ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تقی امیرانی در گفتوگو با «ایران» از «کودتای 53» گفته است
از حقیقت بت میسازم، نه از مـــصدق
نرگس عاشوری
خبرنگار
تقی امیرانی، مستندساز ایرانی حین تحقیق برای ساخت مستندی درباره کودتا 28 مرداد به اسناد و مدارکی دست مییابد که بسیاری از زوایای تاریک تاریخ 67 ساله این رویداد را روشن میکند. «کودتای 53» روایت تلاشهای جستوجوگرانه او برای کشف همین حقیقت است. چگونگی رسیدن امیرانی به حقیقت با قدرت داستانگویی و بیان درست سینمایی، آنقدر پرکشش روایت شده است که تبدیل به یک تریلر معمایی میشود. همکاری سینماگران برجستهای چون والتر مرچ (اینک آخرالزمان، سهگانه پدرخوانده، بیمار انگلیسی و...) در مقام تدوینگر و رالف فاینز (فهرست شیندلر) به عنوان بازیگر از دیگر نکات قابل توجه «کودتای 53» است. این مستند که جزو پربازدیدترین آثار چهاردهمین جشنواره سینما حقیقت بود و عنوان بهترین مستند از نگاه تماشاگران را هم کسب کرد در کنار 4 مستند دیگر به سی و نهمین جشنواره فیلم فجر راه یافته است. به همین بهانه به همراه سرگه بارسقیان روزنامهنگار در حوزه تاریخ معاصر با تقی امیرانی درباره «کودتای 53» صحبت کردهایم؛ مستندی که بیشک از اغلب فیلمهای داستانی این دوره
دیدنیتر است.
برای ساخت «کودتای 53» احتمالاً به ساختارهای مختلفی فکر کردید. چطور به این ایده رسیدید که فیلم شرح جستوجو و تلاش برای کشف حقیقت باشد و شخصیت اصلی این جستوجو یک فیلمساز.
در 10 سالی که مشغول کلنجار رفتن با تحقیق و مشکلات ساخت بودیم، شکل فیلم دائم تغییر میکرد. ایده اولیه فیلم داستانی بود، قرار بود داستان 28 مرداد را در قالب فیلم سینمایی روایت کنیم. فیلم داستانی هم نیاز به تحقیق داشت و باید با شاهدان مصاحبه میکردیم. در مصاحبهای که با موسی مهران بادیگارد و مسئول امنیت دکتر مصدق داشتم آنقدر تمام وقایع را از حضور اراذل و اوباش و شعبان و نوچههایش تا ماجرای خانه دکتر مصدق با جزئیات ظریف روایت کرد که قدرت نقل خاطرهشان من را تحت تأثیر قرار داد. به خودم گفتم چه مرضی است، هنرپیشه بگیری جای این آقا صحبت کند! همانجا ایده ساخت فیلم داستانی به مستند تغییر کرد. آن زمان قرار نبود به عنوان محقق کارآگاه در فیلم باشم. اصلاً قرار نبود فیلم شکل کارآگاهی بگیرد. همه اینها در طول کار مشخص شد. صحنهای که آقای مالکوم برن، قفسه بایگانی را بیرون میکشد و مدارک و اسناد مربوط به دخالت امریکا در کودتا را نشان میدهد، تکان دهنده بود. گفتم باور میکنید تمام تاریخ من؛ ایران، در میان این کاغذهاست. والتر مرچ با دیدن این صحنه نگاهی به من انداخت و گفت تقی خودت باید در این فیلم باشی، حسی که به این صحنه داری واقعی است، برای همین لحظه است. این فیلم نمیتواند راوی کل داشته باشد، نمیتوانی از دید بالا نریشن بنویسی و یک نفر با گفتار منظور را به مخاطب برساند. 28 مرداد هنوز سوژه داغی است، اخبار و اطلاعات ضد و نقیض بسیار دارد و موافقان و مخالفانش هم زیاد است. مردم میخواهند بدانند چه کسی و از چه جناحی این داستان را میگوید به همین خاطر باید در فیلم باشی. گفتم هر چه شما بگویی. استاد من است و خدای سینما و تدوین. چطور میتوانستم به پیشنهاد او نه بگویم!
مسیری که برای یافتن نورمن داربی شر به عنوان برگ برنده طی میکنید، همان مسیری است که در واقعیت طی کردید یا واقعیت اندکی دراماتیزه شده است؟
کشف متن مصاحبه آقای داربی شر دقیقه 90 اتفاق افتاد. سال 88 تصمیم به ساخت این فیلم گرفتم و سال 97-96 داربی شر را پیدا کردیم. هر چه در فیلم میبینید برای همان لحظه است. حتی لحظهای که پاکت پروندهها را از پاریس به لندن میآورم و در تک تک مدارک غور میکنم برای همان لحظه است. زنده است. وقتی مقاله روزنامه آبزرور درباره کودتا را پیدا میکنم و با هیجان به اتاق والتر میپرم، برای همان لحظه بود. با آیفون تمام این صحنهها را گرفتم. (گوشیاش را بالا میگیرد) 30 درصد فیلم با همین دوربین گرفته شده.
بارسقیان: ما با متنی از قبل آماده شده مواجه نیستیم. کشف و شهودی است که شما بیننده را در فرآیند آن دخیل میکنید. مخاطب را پا به پای خودتان میآورید و در سورپرایزهایتان شریک میکنید. همین ویژگی از نقاط قوت فیلم است. یک سؤال طی این مدت ذهن من را خیلی درگیر کرده و آن اینکه اگر داربی شر پیدا نمیشد سرنوشت این فیلم چه بود؟ برای من مخاطب لحظهای که داربی شر را شکار میکنید تازه داستان شروع میشود. مثل آدمی که برای شکار رفته و تا شکار نکند میز شام چیده نمیشود. برای من «کودتای 53» بعد از این شکار شروع میشود. به روایتهای فرعی وارد نمیشوید، حرفهای کلیشهای و پرتکرار راجع به انحلال مجلس و بیعملی حزب توده در روز کودتا و... را کنار میگذارید. یک شکار اصلی دارید که رهایش نمیکنید. تا ته ماجرا هم میروید. اگر این شکار نبود ما باید همان نان و ماستهایمان را میخوردیم.
