رها پرهام
از خیابان
که قراضگی شهر را به چشمهایم میآورد
از کوچه که نامش در خاطرم جای کوچکی دارد
به نام بزرگ پدر
از خانه
که ۶۰ متر ازدحام را در دو اتاق پخش میکند
از اتاق
که یک پنجره دارد به سمت تاریکی
و یک مهتابی که فریاد میزند شب را
پناه میبرم به قاب عکس روی میز
به گلهای قاصدک
که خوش قدمیات را باور دارند
آن سوتر به دریا
که آشفتگیاش را از دوربینم شکار کرده است
به خندههایت
که به سیب سرخ در دست آدم ناخنک می زند.
دستهایت میتوانست پناه باشد
برای جنگ زدهای که از صدای گلوله مشقی میترسد
دست گذاشتهای روی دست
روی جنگ
روی رفتن
و بیپناهی را پخش کردهای
در خیابان
کوچه
خانه
روی میز
لیلا بیگینژاد
با من
به همین خیابان بیا
به خلوت کُنار و کبوتر
باور کن
پای شعر که در میان باشد
سرما کدورت سادهایست...
تمام تنم را
به مورچهها پس دادهام!
حرفی ندارم جز اینکه اجازه دهید
اندکی باد بوزد...
به اندازهی همهی زنان اندوهگینم
به اندازهی سطلهای زباله در خاورمیانه!
جهان مسبب اندوه من است
جهان
نام کوچک مَردانی ست که دست
از سر ماشه بر نمیدارند...
دوستش داشتم
و میدانست...
حالا هر شب پنجرهها
یک دقیقه سکوت میکنند!
امیرمهدی اشرفنیا
و حالا
هر چسبزخمی که باز میشود
دردی پیچیدهاست
دردی که دستهایش را
گردن زانوهایش انداخته
و دارد به زخمی فکر میکند
که مرد را از نامرد جدا کردهاست
این روزها
بیشتر به صدای شب گوش میکنم
میگوید: زندهام
زندهام یعنی تنها نفس میکشم
امروز، تنها در خانه نفس میکشم
فردا، باهم در خیابان خودکشی خواهیمکرد
قرار بود
بالا بیاید
تا شب را بیدار کند
بالا آمد
اما شب
تاریکی را بغل کرده وُ مرده بود
سعید فلاحی
پاره کن،
پیراهنت هجران را!
تا زمستان به در رود
و خورشید
در برکه بخواند
صبحهای دل انگیز
بهار دیدار را...
آرزو کرد،
به جای تفنگ -
کتاب وُ،
قلم داشت تا-
پرندهای را نقش بزند
با شاخهای زیتون؛
سرباز!
در دهانم،
واژههای تلنبار شده بسیاراند!
اما تنها تویی،
که با هر شعر-
از دهانم بیرون میآیی.
تابش نور بر عمق رودخانه
خوانش «با پریان گریخته از شیشههای عطر»/ بهمن ساکی
سریا داودی حموله
خداوندا!/ مَلکی بفرست/ سرم را بخاراند./ شعرِ «نفت سفید»
مجموعه شعر «با پریان گریخته از شیشههای عطر» بهمن ساکی شامل پنج دفتر با عناوین «مراثی کشتی بیلنگر، گریختن به مفاجاه، گره بر حبلِ ورید، تنیدن بر مچِ بیساعت، جغرافیا یک نقشه بود» است. این مجموعه حاوی شعرهای بلند و کوتاه است. سرشار از تخیل شاعرانه است که در راستای همان ذهن و زبان کارهای قبلی است. شاعر دفترهای دیگری نظیر «آهوان پیر» و «تا انتهای خستگی ماه»را در کارنامه دارد. همچنان کار پژوهشی دوجلدی «فرهنگ گونههای نوپدید در شعر معاصر فارسی» که برای ادبیات فارسی یک رفرنس ادبی است. این شاعر خوزستانی چندین دهه در عرصه ادبی فعال بوده و با این پژوهش میدانی تعریف قانعکنندهای از فرم و قالبهای ادبی به رشته تحریر درآورده است و درک امکانات تازهای برای شناخت جریانهای شعری ارائه داده است. از زوایای مختلف میتوان به شعر بهمن ساکی نور تاباند. طی این چند دهه با نگاه پرسشگرایانه به مرگ، عشق و جهان هستی ساختاری متفاوت آفریده است و در تلاش است که مفاهیم کشف نشده انسانی را به تصویر بکشاند:
نصف این راهها که میروم اضافی ست/ نصف آنها که نمیروم/ نصف پشههایی که با فیزیک هالیدی میکشم/ نصف سرعت نور/ نصف سرم که درد میکند/ برای چای غلیظ
به جای خندههای تو شب کش میآید/ و من برای گوشههایی از سرم برنامه ندارم/ شب کش میآید و من دستم معطل است/ کنار دیوانگان دویده در لیوان/ برگشتگان سراسیمه از خیال و قیاس و گمان و وهم/ نصف خبرهای بد/ نصفِ نیمههایی از آن مرغِ طرب.
