاً وجود خارجی نداشت و قوه تخیل و آمال آرماندو ایانوچی، کارگردان این فیلم و شریک او در نوشتن فیلمنامه، سایمون بلکول، آنها را پرورانده و به صحنه حیات و تجلی کشانده و سرانجام در قالب قصه کاپرفیلد به اجرا درآورده و در معرض نمایش گذاشته است.
سختتر از تمامی نمونههای قبلی
کاراکتر اصلی که همانا شخص دیوید کاپرفیلد است، در این نسخه غریب و سرشار از برخی سنت شکنیها، توسط «دوپاتل» هندی ایفا شده که 12 سال پیش در هیأت یک نوجوان در فیلم اسکاری و بسیار موفق بریتانیایی- هندی «میلیونر زاغهنشین» به چشم خورد و شهرت و اعتبارش با گذشت زمان به حدی رسید که به آرامی در برخی فیلمهای دیگر هالیوودی نیز به نقشهای عمدهای نائل شد و «شیر» محصول 2016 نیز از آن قبیل بود. او حالا در قالب فیلم «تاریخچه شخصی دیوید کاپرفیلد» نیز حضوری موفق دارد و تصویرگر یکی از مشهورترین کاراکترهای جوان در ادبیات داستانی دنیا است و شاید کارش از صدها بازیگر دیگری که طی تاریخ در قالب کاپرفیلد فرو رفتهاند، سختتر هم بوده باشد زیرا او نه یک کاپرفیلد سنتی بلکه ترسیمگر نسخهای فانتزی از آن است که هم شیرینیهای یک داستان مثبت را دارد و هم تلخیهای یک کار دراماتیک و بیرحمانه را، حال آنکه در نسخه سنتی و معمولی و بارها دیده شده دیکنز، کاپرفیلد و کارها و اتفاقات پیرامون وی یک تم جدی و نیمه دراماتیک دارند و خنده و سرخوشیهای بیهوده جایی در زندگی و اطراف وی نیافتهاند. سایر بازیگران اصلی این فیلم تیلدا سویین تون اسکاتلندی، هیولاری و پیتر کاپالدی امریکایی و بن ویشاو بریتانیایی هستند و از پل وایت هاوس و گندولین کریستی هم در دیگر نقشهای عمده این فیلم بهره گرفته شده است.
مرفه و راکد
یک خصلت ویژه و منحصر به فرد دیوید کاپرفیلد جدید بهروزسازی آشکار و وسیع آن و انتقال زمانی قصه از عصر اصلی وقوع اتفاقات (دوره موسوم به ویکتوریان) به زمانه کنونی است و ما زندگی او را از بدو تولد تا امروز مقابل چشمهای خود میبینیم. در قصهای که هم آیینهای از رمان چارلز دیکنز است و هم نسخهای متغیر از آن، کاپرفیلد را در شرایطی مییابیم که یک زندگی توأم با رفاه نسبی و قدری ساکن و از سر بیمسئولیتی را در شهر لندن میگذراند. شرایط او با سر زدن به محل زیست پرستار ایام کودکیاش که زنی بهنام پیگوتی (با بازی دیزی میکوپر) است، قدری تغییر مییابد و این البته خانهای قایقی و مستقر شده روی آب رودخانهای در شهر یارموت انگلیس و در فاصلهای دور از پایتخت است.
زیر چکمه طلبکاران
پس از تجربه کردن چیزهایی تازه در این زندگی روستایی، دیوید به لندن برمیگردد و آنجا در مییابد که مادر جوان و مطلقهاش کلارا (با بازی مورفید کلارک) در غیاب وی با مرد متمول اما بیرحمی بهنام مردستون (دارن بوید) وصلت کرده و او آنقدر ظالم است که از هر فرصتی برای زورگویی و کتکزدن دیوید بینوا بهره میگیرد. در همین راستا دیوید رنجور و ناراحت را برای کار در کارخانه مردستون به آنجا گسیل میدارند و این مکانی است که یک سوئیت کوچک با اشتراک با خانواده آقای میکابر (پیتر کاپالدی) برای اقامت در اختیار وی گذاشته میشود. اینجا نیز قضایا به سادگی برای کاپرفیلد و اطرافیان وی سپری نمیشود زیرا خانواده میکابر باید پاسخگوی طلبکارانی باشند که پا روی گلویشان گذاشتهاند و تا وقتی طلب خود را از آنها نگیرند، رهایشان نخواهند کرد.