در طول 30 سال مستندسازی تلویزیون هیچ وقت فیلمنامه و متن آماده شده نداشتم. خودم را پرت کردهام وسط داستان و تحقیق و مصاحبه. همیشه دوست دارم با حس کار کنم نه با فکر. هدف اصلی روایت داستان کودتای 28 مرداد بود. راجع به این ماجرا بارها گفته شده، کتاب و مقاله نوشته شده. مورخان مدارک تحقیقی ارائه دادهاند. تو قرار است چه کار کنی؟ باید یک دلیل برای ساخت این مستند داشته باشی. به عنوان کسی که یک پایت این ور آب است و یک پایت آن ور آب و دیدگاهت هم ایرانی است و هم انگلیسی امریکایی (45 سال است ایران نیستم) باید از دو طرف پل به این داستان نگاه کنی. مسأله بعدی این بود که میخواستم در حد امکان تمام شاهدهای ایرانی با فارسی و زبان خودشان داستانشان را بگویند. سعی کردم کسانی را پیدا کنم که تا به حال صحبت نکرده بودند. در فیلمهای قبلی نبودند. مدارکی پیدا کنم که تا به حال دیده نشده است. البته این فیلم حرف آخر راجع به کودتا نیست. اطمینان دارم اسنادی هست که هنوز هم دیده نشده، ممکن است در گنجینههای شخصی در سراسر دنیا نمونهای از این مدارک باشد. مستندسازی با این نگاه ریسک است. به قول شما اگر داربی شر را پیدا نمیکردیم چه باید میکردیم. البته قبل از یافتن داربی شر هم اطلاعات جدید داشتیم اما مهره طلایی و گنجینه اصلی مصاحبه داربی شر است که مدرک تاریخی است. یک جاسوس انگلیسی اقرار کرده که ما در کودتا دست داشتیم. اگر چه هنوز دولت انگلیس به شکل رسمی این اذعان را قبول ندارد. در غیاب این اقرار متن مصاحبه داربی شر جانشین است تا روزی که خودشان اعتراف کنند. پیدا کردن داربی شر یک معجزه بود. آمدن آقای والتر مرچ و رالف فاینز به این فیلم معجزه بود. یک جوری دل به دریا میزنی و میگویی بریم سراغش ببینیم چی میشه. من اینطورم. هیچ وقت فیلمنامه ننوشتهام. وقتی میخواستیم سینمایی و داستانی بسازیم یک چیزهایی نوشتیم اما در نهایت میخواستم هیجانی که فیلمساز حس میکند به مخاطب منتقل شود. اگر خودت به عنوان فیلمساز علاقه نداشته باشی، دو آتیشه نباشی، مخاطب هم این حس را نخواهد داشت. برای همین همیشه سعی میکنم فیلمهایم بدون تحقیق شروع شود اگر بخواهم با کسی مصاحبه کنم اولین دیدار یک وعده چای است و قرار گذاشتن برای مصاحبه. این طور نیست که هر چه دارد و ندارد را همان موقع جویا شوم. در قابلمه را باز میکنی میبینی این خورشت بوی خیلی خوبی دارد درش را میگذاری و میروی.
با وجود همین علاقه به تعبیر خودتان دو آتیشه پرهیز داشتهاید از این که روی موج احساس مخاطب سوار شوید. به جز صحبتهای مصدق درباره شهدای 30 تیر و خلوت شما در زمان شنیدن این سخنرانی کمتر با چنین صحنههای احساسی روبهرو هستیم.
خیلی مهم است که فیلمساز به هوش، احساس و فکر مخاطب احترام بگذارد. نباید مخاطب را دست کم بگیرید. مخاطب خیلی باهوش است. اگر فکر کند چیزی را تحمیل میکنید ممکن است حرفت را قبول نکند و با فیلم رابطه خوبی برقرار نکند. برای من مهم بود که 99 درصد فیلم بر مبنای اسناد و مدارک و حقیقت و واقعیت شکل بگیرد. پشت هر دقیقه این فیلم یک مدرک است. چه مدرک صوتی چه مکتوب. من یک واسطه هستم. رابطی بین مدارک و تاریخ و شاهدان و مخاطب. در صحنهای که به آن اشاره کردید (سخنرانی درباره شهدای 30 تیر) این احساسات از خود دکتر مصدق میآید. صدایش میشکند گریه میکند برای کسانی که به خیابان آمدند و شهید شدند. این سخنرانی روی من تأثیر گذاشت و برای همین روی فضای فیلم نشست تا ابعاد احساساتی آن دوره را هم به مخاطب منتقل کند.
اسناد و مدارکی که از زیرزمین خانهای در پاریس به دست میآورید سرنخی میشود برای تکمیل پازل کودتا. چقدر امیدوارید چنین فیلمهایی روح جستوجوگر و حقیقتجوی نسل جوان را ترغیب کند تا پیگیر این دست سرنخها و اسناد باشند. بخصوص جوانانی که شاید از هیچ نهاد و ارگانی این حمایت و پشتیبانی را برای کشف حقیقت نداشته باشند.
من هم همچین نابغهای نیستم. کسی هم از فیلم ما حمایت نکرد. تمام ارگانهای رسمی که اینجا از مستندسازان حمایت میکنند در تأمین سرمایه به ما کمک نکردند. مجبور شدیم از کمک مالی افراد شخصی و خصوصی کمک بگیریم. این بودجه هم دائمی نبود. پروژه خوابید اما همکاران عزیزم بخصوص والتر مرچ پیشنهاد کاری دیگر را قبول نکردند. جمع کردن هزینه زمان برد و داشتن وقت بیشتر، مهره برنده شد. بیشتر میتوانی سراغ آرشیوها بروی، به آدمهای مختلف زنگ بزنی و به جاهای مختلف سرک بکشی. هر چه بیشتر بگردی چیزهای بهتری گیرت میآید. جوینده یابنده است. تنها توصیه من این است که پشتکار، همت و استقامت داشته باشید. هیچ وقت نه را قبول نکنید. پشت هر نه یک ممکن یا بله است.
بارسقیان: ما ایرانیها خوشمان میآید ببینیم در پستوها چه میگذرد، آدمها در انبار و کشوی خود چه دارند؟ «کودتای 53» این روحیه ما ایرانیها را جذب کرد. شما میتوانستید مثل اغلب آثار این حوزه یک دوربین بگذارید و مثلاً آقای متیندفتری کل ماجرا را شرح بدهد. اما شما به انباری خانه سرک میکشید و این برای مخاطب جذاب است. با بغلی پر از سند به خانه برمیگردید و شروع به تجسس میکنید. هیچ چیز هم معلوم نیست. شاید اصلاً چیز به درد بخوری از میان این اسناد به دست نیاید اما روحیه کنجکاوی ما ایرانیها را برای پیگیری کار ترغیب میکند. گوش مخاطب را میگیرید و تا ته داستان میآورید. این کنجکاوی ایجاد میشود که لابد ممکن است ویدئوها و عکسها و اسناد دیگری هم باشد. ضمن این که فیلم شما پشت صحنه ندارد. صحنههای پشت و پساش یکی است. حتی وقتی رالف فاینز را آماده میکنید ما دوربین پشت صحنه و آدمهایش را هم میبینیم.
زیربنای ماجرای 28 مرداد یک راز سرپوشیده است. وقتی فیلم میسازی هر چه شفافتر و واضحتر کار کنی بهتر است. هر چه مرزها را برداری، هر در و دیواری را بشکنی حتی این دیوار چهارم را (دوربین)، وارد پشت صحنه شوی و لحظهای را خارج از مرز مخاطب حس نکنی، این فضا را بهتر میسازی که مخاطب حس کند واقعاً همراه شماست. هر چه میبیند همان است. نشان میدهد چقدر شفاف کار میکنید و شعبدهبازی فیلمسازی در کار نیست. چون مونتاژ و تدوین خیلی کارها میتواند بکند. سیاه را سفید کند و شب را روز. مهم بود فیلمی که اصرار به افشا دارد ساختار خودش را هم نشان دهد.