شعر «راه» بهواسطه ساختار زیباشناسانه دارای مؤلفههای لازم برای جذب مخاطب است، از منظر ساختاری سطرها بههمپیوستهاند. ارتباط حسی و مفصلبندی بین کلمات برقرار است. آنچنانکه موشکافانه در لایههای عمیقتر معانی ظریفی را پنهان شده است. سطرها از منطق مضمونی تبعیت میکنند. کاربرد افعال، استمرار در زمان را نشان داده است که با واقعیتهای وجود حیات آدمی سازگارتر است. چند زمان متوالی بهصورت مستمر در این تصویرگری تکرار میشود که از اتمسفر معنایی و مفهومی برخوردار است. تناسبهای لفظی موجب ارتباط معنایی بین سطرها میشود. در این راستا مراعات نظیر بین واژگان «پشه و هالیدی، سرعت و نور، سردرد و چای غلیظ، مرغ و طرب، کش آمدن و معطل ماندن...» از شاخصههای بنیانی محسوب میشود. تعارض بین دو فعل «میروم و نمیروم» نوعی تردید را میرساند. همچنان تکرار واژه «نصف» (7 مرتبه) و ضمیر متصل و منفصل «من» فاعلی (7 مرتبه) از عمق دلتنگیها و سرگردانیها حکایت دارد. ترکیب «اضافی ست» در سطرهایی به قرینه حذف شده است.
برخی واژهها نظیر «سرم، آن»، بهصورت دوتایی تکرار شدهاند که علت و معلول را به هم پیوند میدهند. تکرار سطر «شب کش میآید» بازتاب سرگردانی انسان معاصر است. در شعرِ «راه» فردی برای مخاطب فرضی به گفتوگو نشسته است. به پیرامونش از دریچه عینیت مینگرد. نگاه ایدهآلیستی و واقعگرایانه به کلمات دارد. البته در این نگاه اعتراضی به خود سعی دارد بیهودگی و سرگردانی انسان قرن را به نمایش بگذارد. اگرچه با سطرهای متعارف به سمت واقعیتگرایی میرود، اما با حضور آگاهانه توصیف عینی از موقعیت دارد: «به جای خندههای تو شب کش میآید/ و من برای گوشههایی از سرم برنامه ندارم»
در این راستا بهواسطه ساختار باورمندانه، بین خواننده و گوینده تعامل برقرار است. مضمون گرایی نقطه روشن شعر است. آنچنانکه این نوع عینیت نگری برای انتقال مفاهیم ضروری است.
هسته اصلی شعر رویکردی معترضانه و انتقادی است. بهطوریکه آشناییزدایی معنایی بازنمود بارز دارد.
در اجرای شعر «کش آمدن شب، و دیوانگان دویده در لیوان، معطل بودن دست» تردید بین دو فضای عین و ذهن به تصویر کشیده میشود و بهواسطه صفات اشاره دور و نزدیک «آن ـ این» مشابهتهایی بین دو روایت «هست و نیست» برقرار کرده است. این شعرِ غنایی و اجتماعی ساختار انتقادی تعارضی دارد. دارای گرهافکنی تأملبرانگیز است. مرگ و سرگردانی و بیهودگی و بیماری و رنج از موتیفهای همیشگی است. در این جهت واژههایی به کار گرفته شدهاند که بار معنایی بیشتری دارند:
تشنه به خونم بیا/ و در هیاهوی هفت میلیارد بهمنِ دیگر/ از زیر آوار نجاتم بده/ از شلوغی عدهای در سرم دارم/ که در سرهایشان غُدههایی بهاندازه سرم دارند/ و عدهای که نمیدانم از کجا/ خبر شدهاند/ سرطان/ خرچنگهایش را بسیج کرده به خونم چنگ بیندازد.