از تراژدی تا خوشبختی
تراژدی اصلی زمانی از راه میرسد که مادر دیوید بر اثر فشارهای زندگی و رنجهای قبلی و کنونی خود فوت میکند و تنها دلخوشی کاپرفیلد برای ادامه زندگی در آن مکان رنگ میبازد و به همین سبب از آنجا گریخته و به نزد عمه ثروتمندش (بتسی تراتوود) و مستأجر خانه وی آقای دیک (هیولاری) میشتابد به این امید که در آنجا قدری به آرامش برسد. اینجا هم دیوید به برخی چالشها در برخورد با امثال استیرفورت (آنیورین بارنارد) و اوریا هیپ (بن ویشاو) کشیده میشود اما در نهایت برپایه ثروت عمهاش این شانس را مییابد که به یک زندگی نیمه مفرح دست پیدا کند و مهمتر از آن به همان نویسندهای بدل شود که همیشه آرزویش را داشته است.
انواع نشانهها و تعدیلها
اگر همه اینها اتفاقاتی است که نمونهها و نشانههایی از آن در کتاب کلاسیک چارلز دیکنز هم مشاهده شده بود، باید متذکر شد که آرماندو ایانوچی در مقام کارگردان و خالق این نسخه متفاوت و مدرن از این داستان سنتگرا، انواع نشانههای جدید را ضمیمه متن داستان کرده و اقسام تعدیلها را صورت داده، بدون اینکه روح اصلی و ذات داستان گم شود و هیچ اثری از کاپرفیلد واقعی در دل داستان نماند. ایانوچی که از بهار سال 2018 قرارداد ساختن این فیلم را با کمپانیهای سازنده و توزیعکننده آن (شامل فیلمفور، سرچ لایت و لایونزگیت) منعقد کرد، تصویربرداری آن را با همت زاک نیکولسون، فیلمبردار مجرب بریتانیایی از ژوئن 2018 در شهرهای نورفولک و سافولک شروع و در ماه آگوست این سال تمام کرد و سازندگان فیلم سری به شهرهای هال، بری سنت ادموندز و کینگ لین هم زدند که سرسبزی و زیبایی آنها زبانزد همگان است.
نمایش فیلم در مهد دیکنز
این فیلم پس از پشت سر گذاشتن کارهای فنی و تکمیلیاش سرانجام در جشنوارههای بینالمللی و معتبر تورنتو و لندن در سپتامبر و اکتبر 2019 به نمایش درآمد و اکران عمومیاش در بریتانیا، کشور محل روی دادن اتفاقات داستان و مهد چارلز دیکنز از 10 بهمن 1398 آغاز شد و دو ماه هم به طول انجامید ولی اکران آن در امریکای شمالی و برخی نقاط دیگر اروپای غربی که قرار بود از 22 اسفند 98 شکل گیرد، به سبب تبعات مهلک اشاعه بیماری ویروس کرونا در سطح جهان به آیندهای دورتر موکول شد که به نظر میرسد شهریورماه امسال باشد.
بدون اسارتهای زمانی
با این همه دیده شدن فیلم در بریتانیا و در جشنوارههای مورد بحث دیدگاه و برداشتهای لازم از آن را به دست اهالی رسانهها و سایتهای هنری داده تا آن را نقد و تحلیل کنند و چیزهایی را در تمجید یا انتقاد از آن بنگارند. روتن توماتوز، یکی از معتبرترین سایتها در میان نقدکنندگان بوده که نوشته است: «شکی نیست که نسخه تازه کاپرفیلد چهرهای مدرنتر و جدیدتر را به این داستان کلاسیک میبخشد و چیزهایی را در آن عیان میسازد که یا اصلاً در داستان اصلی نبودهاند یا اگر هم بودهاند، به دلایلی در گذشته و در نسخههای قبلی تجلی نیافته بودند. البته مجبور به اعتراف به این واقعیت هستیم که داستان دیکنز چنان غنی و پر نکته و سرشار از انواع بداعتها است که در هیچ قالب زمانیای اسیر نمیشود و به درد نسلها و عصرهای مختلف و همه دورهها میخورد و یک اثر هنری بدون زمان است و شاید به هیچ یک از تغییراتی که گروه سازندگان این فیلم جدید به وجود آوردهاند، نیازمند نبوده باشد.»