بارسقیان: این فیلم تاریخنگاری کودتا را متحول کرد. چهره امریکایی کودتا یعنی کرمیت روزولت مشخص بود اما چهره انگلیسی نداشتیم. مدرک رسمی از مداخله انگلیس وجود نداشت. با این نگاه «کودتای 53» فقط راوی نیست. کاشف است. به تاریخنگاری کودتا چیزی اضافه کرده است. از این به بعد اگر کسی بخواهد راجع به کودتای 28 مرداد مطلبی منتشر کند ناگزیر است از این که مستند «کودتای 53» را ببیند و بیابد. با کشف داربی شر ردپای شما در تاریخنگاری کودتای 28 مرداد ثبت شد. با این شاخصه «کودتای 53» از فیلم مستند فراتر میرود و سند تاریخی محسوب میشود. در آینده در فایل آرشیو آدمهایی مثل مالکوم برن یک نسخه از فیلم شما هم خواهد بود. بدون دانستن نقش داربی شر حرف زدن درباره کودتا ناقص خواهد بود. شما داستان کودتا را یک قدم جلوتر بردهاید و این به تنهایی از تمام جوایز و دستاوردهای فیلمسازی فراتر رفته است.
قصه کودتا در طول این 67 سال به عنوان کودتای روزولت و CIA مطرح بود. البته ایرانیها میدانستند که انگلیس هم نقش داشته و کودتا کاملاً انگلیسی است اما اینکه به وضوح مشخص شود شخص و گرداننده اصلی کودتا مأمور انگلیسی بوده در هیچ جا منتشر نشده است. وقتی انگلیسیها میگویند ما کاری نکردیم میدان را برای روزولت باز گذاشتند. او هم از این ماجرا سودهای زیادی برد و قراردادهای پرمایهای نصیبش شد. با شاه قرار میگذاشت و با هم کادو رد و بدل میکردند. کتاب نوشت. تلویزیون رفت و معروف شد. یکی از دلایلی که داربی شر عاجز شد و به این مصاحبه تن داد شاید همین مسائل باشد. این کشف برای من ارزشمندتر از همه چیز است. چون توانستم به تاریخ ایران خدمت کنم. بدون شک نفر دیگری میتواند بیشتر تحقیق کند و بزند روی دست داربی شر.
بارسقیان: مصاحبه حذف شده از سریال «پایان امپراطوری» تقریباً همزمان با انتشار کتاب روزولت است. این اتفاق نشان میدهد دولت انگلیس از همان زمان در ابعاد مختلف سانسور را اعمال میکند. با وجود مقالههای مختلفی که در دو دهه اخیر در نیویورک تایمز چاپ شد یا اسنادی که در دوره اوباما و ترامپ منتشر شد، باز از انگلیسیها صدایی درنیامد. شما در لندن پای دولت انگلیس را وسط کشیدید و نشان دادید که چه نقشی در این ماجرا دارد. گویا سازندگان سریال دلخور هستند از این که شما آنها را بی اعتبار کردید. ماحصل کار شما برای ما ایرانیها که همیشه دوست داشتیم نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد به اثبات برسد، خوشحال کننده است. رفتار انگلیسیهای محافظهکاری که همه این سالها نم پس ندادند و تا توانستند جلوی این روایت را گرفتند چطور بود؟
حدود 532 ساعت مصاحبه داشتیم که متأسفانه نتوانستیم در فیلم استفاده کنیم. یکی از این مصاحبهها با مرحوم شاهحسینی است. در این مصاحبه اولین جملهای که از ایشان میشنویم این است که ممکن است حقیقت گاهی پوشیده باشد ولی شکوفایی دارد و بالاخره بیرون میآید و پوشیده نمیماند. در آمدن اسرار داربی شر مصداق همین حرف است. هر چقدر انگلیس سعی کند این داستان را سانسور کند اما حقیقت معلوم خواهد شد. برای سانسور کتاب روزولت تلاش کردند اما کتاب چاپ شد. انگلیسیها که از یک جمله این کتاب ناراضی بودند مجبور شدند همه کتابهای قبلی را دور بریزند و دوباره چاپ کنند تا آن جمله تغییر کند. مورخهای وزارت امور خارجه امریکا در عرض هر چند سال بر اساس تاریخ امور خارجه کشورشان گزارش رسمی چاپ میکنند. یک نسخه از این تاریخ مربوط به سال 32-31 است که بخشی از آن راجع به کودتاست. در این گزارش نقش انگلیسها خیلی واضح است. این گزارش قرار بود سال 89 میلادی منتشر شود. به انگلیسیها خبر میرسد و آنها فوری جلوی امریکاییها را میگیرند. پاکسازی میکنند و بعد اجازه انتشار میدهند. قصه این داستان را آقای مالکوم برن تعریف کرد که البته در سایتشان هم هست. این گزارش بالاخره در سال 2017 منتشر شد. بخشی از این مدارک در فیلم ما هم استفاده شده است. داستان این مستند تقریباً شبیه همان ماجراست. با داربی شر مصاحبه کردند و هیچ کس آن را انکار نمیکند. هر کدام از جملههای او مثل یک بمب منفجر میشود. به هر دلیلی جلوی انتشار مصاحبه را میگیرند تا یک ایرانی پیدا شود و مصاحبه را پخش کند. این هم کار من نیست. به قول جان لوک گدار کارگردان نابغه سینما «تو فیلم را نمیسازی فیلم تو را میسازد.» من مصدق را انتخاب نکردم. او من را انتخاب کرد. برای خودم هم جالب است که بعد از این همه سال داستان تاریخ ایران و مصدق و... من را انتخاب میکند تا در خود انگلیس به عنوان یک ایرانی این اسناد را افشا کنم. اگر یک روز غیبم زد بدانید که خودم غیب نشدهام، من زندگی را دوست دارم. عاشق زندگی و فیلم و هنر و سینما هستم.
بارسقیان: مگر واکنشی دیدید؟ داستان شکایت سازندگان مستند «پایان امپراطوری» چه بود؟
یک ادعای پوچ. چون هیچ وقت شکایت قانونی و رسمی نشد. تهدید زیاد بود. خیلی هم زیاد. هی چوب بلند کردند و فکر کردند که گربه میترسد و میرود. والتر مرچ انسان عجیبی است. تدوینگر، فیلم که تمام میشود میرود دنبال کار بعدیش. اما او 4 ماه کنار من ایستاد. محکم هم ایستاد تا از حیثیت تیممان و فیلم حمایت کنیم که سانسور نشود. 4، 3 وکیل ابرقدرت گرفتیم. افتخار میکنم که بگویم دو نفر از این وکیلها ایرانی هستند و یکیشان مجانی به ما کمک کرد. ثابت شد که شکایت سازندگان این سریال مبنای قانونی ندارد. یکی از اسناد ما مجوزی است که صاحب امتیاز آرشیو «پایان امپراطوری» به ما داد و پس گرفت. به شکل رسمی قرارداد بستیم و پولش را پرداخت کردیم. فیلم یک سال در جشنوارهها پخش شد اما آنها مجوز را حذف کردند و به خاطر مسائل کپیرایت دیگر نمیتوانستیم فیلم را نشان بدهیم. 4 ماه جنگ داشتیم و در نهایت بردیم. همزمان با جشنواره سینما حقیقت فیلم برگشت. الان هم در سراسر انگلیس، امریکا، ایرلند، کانادا و... پخش میشود. قرار است بزودی در بقیه کشورها هم پخش شود. امیدواریم پس از جشنواره فجر در ایران از سایت هاشور به نمایش در بیاید. اگرچه هنوز ماجرا تمام نشده اما در اینترنت سمپاشی میکنند. هر کس که فیلم را میبیند تصدیق میکند که تهمتی به آنها نزدیم. من با دقت کار کردم. بعد از 10 سال تلاش در لحظه آخر کاری نمیکنم که با یک تهمت غیرقانونی و لطمه زدن به حیثیت، فیلمم را باطل کنم و اعتبارش را از بین ببرم. باعث تأسف است که یکی دو دوست ایرانی از جمله خبرنگار به آنها ملحق شدهاند و سمپاشی میکنند. حالا داستان آنها چیست خودشان میدانند و خودشان. کودتا هم بدون ایرانی نمیشد. الان هم حمله به ما بدون کمک ایرانی نمیشود.