ماهیت مضمونی بُعدهای مختلفی را دربرمیگیرد. عناصر کنایهآمیز در لایههای زبانی نمود عینی دارد. ساختار زبان معطوف به عصیانگری است. از لحاظ تکنیکی محتوا و فرم موازی هم هستند. تناسبهای لفظی موجب ارتباط معنایی بین سطرها میشود. ساختار ساده و روان فرم طبیعی را نشان میدهد. آشناییزدایی معنایی برخی سطرها را از تک بعدی خارج میکند و سبب دگرگونی ساختار روایی میشود. آنچنان که بار معنایی این شعر بر دوش «سرطان» است: «سرطان/ خرچنگهایش را بسیج کرده به خونم چنگ بیندازد.»
تناسب و تناظرهای معنایی سبب پیوستگی کلی بین سطرهاست. این نوع بیان روایی مضمونهای مختلفی را در برمیگیرد. ارتباط سطرها به لحاظ روایتگری است.
برای مردهام از هند خاکستر بریزان/ برای برادر گمکرده گورم/ از فرط انگور/ قطار قطار/ حرف از درخت سبزم نمیکند/ و نه دستم بهجایی دور میرسد/ سفر در جمجمههای سنگین، سنگین سفر میکند.
شعرِ «کلکته» هارمونی ساده و طبیعی دارد. یکدستی و هماهنگی خاصی به چشم میخورد. ایجازهای کلامی بهواسطه ساختار باورمند شکل میگیرد و ساختار معنایی در خط روایی اتفاق میافتد. بهمن ساکی با مجموعه «با پریان گریخته از شیشههای عطر» شاعریاش را استمرار بخشیده است. در این جهت، شعرش مثل تابش شعاعهای نور بر عمق رودخانهای است که در ذهن هر بینندهای بازتاب متفاوتی دارد.
کشیدهتر از صدای تیهوها
خوانش غزلی از سارا سلماسی
یداله شهرجو
سهشنبههای شعر: «کلمات به قرائت جهان میاندیشند» مجموعهای در حوزه نقد و خوانش تحلیلی شعر امروز ایران است که به تازگی به قلم «یدالله شهرجو» و به همت نشر «سیبسرخ» منتشر شده است. نیاز به رویکرد تحلیلی شعر امروز که به تشخیص و تمییز آثار و زیباشناسی بینجامد از ضروریات تولیدات ادبی روزگار ماست. سهشنبههای شعر با استقبال از این اثر و به امید انتشار دیگر آثار تحلیلی شعر امروز در این شماره توجه مخاطبان خود را به این مجموعه جلب داشته است. شهرجو؛ ادبیات امروز را عرصه یکهتازی افراط و تفریطها میداند که پیامد گمشدن ترازی است که بتوان به کمک آن شاخصهای رشد و برتری یک اثر ادبی را با شفافیت بیان کرد. وی معتقد است که چاپ انبوه مجموعه شعرهای غیرکارشناسی شده، وارونگی ادبیات در فضای مجازی، تمایز و تشخیص شعر خوب را بسیار دشوار کرده است تا حدی که حتی مخاطبان جدی شعر امروز دچار یک سردرگمی شدهاند. این مؤلف تأکید دارد که حق شعر امروز و حق مخاطب شعر امروز است که آثار واقعی را از آثار رنگ و جلا داده شده تشخیص دهند. شهرجو که خود نیز از شاعران این روزگار است اعتقاد دارد در دو دهه اخیر که بخشی از آن متأثر از شرایط اجتماعی و سیاسی بوده، ادبیات و بویژه شعر فارسی دستاورد قابل توجهی نداشته است، هنوز دستاوردهای ادبیات در دو دهه شاخص، چهل و هفتاد به عنوان دوره درخشان مطرح هستند و ما نتوانستهایم از آنها بجز مرور تاریخی عبور کنیم.