* منبع: Sight and Sound
از کارهای شرق آسیایی تا «مأموریت غیرممکن7»
فیلمهایی که در افق گم شدند
در ادامه روند به تعویق افتادن فیلمهای متعددی که کار ساختشان قبل از جولان کرونا شروع شده بود و پس از اوجگیری این بلیه تا اطلاع ثانوی برچیده شدند، شماری از کارهای مدرن و خبرساز شرق آسیایی و حتی قسمت هفتم فرانچیز بسیار سودساز و 24 ساله «مأموریت غیر ممکن» به آینده ارجاع شده و به سبب مشخص نبودن زمان ادامه تولیدشان به گونهای در افق پیش رو گم شدهاند. در ماههای اخیر آثار پرتعدادی از سینماگران پیشرو شرق آسیایی دچار توقف شده و کارشان را پایان دادهاند بدون اینکه بگویند تاریخ ازسرگیری فعالیتشان کی خواهد بود. یکی از آنها فیلمی است به نام «شکوفهها» که آن را وونگ کاروای سینماگر موج نو و تحسین شده هنگ کنگی در دست تهیه دارد. کارهای پیش تولید این فیلم انجام شده و قرار بود تصویربرداری آن اردیبهشت ماه در شهر شانگهای چین صورت پذیرد اما طوفان کرونا امان نداد و بساط آنها را برچید و استودیوی تولیدکننده این فیلم هنوز اعلام نکرده چه تاریخ جدیدی را برای ازسرگیری فعالیتش در ارتباط با این فیلم تعیین کرده است.
ژانگ کی و تغییر یک سناریو
دیگر فیلم شاخص شرق آسیایی گمشده در آیندهای نامعلوم کار جدید جیاژانگ کی یکی از بهترینهای نسل جدید سینماگران چین است. نام این فیلم اعلام نشده اما قرار بود از اواخر اردیبهشت در چین مقابل دوربین برود که طبعاً از خیر آن هم گذشتند و حتی رهایی محسوس این کشور از بیماری کرونا که ابتدا آذرماه سال پیش در همین نقطه از جهان ظهور کرده بود، تکلیف این فیلم و زمان جدید تولید و تهیه آن را مشخص نساخته است. جیاژانگ کی در مصاحبهای متذکر شده که شرایط دائماً در حال تغییر در جهان، شاید او را وادارد که تغییراتی محسوس را در سناریو و متن داستان فیلمش بدهد تا بیشتر به روز باشد.
تعویق پنج تا شش ماهه
یک فیلم دیگر شرق آسیایی که بساطش برچیده و دچار بلاتکلیفی شده، «عملیات نجات قطبی» با بازی دانی ین هنگ کنگی در نقش اصلی است که بیشتر حالت یک محصول مشترک دارد زیرا چند کشور اروپایی و امریکا در تهیه بودجه ساخت آن مشارکت کردهاند. تهیهکنندگان این فیلم میگویند: فیلمبرداری و سایر کارهای تولیدی فیلم زودتر از دسامبر 2020 و ژانویه 2021 آغاز نخواهد شد و این یعنی پنج تا شش ماه بعد.