به واکنش دولت انگلیس اشاره کردید، جنس واکنش مخاطبان متفاوت از واکنش رسمی بود؟
مخاطب چه انگلیسی و چه امریکایی واقعاً عاشق «کودتای 53» است. ایمیلها، پیامهای فضای مجازی و کامنتهایی که مینویسند گویای این علاقه است. قبل از شیوع کووید، نمایش حضوری هم داشتیم. فیلم در جشنوارههای امریکا، اروپا، سوئد، ایتالیا و... نمایش داشت. من و والتر در جلسه سؤال و جواب حضور داشتیم. در تمام نمایشهای فیزیکی ایستاده واکنش مخاطب را تماشا میکنم. همه میخکوب هستند. دو نوع واکنش داریم. انگلیسیها میگویند ما از طرف دولتمان شرمنده هستیم که چنین بلایی سر شما آوردند، نمیدانستیم. برخی با گریه از من تشکر میکنند. امریکاییها هم میگویند اصلاً روحمان خبر نداشت. فکر میکردیم اختلاف ایران و امریکا بعد از انقلاب آغاز شد و از سال 59 و ماجرای سفارت امریکا تازه آگاه شدیم که ایران کجای نقشه است. ما برای همین فیلم را ساختیم تا پرده سینمای حافظه تاریخی مردم انگلیس و امریکا را باز کنیم و فراتر از انقلاب به سال 32 برگردند و ببینند که ریشه اصلی این داستان کجاست. جالب این که در این جستوجوها عکسهایی در آرشیوها پیدا کردم که چند روز بعد از انقلاب نزدیک میدان آزادی یک نفر عکسهای مصدق را کنار پیادهرو گذاشته و میفروشد. عکسهایی که پیش از این قدغن بود. اگر در خانه کسی عکس مصدق پیدا میشد دستگیرش میکردند.
در صحنهای شما رو به دوربین و خطاب به برن میگویید من کنار یک قفسه بایگانی و کشویی پر از سند ایستادهام که سرنوشت وطنم را عوض کرد، سرنوشت من و خانوادهام را هم عوض کرد. پس از آن صحبتهای روزولت را داریم که از یک میلیون دلار پول نقد برای به سامان رساندن کودتا میگوید و این که فقط با 60 هزار دلار این کار را انجام داده است: «تنها چیزی که از من پرسیدند این بود که آخه چطور تونستی به این ارزونی سر و ته قضیه رو هم بیاری.» کنار هم قرار گرفتن همین دو صحنه نشان میدهد که هوش و نگاه درست والتر مرچ چقدر نجات دهنده بوده است. ایستادن پای فیلم از جانب شما به عنوان یک ایرانی دغدغهمند اگرچه استثنایی اما پذیرفتنی است، ماجرای والتر مرچ اما متفاوت است. او چطور این قدر وفادارانه پای کار ماند و اصلاً چطور پیشنهاد همکاری را قبول کرد.
همان طور که خودش میگوید در انتخاب فیلم سه مؤلفه برایش مهم است. اول اینکه سوژه مهم باشد و بتواند با داستان رابطه شخصی پیدا کند. نکته دوم فیلمساز است و اینکه آیا میتواند با او شبانه روز در یک اتاق تدوین کار انجام بدهد. سوم اینکه آیا بودجه و امکانات ساخت فیلم مهیاست، میتوان به آرشیو فیلمها دسترسی داشت و... من خوابش را هم نمیدیدم و حتی جرأت فکر کردن به این را نداشتم که والتر مرچ فیلم من را ادیت کند. حدود 7-8 سال پیش با او آشنا شدم. به شکل تصادفی و در رونمایی یک کتاب. گفتند والتر مرچ حضور دارد و من هم گفتم برم ببینمش. برایش احترام قائل بودم و آشنایی با چنین فردی برایم مهم بود. با او که صحبت کردم متوجه شدم مشغول کار علمی راجع به فیزیک است. من هم فیزیک خواندهام. این گونه ما از طریق فیزیک به هم جوش خوردیم. پرسید تو چه کار میکنی. توضیح دادم که قرار است فیلمی راجع به مصدق بسازم. گفت چیزهایی شنیده، کودتا، نفت، چرچیل. تعجب کردم. عجیب است که یک امریکایی راجع به چنین چیزیهایی اطلاعات داشته باشد. ته ذهنم نشست که والتر مرچ چه نابغهای است که حتی راجع به مصدق هم میداند؛ البته او آدم سیاسی است. در واقع علاقهاش به تاریخ او را به این پروژه کشاند. قرار بود 6 ماه کار کند که تبدیل شد به 4 سال. همیشه گفتهام 4 سال به دانشگاه والتر مرچ رفتم و روزی که فیلم تمام شد فارغالتحصیل شدم.
بارسقیان: به نظر میرسد یک چیزهایی بعد از فیلم شروع میشود و اتفاقات حین اکران و بعدش به داستان دیگری تبدیل میشود. «کودتای 53» دارد داستان تازهای را شکل میدهد. قبل از این هم کودتا سیاست بود تا تاریخ. روح سرگردانی بود بر روابط ایران و امریکا. یک مبدأ بود برای ما ایرانیها. الان هم مقامات جمهوری اسلامی به کودتا استناد میکنند که دشمنی امریکا با ما از انقلاب شروع نشد بلکه از کودتای 28 مرداد شروع شد؛ حتی اگر علاقه و اعتقادی به دکتر مصدق نداشته باشند اما آن را مبدأ اتفاقات و تحولات روابط میدانند. فکری برای ادامه این داستان دارید؟
بله من هم معتقدم ساخت «کودتای 53» و هر بلایی بعد از پخش سر این فیلم آمد خودش یک داستان و فیلم است. انگار فیلم از خود سوژه بزرگتر شده است. سال 88 و از روز اولی که تصمیم به ساخت فیلم گرفتم این حس را داشتم. راجع به ساخت فیلم و کشف تاریخی داربی شر؛ پیشنهاد کتاب و حتی ساخت فیلم سینمایی شده است. هنوز تصمیم قطعی نگرفتهایم. 11 سال درگیر «کودتای 53» بودم. مستند سال 2019 تمام شد، 2020 پخش شد. 2021 به جشنوارهها رفت و بعد از یک اقدام برای سانسور دوباره برگشت. بالاخره یک روز باید بنشینیم، نفسی بکشیم و چای بخوریم و فکر پروژه بعدی باشیم. یک جورهایی من و آقای دکتر مصدق بگوییم آقا خیلی ممنون. تا به اینجا آمدی و قصهات را گفتی و دیگر خودت با مخاطب بساز.