میان شروه دریا، برای ماهیها، کنارِ خالی لنج و غروب جاشوها
چه قدر ضجّه بریزد؟چه قدر دل بپزد؟ زنی که آه کشانده به سست زانوها
به خونِ رفته هرمز، به بیخیالی قشم، به صد افاده کیش و به زرق و برق خلیج
به لخته لخته خون در دهان زالوها، به خرده، ریزه شدن زیر پای یاروها
چه قدر ضجّه بریزد به جزر و مدّ غزل، به قیل و قالترین واژهها، به «زن»، «هستم»
که توی شهر چپیده؛چه؟ «گند راسوها»، که باز پرشود از... از چه؟» عطر لیموها»
زنی میانِ افق، در بُرادههای پسین، هزار بار شکسته نگاه ساحل را
«چه قد خیال؟ چه قد گریه، مویه، عامو، هااا؟! که ذره ذره بشی آب، هانه*؟ لیلُو*، هاااا؟
عذابه سفره بینُن؟ نه امتحان ِخُدان، که مَردُمو همَه، هی؛کفرِ نعمتش کردن»
به احمقانهترین شکل، ترسِ خالوها، به جای ضربه محکم به چشم یابوها
فقط حواله به مُردن، مچاله در تسلیم، بدون دغدغه حتّی سکوت در «خفه خون»
دخیل بستن بندر به ورد و جادوها، پناه دادن غیرت به کنج پستوها
دوباره گیجی بندر، دوبارههای سیاه، میان سیلی سرخی که زخم پس داده
مدام، سفره خالی کنار پاروها، و نان که دور دویده همیشه از شُوها*
زنی رسیده به من، یک جنوب نعره کنیم، به نیمِ من که تویی، «نیم تاج سلماسی»*
کشیدهتر شود از ما صدای تیهوها، که کرک و پر بِکنیم از جهانِ ترسوها
که باز سرخ ببوسم لبان هرمز را، میان قلعه، درآواز پرتغالیها
و رقص حادثه را «ما» بگیرد از «اوها»، که «من» گلوله شود توی مغز لولوها
سارا سلماسی در غزل امروز هرمزگان جستوجوگر افقهای تازه است. دیدن تجربههای تازه در شعر سلماسی، تلاش او را برای دستیابی به ایجاد فرصتهای تازه در شعر امروز نشان میدهد. غزل تازه او در وزن دوری نمونهای از تلاش و جستوجوگری اوست. مخاطب در مواجهه با این غزل در همان درنگ اولیه خود را با مجموعهای از آشناییزداییهای غافلگیر کننده و هنجارگریزیهای نوشتاری روبهرو میبیند. در این مجال مورد بحث بنده نیز همین گزینههاست.
مفهوم آشنایی زدایی – هنجارگریزی:
شکلوفسکی و دیگر فرمالیستها کارکرد ادبیات را آشناییزدایی میدانستند (علوی مقدم، 1377: 105) و اعلام میکردند که فصل مشترک همه عناصر ادبیات، تأثیر غریبه کننده estranging یا «آشناییزداینده defamiliarizing آنها است (تری ایگلتون، 1380: 7) چرا که تکرار به عنوان جزئی از زندگی، به سرعت زندگی ما انسانها را عادتزده میکند، چندان که آگاهیمان را نسبت به محیط اطراف مرده میسازد و این هنر است که با بکارگیری تمهیدات «بازدارنده» یا «کندکننده»، به اشیا جانی تازه میبخشد و آنها را «قابل درکتر» و آگاهی ما را نسبت به آنها کاملتر و نزدیکتر میکند (همان: 7). در حقیقت وظیفه هنر و ادبیات، کشف دوباره موجودیت اجسام، اشیا و پدیدههاست. در زبان هنجار و عادی، دریافت ما از واقعیت، بیروح و «خودکار» میشود و وظیفه ادبیات این است که ما را قادر سازد تا به کمک عناصر ادبی، در برابر واقعیتها و اشیا و پدیدههای طبیعت، دریافتی متفاوت داشته باشیم؛ بنابراین، واکنشهای معمول، عادی و ایستای ما در برابر این واقعیتها و پدیدههای طبیعت، جانی دوباره مییابند. (علوی مقدم، 1377: 106).