توقف و آغاز مجدد مأموریت جدید
تام کروز
اما در جهان غرب و در میان استودیوهای تهیهکننده فیلمهای پرهزینه و بزرگ و دارای هنرپیشههای معروف نیز توقفهایی از این دست و توأم با ابهام و نامشخص بودن شرایط کاملاً جاری و مرسوم بوده و آثار مطرحی به سبب آسیبهای وارده بر اثر کرونا و با هدف جلوگیری از آن برچیده شدهاند و به طور دقیق مشخص نیست که کی بازگشایی خواهند شد. یکی از مطرحترین آنها قسمت هفتم سری فیلمهای جنایی- پلیسی و جاسوسی «مأموریت غیرممکن» است که از یک سریال تلویزیونی موفق اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 امریکا با همین نام الهام گرفته شده و با اینکه سازندگان این سری فیلمها بتدریج و طی سالها تفاوتهای زیادی را با بافت و قصه و آدمهای آن مجموعه اتخاذ و اجرا کردهاند اما برخی رویکردها و لااقل موسیقی متن فیلم (که کار لالوشفرین فقید است) یادآور آن سریال و نامش تداعیکننده هیجان نابی است که آن مجموعه میآفرید و فیلمهای سینمایی ساخته شده از روی آن تقریباً یک ربع قرن اخیر میزان آن را چند برابر افزایش دادهاند. فیلم نخست از این فرانچیز را فیلمساز بزرگی همچون برایان دی پالما در سال 1996 ساخت و با هدایت و مدیریت او کاراکترها و روح و حال آن سریال تا حد زیادی حفظ شد اما بعداً که کار از دست دی پالما خارج گشت و او اشتیاقی به ادامه حضور در این سری فیلمها از خود بروز نداد، حاکمیت تام کروز ستاره نخست و شخصیت اول این داستانها که اتان هانت نامیده میشود، بر فیلمهای بعدی بیشتر و بیشتر شد بهطوری که خود وی برای فیلمهای دوم به بعد و بخصوص قسمتهای چهارم تا ششم کارگردان تعیین میکرد و به همه کاره این فرانچیز تبدیل شد و بخش عظیمی از هزینه تولید آنها را هم پرداخت کرده است و فیلمها به همین دلیل تک محوری و کاملاً متمرکز بر خود او شدهاند و آرتیست بازیهای او به حدی رسیده که حتی کاراکتر جیمز باند با همه افسانههای ساخته شده پیرامون وی و صحنههای چشمگیر فیلمهایش با اتان هانت خلق شده توسط کروز در دو دهه اخیر برابری نکرده است. سردمدار قسمت هفتم این سری فیلمها نیز تام کروز است و در حالی که کارها آغاز شده و فیلمبرداری سکانسهای اولیه در شهر ونیز ایتالیا در اواخر فروردین جریان داشت، کشتارهای وسیع کرونایی در این کشور سازندگان فیلم را فراری داد و کروز هم رفت و پشت سرش را نگاه هم نکرد ولی گفته میشود که فیلمبرداری قسمتهای باقی مانده بتازگی آغاز شده و شاید در اواخر مردادماه پایان گیرد. پخش فیلم هم به اوایل آذرماه سال بعد موکول شده است.
اعتبار ماندگار تام هنکس حتی در ایام بیماری
دیگر فیلمی که سرنوشت نامعلومی در چهار پنج ماه اخیر داشته و اخبار جدید دال بر آغاز مجدد روند تولید آن است، کاری است که به زندگی و دستاوردهای الویس پریسلی خواننده پاپ فقید امریکایی میپردازد و زندگی خبرساز و پرحاشیه وی را که با سکته قلبی و مرگ او در سال 1977 پایان گرفت، به تصویر میکشد. دلیل توقف 90 روزه در فیلمبرداری و کامل شدن این اثر سینمایی ابتلای یکی از هنرپیشههای اصلی آن یعنی تام هنکس معروف به بیماری کرونا بود که سر و صدای زیادی را هم به راه انداخت و با اینکه استودیوی قدیمی و معتبر برادران وارنر که تولیدکننده این فیلم است، میتوانست با حذف هنکس و جانشینسازی برای او کارها را به پیش راند، از این کار پرهیز کرد و صبر و مدارا را در دستور کارش قرار داد تا هنکس 64 ساله بهبود یابد و به عرصه تهیه این فیلم بازگردد. این شکیبایی نشان میدهد هنکس حتی 40 و اندی سال پس از مطرح شدن اولیهاش در هنر سینما و در حالی که در مرز پیری حرکت میکند، هنوز مهرهای حساس و کلیدی در پروسه تولید فیلمهای عمده هالیوود به حساب میآید و برای حفظ او تن به انواع ضررهای مالی و معنوی و تأخیرها میدهند، البته وارنر بعد از روشدن بیماری هنکس به جستوجوی دقیق در میان افراد وابسته به وی و همکاران و همراهان او در صحنههای تولید «الویس» پرداخت و از آنها آزمایشهای مجزایی گرفت تا اگر آلوده و آنها هم بیمار شده باشند، فکری برای آنان کند اما تکلیف این مسأله و نتایج نهایی این پیگرد بهداشتی هرگز اعلام نشد. به گزارش مطبوعات استرالیا، هنکس و همسرش ریتا ویلسون در روزها و هفتههای منتهی به آشکار شدن بیماریشان، دائماً در تالار نمایش مرکزی شهر سیدنی (معروف به «سیدنی اپرا هاوس») مشغول تمرین و اجرای برنامه بودند و با افراد و همکاران زیادی تماس داشتند و بعید بود که در آن روند به اشخاص دیگری لطمه نزده باشند.