فکر میکردید فیلم اینقدر با استقبال مواجه شود و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران انتخاب شود. فارغ از شایستگیهای فیلم و نگاه جست و جوگرانهاش به حقیقت به اعتقاد شما این علاقهمندی چقدر از موضوع فیلم میآید. هم از شما و هم از آقای بارسقیان سؤال میکنم در این سالها راجع به آقای مصدق مستندهای زیاد ساخته شده است. این علاقه از نیاز روح زمانه میآید و اینکه مخاطب در این موقعیت تاریخی بیشتر دوست دارد از مصدق شناخت پیدا کند.
استقبال از سوی هموطنان ایرانیام یکی از مهمترین و باارزشترین اتفاقها برای فیلم بود. هیچ چیز برای من بیش از استقبال هموطنانم ارزش ندارد. از هر جایزه و تقدیری برتر است. من از بچگی و در ایران عاشق سینما شدم. بعد ازظهرها از مدرسه جیم میشدم تا خودم را به سینمای دم دوراهی قلهک برسانم و «گاو» مهرجویی و فیلمهای شهید ثالث را ببینم. اینکه اولین فیلم بلندم پیش از من به ایران برمیگردد و با چنین استقبالی مواجه میشود باعث افتخار است. از این استقبال دلگرمم چرا که سوژه مهم است. پیامهای نسل جوان ایرانی که حتی بعد از انقلاب به دنیا آمده اند برای من باعث افتخار است. میگویند آقای امیرانی ممنون که تاریخ خودمان را به خودمان گفتی. من هم سپاسگزارم هم از استقبالتان و هم از حمایتتان. این مهمترین فیلمی است که در عمرم ساختم. ممکن است فیلمی مهمتر از «کودتای 53» نسازم. اگر دیگر نگذارند تقی امیرانی در هیچ جا فیلم بسازد، همین فیلم کافی است، ما حرفمان را زدهایم.
بارسقیان: داستان آقای مصدق همچنان ادامه دارد و قابل طلاق نیست. «کودتای 53» سویههای نو را برای مخاطب ایرانی و انگلیسی باز کرد. فارغ از ارزشهای فیلمسازی یک سند است. کتمان 67 ساله دولت انگلیس را نقض میکند و اطلاعات نویی میدهد. با یافتن زبانی مشترک و دادن اطلاعات مستند درباره نقش انگلیس در کودتا هم مخاطب انگلیسی و هم مخاطب ایرانی را شگفتزده میکند. فیلم ریتم تندی دارد و علاقه فیلمساز به مصدق تبدیل به شعار و پروپاگاندای سیاسی نشده است. داستان واقعی یک جامعه است. در پاسخ به اینکه چرا مصدق همچنان مطرح است باید بگویم چون تبدیل به تاریخ نشده است. روح حاکم بر رفتار برخی مناسبات است. شمایل دولتمرد ایرانی است که خیلی از ما آرزویش را داریم. آدمی که به استقلال ملی و همزمان به آزادی اهمیت میدهد. به لحاظ اقتصادی آدم پاکدستی است. شخصیت سالمی دارد؛ البته که یکدنده هم هست. همه ما ایرانیها همین هستیم و یک جاهایی خوشمان میآید از کسی که پای حق ایستاده و کوتاه نمیآید. همه اینها مصدق را تبدیل به شمایلی خواستنی برای مردم ایران میکند. جالب است برایتان خاطرهای از سال 92 و میتینگ انتخاباتی آقای عارف برای ریاست جمهوری نقل کنم که در باشگاه حجاب برگزار شد. فیلمی از شخصیتهای ملی از باقرخان و ستارخان تا امیرکبیر پخش شد، تصویر که به چهره مصدق رسید جمعیتی عظیم از جوانان ایستادند و کف و سوت زدند. همهشان دختر و پسرهای 18- 19 ساله بودند. آنها با دیدن مصدقی سر شوق آمدند که تصویرش در کتابهای قبل از انقلاب هم دیده نمیشد مگر به شکل قاچاق. بعد از انقلاب هم تصویری از او نداشتیم. در کتابهای درسی یک آدم غربگرای لیبرال بود. با مطالعات آزاد و خاطراتی که از بزرگترها منتقل شد و به گوشمان رسید چنین شخصیتی کم کم کشف شد. در پاسخ به یکی از منتقدهای مصدق که گفت شما از مصدق بت میسازید گفتم این چه بتی است که نه آن موقع و نه حالا در صدر نبوده است. این اواخر یک خیابان به نامش شد که یکی رنگ میپاشد، یکی تابلویش را پایین میکشد و باز دوباره یکی بالا میبردش، این بت نیست. شخصیتی اجتماعی است که در بطن جامعه هست. پس همچنان مصدق و داستان کودتا دیدنی و شنیدنی است. ما منتظر پساکودتا و روایتهای تازه از آن 500 ساعت مصاحبه هستیم. شاید یک نفر هم باید سری به کشوها و انباری تقی امیرانی بزند و سویههای داخلی ماجرا از افراد و شبکههایی را که نقش داشتند ، روایت کند.
در برنامههایمان هست که از این متریال چه در سایت فیلم و چه در کتاب یا مستندی دیگر استفاده کنیم. یکی از انتقادات به من این بود که آقای امیرانی شما خیلی مصدقی هستی و نتوانستی فیلم را بیطرف روایت کنی. گفتم دوست عزیز بیطرف چیست. اصلاً آن طرف چیست؛ طرف کودتا. رستاخیز ملی است که شاه گفت؟ من مصدقی نیستم. من حقیقتی هستم. از مصدق بت نمیسازم. از آرمان تاریخ و حقیقت بت میسازم. باید هم ساخت و ایمان داشت. بد نیست با یک قصه که برایم خیلی مهم است این مصاحبه را تمام کنم. مرحوم پدرم رضا امیرانی (بغض و سکوت) برایم دوربین خرید (سکوت). اولین اسباب بازی من دوربینم بود (گریه) ببخشین! من از آنجا و در ایامی فیلمساز شدم که بزرگترها شبانه که ما خواب بودیم اسم مصدق را پچ پچ میکردند. در نجواهای شبانهشان من «مصدق» را میشنیدم بیآنکه بدانم مصدق چیست آدم است یا درخت یا... برایم سؤال بود چرا این کلمه را در صحبتهای درگوشیشان میشنوم. حالا تازه کشف کردهام آن ایام که من7 سال بیشتر نداشتم موقعی بود که مصدق مرده بود و خبر درگذشت او به شکل جدی پخش نشد. خیلی کوتاه در روزنامهها نوشتند نخست وزیر پیشین ایران مرد. شاه اجازه برگزاری هیچ مراسمی را نداد اما در خانوادهها زبان به زبان پیچید که مصدق فوت کرده است. این مصدق در گوش من ماند تا فیلم شد. آن دوربینی که پدرم به عنوان اسباب برای من خرید شد حرفه من، شد زندگی من. وقتی مشکلات زیاد میشد، دائم به سد بر میخوردیم، راهمان بسته میشد، تعطیل و سانسور میشد، آخر شبها از اتاق تدوین تا خانه دوچرخهسواری میکردم و با صدای بلند با پدرم صحبت میکردم. به مصدق (بغض) میگفتم این فیلم مال شماست. شما باید درستش کنید.