استفاده از ساختار روایی:
آرتور، نظریهپرداز ادبی میگوید: «زندگی ما به طرزی پایانناپذیر با روایت در هم تنیده است، ما غرق در روایتایم» (آرتور، 1380: 15). گستردگی فضایی که در روایت وجود دارد امکانات بسیاری را در بیان در اختیار شاعر میگذارد. سارا سلماسی نیز در این شعر مبنا را در شعرش بر اساس زبان روایی قرار داده است: میان شروه دریا، برای ماهیها، کنار خالی لنج و غروب جاشوها/ چه قدر ضجه بریزد؟چه قدر دل بپزد؟ زنی که آه کشانده به سست زانوها... از همان بیت نخستین با شناختی که از الزامات زبان روایی دارد با توصیف مکان: میان شروه دریا و آنچه خطابشان میکند: برای ماهیها، کنار خالی لنج، زمان را نیز یادآور میشود: و غروب جاشوها/... در باقی ابیات نیز همین گونه است و شاعر از فضای ایجاد شده در زبان روایی بیشترین بهره را برده است.
روایت نمایشی و داستانوار:
غزل و بهرهگیری آن از گفتوگو در ادبیات کهن مسبوق به سابقه است اما توجه به امکانات بیشتر و سود جستن از فضای داستانی و نمایشی گزینهای است که در غزل امروز نمود بیشتری دارد. شاعر در این غزل همین شیوه را در نظر داشته و در غالب بیتها فضای مسلط روایت نمایشی و داستانوار است. ایجاد پرسش و توالی آن: چه قدر ضجه بریزد؟چه قدر دل بپزد؟ زنی که آه کشانده به سست زانوها/... ترسیم فضای داستانی: به خون رفته هرمز، به بیخیالی قشم، به صد افاده کیش و به زرق و برق خلیج /... شبه گفتوگوهای مختلف: «چه قد خیال؟ چه قد گریه، مویه، عامو، هااا؟! که ذره، ذره بشی آب، هانه*؟ لیلُو*، هاااا؟/...
هنجارگریزی در نوشتار(شکستن نحو):
از دیدگاه ادبا و منتقدان شعر، عدول از صورت عادی زبان و شکستن نرم آن در شکلگیری شعر و عموماً یک محصول ادبی، ضروری به نظر می رسد. هنجارگریزی امروزه موضوع بحث سبک شناسی ادبی قرار گرفته است. از نظر شمیسا (1381: 157)، فرمالیست ها زبان ادبی را انحراف از زبان معیار معرفی کردند و سبک را نیز بر همین اساس بررسی می کردند.
هنجارگریزی: یکی از مهمترین عوامل پدید آورنده سبک متون ادبی محسوب می شود، به شرط آنکه در آثار شاعر یا نویسندهای بسامد قابل توجهی داشته باشد، (داد، 1383: 284283). ویکتور شکلوفسکی (1917)، کار اصلی هنر را ایجاد تغییر شکل در واقعیت قلمداد می کند و هدف زبان ادب را بدین معنا که هدف زبان ادبی این است که با استفاده از شکلهای غریب و غیرعادی که خلاف عادات ادراکی و احساسی ما هستند، فرم را برجسته کند و در نتیجه بسیاری از مسائل زیبایی شناسی را که امروزه به سبب کثرت استعمال عادی شده است، میتوان دوباره به کار برد. (شمیسا، 1381: 158)
نمونههای مختلفی در غزل سارا سلماسی میتوان سراغ گرفت که میتواند مصداق تقریباً روشنی از هنجارگریزیهای زبانی باشد. این مسأله بویژه در حوزه نحو و قواعد دستوری زبان محسوستر به نظر میرسد: و رقص حادثه را «ما» بگیرد از «اوها»، که «من» گلوله شود توی مغز لولوها /... نقش دستوری متفاوت برای دو ضمیر منفصل (من) و (ما) در مصرع کاملاً به چشم میآید باز در همین مصراع اضافه کردن نشانه جمع (ها) به ضمیر منفصل سوم شخص، یک هنجارگریزی در نحو و قواعد دستوری است.