* منبع: Daily mail
درباره فیلم اجتماعی و ملودرام جدید جاد آپاتو
تنهاییهای آشکار و نهان یک مادر و فرزند
«پادشاه جزیره استیتن» عنوان فیلم تازهای است که جاد آپاتو کارگردان امریکایی ساخته و مثل سایر کارهای او فیلمی اجتماعی و ملودرام و با رگههای طنز آشکار و نهان است و به تبع آن فیلمهای مطرح قبلی وی همچون «بیهوش شده»، «این 40 سالگی است» و «مردم مسخره» را به یاد میآورد. تفاوتی که فیلم جدید آپاتو با کارهای پیشین وی دارد، این است که به گونهای مبتنی بر زندگی واقعی بازیگر نقش نخست خود یعنی پیت دیویدسون است که شهرتاش از حضور در برنامه تلویزیونی و پرطرفدار و کمدی و قدیمی «نمایش زنده شنبه شب» میآید. دیویدسون که سناریو را با مشارکت دوست دیرینش دیو سایروس نوشته، در این فیلم ایفاگر نقش مرد 24 سالهای بهنام اسکات کارلین است.
کارلین از زمان مرگ پدرش که در 7 سالگی وی حادث شد، عملاً هیچ کار قابل ذکری در زندگیاش انجام نداده و در خانه مادریاش کنار وی زندگی میکند. مادر او که مارژی نام دارد و ایفای نقش او با ماریزا تومی (برنده جایزه اسکار سال 1992) است، به شغل پرستاری مشغول و آماده سفر دخترش کلیر (با بازی مود آپاتو) است. کلیر میخواهد به کالج برود و دیگر نمیتواند کنار خانوادهاش روزگار بگذراند. تشابهها بین این آدمها با بازیگران ایفاکننده این نقشها بویژه در مورد پیت دیویدسون کاملاً محسوس است. طبق سناریو، پدر اسکات کارلین یک آتشنشان بوده که هنگام خدمت کشته شده است و از قضا پدر دیویدسون نیز در زندگی واقعیاش آتشنشانی بود که هنگام تلاش برای اطفای آتشسوزی برخاسته از واقعه 11 سپتامبر در برجهای دوقلوی شهر نیویورک در سال 2001 جان سپرد. اسکات براساس داستان فیلم از بیماری کرون رنج میبرد که نوعی اختلال شخصیتی است و با وجود این بهشدت عشق نقاشی و خالکوبی روی بدن دارد و دومی را هم در صورت اجرای صحیح یک هنر متعالی میانگارد. مجموعه این عناصر و احساسها یکبار دیگر فیلمی را از جاد آپاتو روبهروی بینندگان قرار داده که صمیمی و گرم نشان میدهد و به همین سبب مردم با آن همذاتپنداری کرده و به تماشای آن حتی در روزهای کرونایی جهان اشتیاق نشان دادهاند.
راضی ناراضی!