خبرنگار
تقی امیرانی، مستندساز ایرانی حین تحقیق برای ساخت مستندی درباره کودتا 28 مرداد به اسناد و مدارکی دست مییابد که بسیاری از زوایای تاریک تاریخ 67 ساله این رویداد را روشن میکند. «کودتای 53» روایت تلاشهای جستوجوگرانه او برای کشف همین حقیقت است. چگونگی رسیدن امیرانی به حقیقت با قدرت داستانگویی و بیان درست سینمایی، آنقدر پرکشش روایت شده است که تبدیل به یک تریلر معمایی میشود. همکاری سینماگران برجستهای چون والتر مرچ (اینک آخرالزمان، سهگانه پدرخوانده، بیمار انگلیسی و...) در مقام تدوینگر و رالف فاینز (فهرست شیندلر) به عنوان بازیگر از دیگر نکات قابل توجه «کودتای 53» است. این مستند که جزو پربازدیدترین آثار چهاردهمین جشنواره سینما حقیقت بود و عنوان بهترین مستند از نگاه تماشاگران را هم کسب کرد در کنار 4 مستند دیگر به سی و نهمین جشنواره فیلم فجر راه یافته است. به همین بهانه به همراه سرگه بارسقیان روزنامهنگار در حوزه تاریخ معاصر با تقی امیرانی درباره «کودتای 53» صحبت کردهایم؛ مستندی که بیشک از اغلب فیلمهای داستانی این دوره
دیدنیتر است.
برای ساخت «کودتای 53» احتمالاً به ساختارهای مختلفی فکر کردید. چطور به این ایده رسیدید که فیلم شرح جستوجو و تلاش برای کشف حقیقت باشد و شخصیت اصلی این جستوجو یک فیلمساز.
در 10 سالی که مشغول کلنجار رفتن با تحقیق و مشکلات ساخت بودیم، شکل فیلم دائم تغییر میکرد. ایده اولیه فیلم داستانی بود، قرار بود داستان 28 مرداد را در قالب فیلم سینمایی روایت کنیم. فیلم داستانی هم نیاز به تحقیق داشت و باید با شاهدان مصاحبه میکردیم. در مصاحبهای که با موسی مهران بادیگارد و مسئول امنیت دکتر مصدق داشتم آنقدر تمام وقایع را از حضور اراذل و اوباش و شعبان و نوچههایش تا ماجرای خانه دکتر مصدق با جزئیات ظریف روایت کرد که قدرت نقل خاطرهشان من را تحت تأثیر قرار داد. به خودم گفتم چه مرضی است، هنرپیشه بگیری جای این آقا صحبت کند! همانجا ایده ساخت فیلم داستانی به مستند تغییر کرد. آن زمان قرار نبود به عنوان محقق کارآگاه در فیلم باشم. اصلاً قرار نبود فیلم شکل کارآگاهی بگیرد. همه اینها در طول کار مشخص شد. صحنهای که آقای مالکوم برن، قفسه بایگانی را بیرون میکشد و مدارک و اسناد مربوط به دخالت امریکا در کودتا را نشان میدهد، تکان دهنده بود. گفتم باور میکنید تمام تاریخ من؛ ایران، در میان این کاغذهاست. والتر مرچ با دیدن این صحنه نگاهی به من انداخت و گفت تقی خودت باید در این فیلم باشی، حسی که به این صحنه داری واقعی است، برای همین لحظه است. این فیلم نمیتواند راوی کل داشته باشد، نمیتوانی از دید بالا نریشن بنویسی و یک نفر با گفتار منظور را به مخاطب برساند. 28 مرداد هنوز سوژه داغی است، اخبار و اطلاعات ضد و نقیض بسیار دارد و موافقان و مخالفانش هم زیاد است. مردم میخواهند بدانند چه کسی و از چه جناحی این داستان را میگوید به همین خاطر باید در فیلم باشی. گفتم هر چه شما بگویی. استاد من است و خدای سینما و تدوین. چطور میتوانستم به پیشنهاد او نه بگویم!
مسیری که برای یافتن نورمن داربی شر به عنوان برگ برنده طی میکنید، همان مسیری است که در واقعیت طی کردید یا واقعیت اندکی دراماتیزه شده است؟
کشف متن مصاحبه آقای داربی شر دقیقه 90 اتفاق افتاد. سال 88 تصمیم به ساخت این فیلم گرفتم و سال 97-96 داربی شر را پیدا کردیم. هر چه در فیلم میبینید برای همان لحظه است. حتی لحظهای که پاکت پروندهها را از پاریس به لندن میآورم و در تک تک مدارک غور میکنم برای همان لحظه است. زنده است. وقتی مقاله روزنامه آبزرور درباره کودتا را پیدا میکنم و با هیجان به اتاق والتر میپرم، برای همان لحظه بود. با آیفون تمام این صحنهها را گرفتم. (گوشیاش را بالا میگیرد) 30 درصد فیلم با همین دوربین گرفته شده.
بارسقیان: ما با متنی از قبل آماده شده مواجه نیستیم. کشف و شهودی است که شما بیننده را در فرآیند آن دخیل میکنید. مخاطب را پا به پای خودتان میآورید و در سورپرایزهایتان شریک میکنید. همین ویژگی از نقاط قوت فیلم است. یک سؤال طی این مدت ذهن من را خیلی درگیر کرده و آن اینکه اگر داربی شر پیدا نمیشد سرنوشت این فیلم چه بود؟ برای من مخاطب لحظهای که داربی شر را شکار میکنید تازه داستان شروع میشود. مثل آدمی که برای شکار رفته و تا شکار نکند میز شام چیده نمیشود. برای من «کودتای 53» بعد از این شکار شروع میشود. به روایتهای فرعی وارد نمیشوید، حرفهای کلیشهای و پرتکرار راجع به انحلال مجلس و بیعملی حزب توده در روز کودتا و... را کنار میگذارید. یک شکار اصلی دارید که رهایش نمیکنید. تا ته ماجرا هم میروید. اگر این شکار نبود ما باید همان نان و ماستهایمان را میخوردیم.