«یک جنوب نعره کنیم»: به کارگیری فعل متفاوت «کنیم» به جای کشیدن و همین ترکیب «یک جنوب» که یک گروه اسمی است در نقشی متفاوت، نقش قیدی را پذیرفته است. در سایر ابیات باز میتوان به نمونههای دیگر از این دست اشاره کرد.
بهرهگیری از اقلیم، جغرافیا و گویش:
میزان بهرهگیری از اقلیم و جغرافیا در شعر امروز پس از نیما همواره فزونی یافته است. نیما با بازتاب اقلیم و جغرافیای شمال در شعرهایش و پس از آن منوچهر آتشی با بازتاب اقلیم و جغرافیای جنوب راهی را در ادبیات امروز گشودند که در این سالها به عنوان یکی از ویژگیهای ثابت آثار بسیار از شاعران حتی مدرن زبان فارسی لحاظ شده است. شاعر این غزل نیز خود را وامدار همین ویژگی دانسته و فضایی که در غزل خود ترسیم کرده ریشههای اقلیمی آن بیش از هر ویژگی دیگری به چشم میآید: به خونِ رفته هرمز، به بیخیالی قشم، به صد افاده کیش و به زرق و برق خلیج /...
سلماسی البته پا را فراتر نهاده و برای بازتاب عینیتر جغرافیایی که آن را لمس کرده از گویش نیز بهره گرفته است: عذابه سفره بینُن؟ نه امتحان ِخُدان، که مَردُمو همَه، هی کفرِ نعمتش کردن» /...
غزل سارا سلماسی در عین زیبایی نمیتواند خالی از ایراد باشد و البته ایرادی که به غزل وارد است دقیقاً میتواند نقطه قوت آن نیز باشد. همانگونه که سود جستن از روایت نمایشی و داستانوار یکی از برجستگیهای این غزل قلمداد شد. اما میتوان از منظری دیگر همین مورد را جز نقاط ضعف شعر نیز محسوب کرد. واقعیت امر این است که افراط در بیان دراماتیک و نمایشی نه تنها این غزل بلکه غالب غزلهایی از این دست را بشدت آسیبپذیر میسازد. زبان وقتی برای بیان بر استفاده افراطی از این شیوه اصرار ورزد بسیاری از ظرفیتهای زیباییآفرین خود را منفعل شده میبیند و مخاطب با شیوهای از سرودن مواجه میشود که تنها یک سوی از ماجرا را با یک صدا و یک ریتم روایت میکند. برای سارا سلماسی و ادامه راه شاعرانگیاش کشف افقهای بیش از این آرزو دارم.
*هانه: عبارت تأکیدی
*لیلو: لیلا
*شُو: شوهر
*نیم تاج سلماسی: زن شاعر شجاع قرن چهاردهم
منابع:
احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن، چاپ چهارم، نشر مرکز، تهران، 1338
تری، ایگلتون، پی در آمدی بر نظریه ادبی، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، تهران، 1380
راجر، فالر و دیگران، زبان شناسی و نقد ادبی، ترجمه مریم خوزان و حسین پاینده، چاپ سوم، نشر نی، تهران، 1381
رنه، ولک و اوستن، وارن، نظریه ادبیات، ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1373
شمیسا، سیروس، بیان و معانی، چاپ هشتم، انتشارات فرهان، آبان 1374
علوی مقدم، مهیار، نظریه های نقد ادبی معاصر (صورتگرایی و ساختار گرایی)، نشر سمت، تهران، 1377
آرتور (1380). روایت، ترجمه محمدرضا میراوی، تهران: سروش
حسنلی، کاوس (1386). گونههای نوآوری در شعر معاصر ایران، چ 2، تهران: ثالث
شمیسا، سیروس. نقد ادبی. تهران: فردوس، 1381.
احمدی، بابک. آفرینش و آزادی. چاپ پنجم، تهران: نشر مرکز، 1377.
موکاروفسکی، یان. زبان معیار و زبان شعر، ترجمه احمد اخوت، محمود نیک بخت، کتاب شعر، اصفهان: مشعل، 1373، صص 110-91.