مارژی از زندگی خود و وابستگانش حتی با اینکه از سطح متوسط فراتر نمیرود، راضی است و اعتقاد دارد بلندپروازیهای بیش از این جایز نیست اما پنهان نمیکند که از تنهایی و نداشتن همدمهایی همسن با خود رنج میبرد و ترجیح میداد که در این سن رو به افزایش و در گذر از میانسالی به سمت پیری، شریک و شوهری میداشت تا بر وی تکیه کند، او نمیداند با پسرش اسکات چه کند. با مردی که هنوز با دوستان زمان نوجوانیاش رفت و آمد دارد و آرزویش دایر کردن مکانی است که هم حکم یک کافه و رستوران را داشته باشد و هم آرایشگاهی که در آن به سفارش مشتریان و درخواستکنندگان خالکوبیهایی روی آنان صورت گیرد. با این حال ارتباط خوبی بین آنها وجود دارد تا اینکه سرانجام روزی مردی جدید (با بازی بیل بر) که او هم یک آتشنشان است، وارد زندگی مارژی میشود و علاقهای بین آنها شکل میگیرد و قرار به ازدواج و تشکیل زندگی مشترک میگذارند و این به معنای حذف کم و بیش اسکات از زندگی مارژی یا حداقل تبدیل شدن او به فردی دارای اهمیت درجه چندم در زندگی مادرش است. چیزی که اسکات در ابتدا برای فهم و تحمل و فرو رفتن در قالب آن مشکلات عدیدهای دارد.
در مسیری مشابه
از این منظر و با توجه به آن چه از اسکات کارلین و اطرافیان وی در «پادشاه جزیره استیتن» میبینیم، این فیلم و بخصوص کاراکتر اول آن فرق چندانی با فیلمها و کاراکترهایی مانند «Knocked Up» یا «مجرد 40 ساله» ندارد و زمینه و حال و هوا و آدمهای این فیلمها همگی در یک مسیر گام برمیدارند و بهدنبال گمشدههایی میگردند که میدانند چیست اما برای کشف و لمس آنها مشکل دارند و سدهای آشکار و پنهان مقابل آنها بسیارند. دیویدسون کوشیده است برای حل مشکل فوق و کاملاً شبیه نشدن موضوع این فیلم به سایر کارهای جاد آپاتو حداکثر تلاش خود را صورت دهد و شاید موفق هم بوده باشد زیرا با همت وی کاراکتر اسکات کارلین جدیتر و تلختر از چیزی نشان میدهد که در فیلمهای «Knocked Up» و «مجرد 40ساله» مشاهده شده بود و ست روگن و استیو کارل که ایفاگر نقشهای اصلی آن فیلمها بودند، در قیاس با پیت دیویدسون ملایمتر و شوختر بودند و خبری از حقایق تلخی که در «جزیره استیتن» قابل رؤیت است، در آن فیلمها نبود. در فیلمی که آتشنشانها حرف اول را در آن میزنند، فرد دیگری از این حرفه نیز با بازی استیو بوسکمی کهنهکار وارد متن اتفاقات میشود و اسکات کارلین برای حل مشکلات و رفع تنهایی خود به وی رجوع میکند و در چنین ساعات و دقایقی اسکات فکر میکند که به پدرش روی آورده زیرا عادات و رفتار این آتشنشان به پدر مرحوم وی بسیار شبیه است.
و یک افسوس...
مجموعه این اتفاقات از «پادشاه جزیره استیتن» فیلم قابل اعتنایی ساخته است و اگر کمبود و افسوسی وجود داشته باشد، صرفنظر از برخی حفرهها و عیبها در بطن داستان این نکته است که فیلم به سبب استمرار مشکلات و محدودیتهای برخاسته از بسط کرونا نه بهصورت اکران وسیع بلکه در قالب VOD (سفارش ویدئویی) یا Streaming (دانلود روی برخی سایتها) در اختیار مردم در غرب گذاشته شده و درنتیجه بینندگان آن بسیار کمتر از چیزی بودهاند که در صورت اکران گسترده در سطح امریکای شمالی و سایر نقاط دنیا میتوانستند باشند.
* منبع: People Magazine