در طول 30 سال مستندسازی تلویزیون هیچ وقت فیلمنامه و متن آماده شده نداشتم. خودم را پرت کردهام وسط داستان و تحقیق و مصاحبه. همیشه دوست دارم با حس کار کنم نه با فکر. هدف اصلی روایت داستان کودتای 28 مرداد بود. راجع به این ماجرا بارها گفته شده، کتاب و مقاله نوشته شده. مورخان مدارک تحقیقی ارائه دادهاند. تو قرار است چه کار کنی؟ باید یک دلیل برای ساخت این مستند داشته باشی. به عنوان کسی که یک پایت این ور آب است و یک پایت آن ور آب و دیدگاهت هم ایرانی است و هم انگلیسی امریکایی (45 سال است ایران نیستم) باید از دو طرف پل به این داستان نگاه کنی. مسأله بعدی این بود که میخواستم در حد امکان تمام شاهدهای ایرانی با فارسی و زبان خودشان داستانشان را بگویند. سعی کردم کسانی را پیدا کنم که تا به حال صحبت نکرده بودند. در فیلمهای قبلی نبودند. مدارکی پیدا کنم که تا به حال دیده نشده است. البته این فیلم حرف آخر راجع به کودتا نیست. اطمینان دارم اسنادی هست که هنوز هم دیده نشده، ممکن است در گنجینههای شخصی در سراسر دنیا نمونهای از این مدارک باشد. مستندسازی با این نگاه ریسک است. به قول شما اگر داربی شر را پیدا نمیکردیم چه باید میکردیم. البته قبل از یافتن داربی شر هم اطلاعات جدید داشتیم اما مهره طلایی و گنجینه اصلی مصاحبه داربی شر است که مدرک تاریخی است. یک جاسوس انگلیسی اقرار کرده که ما در کودتا دست داشتیم. اگر چه هنوز دولت انگلیس به شکل رسمی این اذعان را قبول ندارد. در غیاب این اقرار متن مصاحبه داربی شر جانشین است تا روزی که خودشان اعتراف کنند. پیدا کردن داربی شر یک معجزه بود. آمدن آقای والتر مرچ و رالف فاینز به این فیلم معجزه بود. یک جوری دل به دریا میزنی و میگویی بریم سراغش ببینیم چی میشه. من اینطورم. هیچ وقت فیلمنامه ننوشتهام. وقتی میخواستیم سینمایی و داستانی بسازیم یک چیزهایی نوشتیم اما در نهایت میخواستم هیجانی که فیلمساز حس میکند به مخاطب منتقل شود. اگر خودت به عنوان فیلمساز علاقه نداشته باشی، دو آتیشه نباشی، مخاطب هم این حس را نخواهد داشت. برای همین همیشه سعی میکنم فیلمهایم بدون تحقیق شروع شود اگر بخواهم با کسی مصاحبه کنم اولین دیدار یک وعده چای است و قرار گذاشتن برای مصاحبه. این طور نیست که هر چه دارد و ندارد را همان موقع جویا شوم. در قابلمه را باز میکنی میبینی این خورشت بوی خیلی خوبی دارد درش را میگذاری و میروی.
با وجود همین علاقه به تعبیر خودتان دو آتیشه پرهیز داشتهاید از این که روی موج احساس مخاطب سوار شوید. به جز صحبتهای مصدق درباره شهدای 30 تیر و خلوت شما در زمان شنیدن این سخنرانی کمتر با چنین صحنههای احساسی روبهرو هستیم.
خیلی مهم است که فیلمساز به هوش، احساس و فکر مخاطب احترام بگذارد. نباید مخاطب را دست کم بگیرید. مخاطب خیلی باهوش است. اگر فکر کند چیزی را تحمیل میکنید ممکن است حرفت را قبول نکند و با فیلم رابطه خوبی برقرار نکند. برای من مهم بود که 99 درصد فیلم بر مبنای اسناد و مدارک و حقیقت و واقعیت شکل بگیرد. پشت هر دقیقه این فیلم یک مدرک است. چه مدرک صوتی چه مکتوب. من یک واسطه هستم. رابطی بین مدارک و تاریخ و شاهدان و مخاطب. در صحنهای که به آن اشاره کردید (سخنرانی درباره شهدای 30 تیر) این احساسات از خود دکتر مصدق میآید. صدایش میشکند گریه میکند برای کسانی که به خیابان آمدند و شهید شدند. این سخنرانی روی من تأثیر گذاشت و برای همین روی فضای فیلم نشست تا ابعاد احساساتی آن دوره را هم به مخاطب منتقل کند.
اسناد و مدارکی که از زیرزمین خانهای در پاریس به دست میآورید سرنخی میشود برای تکمیل پازل کودتا. چقدر امیدوارید چنین فیلمهایی روح جستوجوگر و حقیقتجوی نسل جوان را ترغیب کند تا پیگیر این دست سرنخها و اسناد باشند. بخصوص جوانانی که شاید از هیچ نهاد و ارگانی این حمایت و پشتیبانی را برای کشف حقیقت نداشته باشند.
من هم همچین نابغهای نیستم. کسی هم از فیلم ما حمایت نکرد. تمام ارگانهای رسمی که اینجا از مستندسازان حمایت میکنند در تأمین سرمایه به ما کمک نکردند. مجبور شدیم از کمک مالی افراد شخصی و خصوصی کمک بگیریم. این بودجه هم دائمی نبود. پروژه خوابید اما همکاران عزیزم بخصوص والتر مرچ پیشنهاد کاری دیگر را قبول نکردند. جمع کردن هزینه زمان برد و داشتن وقت بیشتر، مهره برنده شد. بیشتر میتوانی سراغ آرشیوها بروی، به آدمهای مختلف زنگ بزنی و به جاهای مختلف سرک بکشی. هر چه بیشتر بگردی چیزهای بهتری گیرت میآید. جوینده یابنده است. تنها توصیه من این است که پشتکار، همت و استقامت داشته باشید. هیچ وقت نه را قبول نکنید. پشت هر نه یک ممکن یا بله است.
بارسقیان: ما ایرانیها خوشمان میآید ببینیم در پستوها چه میگذرد، آدمها در انبار و کشوی خود چه دارند؟ «کودتای 53» این روحیه ما ایرانیها را جذب کرد. شما میتوانستید مثل اغلب آثار این حوزه یک دوربین بگذارید و مثلاً آقای متیندفتری کل ماجرا را شرح بدهد. اما شما به انباری خانه سرک میکشید و این برای مخاطب جذاب است. با بغلی پر از سند به خانه برمیگردید و شروع به تجسس میکنید. هیچ چیز هم معلوم نیست. شاید اصلاً چیز به درد بخوری از میان این اسناد به دست نیاید اما روحیه کنجکاوی ما ایرانیها را برای پیگیری کار ترغیب میکند. گوش مخاطب را میگیرید و تا ته داستان میآورید. این کنجکاوی ایجاد میشود که لابد ممکن است ویدئوها و عکسها و اسناد دیگری هم باشد. ضمن این که فیلم شما پشت صحنه ندارد. صحنههای پشت و پساش یکی است. حتی وقتی رالف فاینز را آماده میکنید ما دوربین پشت صحنه و آدمهایش را هم میبینیم.
زیربنای ماجرای 28 مرداد یک راز سرپوشیده است. وقتی فیلم میسازی هر چه شفافتر و واضحتر کار کنی بهتر است. هر چه مرزها را برداری، هر در و دیواری را بشکنی حتی این دیوار چهارم را (دوربین)، وارد پشت صحنه شوی و لحظهای را خارج از مرز مخاطب حس نکنی، این فضا را بهتر میسازی که مخاطب حس کند واقعاً همراه شماست. هر چه میبیند همان است. نشان میدهد چقدر شفاف کار میکنید و شعبدهبازی فیلمسازی در کار نیست. چون مونتاژ و تدوین خیلی کارها میتواند بکند. سیاه را سفید کند و شب را روز. مهم بود فیلمی که اصرار به افشا دارد ساختار خودش را هم نشان دهد.
بارسقیان: این فیلم تاریخنگاری کودتا را متحول کرد. چهره امریکایی کودتا یعنی کرمیت روزولت مشخص بود اما چهره انگلیسی نداشتیم. مدرک رسمی از مداخله انگلیس وجود نداشت. با این نگاه «کودتای 53» فقط راوی نیست. کاشف است. به تاریخنگاری کودتا چیزی اضافه کرده است. از این به بعد اگر کسی بخواهد راجع به کودتای 28 مرداد مطلبی منتشر کند ناگزیر است از این که مستند «کودتای 53» را ببیند و بیابد. با کشف داربی شر ردپای شما در تاریخنگاری کودتای 28 مرداد ثبت شد. با این شاخصه «کودتای 53» از فیلم مستند فراتر میرود و سند تاریخی محسوب میشود. در آینده در فایل آرشیو آدمهایی مثل مالکوم برن یک نسخه از فیلم شما هم خواهد بود. بدون دانستن نقش داربی شر حرف زدن درباره کودتا ناقص خواهد بود. شما داستان کودتا را یک قدم جلوتر بردهاید و این به تنهایی از تمام جوایز و دستاوردهای فیلمسازی فراتر رفته است.
قصه کودتا در طول این 67 سال به عنوان کودتای روزولت و CIA مطرح بود. البته ایرانیها میدانستند که انگلیس هم نقش داشته و کودتا کاملاً انگلیسی است اما اینکه به وضوح مشخص شود شخص و گرداننده اصلی کودتا مأمور انگلیسی بوده در هیچ جا منتشر نشده است. وقتی انگلیسیها میگویند ما کاری نکردیم میدان را برای روزولت باز گذاشتند. او هم از این ماجرا سودهای زیادی برد و قراردادهای پرمایهای نصیبش شد. با شاه قرار میگذاشت و با هم کادو رد و بدل میکردند. کتاب نوشت. تلویزیون رفت و معروف شد. یکی از دلایلی که داربی شر عاجز شد و به این مصاحبه تن داد شاید همین مسائل باشد. این کشف برای من ارزشمندتر از همه چیز است. چون توانستم به تاریخ ایران خدمت کنم. بدون شک نفر دیگری میتواند بیشتر تحقیق کند و بزند روی دست داربی شر.
بارسقیان: مصاحبه حذف شده از سریال «پایان امپراطوری» تقریباً همزمان با انتشار کتاب روزولت است. این اتفاق نشان میدهد دولت انگلیس از همان زمان در ابعاد مختلف سانسور را اعمال میکند. با وجود مقالههای مختلفی که در دو دهه اخیر در نیویورک تایمز چاپ شد یا اسنادی که در دوره اوباما و ترامپ منتشر شد، باز از انگلیسیها صدایی درنیامد. شما در لندن پای دولت انگلیس را وسط کشیدید و نشان دادید که چه نقشی در این ماجرا دارد. گویا سازندگان سریال دلخور هستند از این که شما آنها را بی اعتبار کردید. ماحصل کار شما برای ما ایرانیها که همیشه دوست داشتیم نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد به اثبات برسد، خوشحال کننده است. رفتار انگلیسیهای محافظهکاری که همه این سالها نم پس ندادند و تا توانستند جلوی این روایت را گرفتند چطور بود؟
حدود 532 ساعت مصاحبه داشتیم که متأسفانه نتوانستیم در فیلم استفاده کنیم. یکی از این مصاحبهها با مرحوم شاهحسینی است. در این مصاحبه اولین جملهای که از ایشان میشنویم این است که ممکن است حقیقت گاهی پوشیده باشد ولی شکوفایی دارد و بالاخره بیرون میآید و پوشیده نمیماند. در آمدن اسرار داربی شر مصداق همین حرف است. هر چقدر انگلیس سعی کند این داستان را سانسور کند اما حقیقت معلوم خواهد شد. برای سانسور کتاب روزولت تلاش کردند اما کتاب چاپ شد. انگلیسیها که از یک جمله این کتاب ناراضی بودند مجبور شدند همه کتابهای قبلی را دور بریزند و دوباره چاپ کنند تا آن جمله تغییر کند. مورخهای وزارت امور خارجه امریکا در عرض هر چند سال بر اساس تاریخ امور خارجه کشورشان گزارش رسمی چاپ میکنند. یک نسخه از این تاریخ مربوط به سال 32-31 است که بخشی از آن راجع به کودتاست. در این گزارش نقش انگلیسها خیلی واضح است. این گزارش قرار بود سال 89 میلادی منتشر شود. به انگلیسیها خبر میرسد و آنها فوری جلوی امریکاییها را میگیرند. پاکسازی میکنند و بعد اجازه انتشار میدهند. قصه این داستان را آقای مالکوم برن تعریف کرد که البته در سایتشان هم هست. این گزارش بالاخره در سال 2017 منتشر شد. بخشی از این مدارک در فیلم ما هم استفاده شده است. داستان این مستند تقریباً شبیه همان ماجراست. با داربی شر مصاحبه کردند و هیچ کس آن را انکار نمیکند. هر کدام از جملههای او مثل یک بمب منفجر میشود. به هر دلیلی جلوی انتشار مصاحبه را میگیرند تا یک ایرانی پیدا شود و مصاحبه را پخش کند. این هم کار من نیست. به قول جان لوک گدار کارگردان نابغه سینما «تو فیلم را نمیسازی فیلم تو را میسازد.» من مصدق را انتخاب نکردم. او من را انتخاب کرد. برای خودم هم جالب است که بعد از این همه سال داستان تاریخ ایران و مصدق و... من را انتخاب میکند تا در خود انگلیس به عنوان یک ایرانی این اسناد را افشا کنم. اگر یک روز غیبم زد بدانید که خودم غیب نشدهام، من زندگی را دوست دارم. عاشق زندگی و فیلم و هنر و سینما هستم.
بارسقیان: مگر واکنشی دیدید؟ داستان شکایت سازندگان مستند «پایان امپراطوری» چه بود؟
یک ادعای پوچ. چون هیچ وقت شکایت قانونی و رسمی نشد. تهدید زیاد بود. خیلی هم زیاد. هی چوب بلند کردند و فکر کردند که گربه میترسد و میرود. والتر مرچ انسان عجیبی است. تدوینگر، فیلم که تمام میشود میرود دنبال کار بعدیش. اما او 4 ماه کنار من ایستاد. محکم هم ایستاد تا از حیثیت تیممان و فیلم حمایت کنیم که سانسور نشود. 4، 3 وکیل ابرقدرت گرفتیم. افتخار میکنم که بگویم دو نفر از این وکیلها ایرانی هستند و یکیشان مجانی به ما کمک کرد. ثابت شد که شکایت سازندگان این سریال مبنای قانونی ندارد. یکی از اسناد ما مجوزی است که صاحب امتیاز آرشیو «پایان امپراطوری» به ما داد و پس گرفت. به شکل رسمی قرارداد بستیم و پولش را پرداخت کردیم. فیلم یک سال در جشنوارهها پخش شد اما آنها مجوز را حذف کردند و به خاطر مسائل کپیرایت دیگر نمیتوانستیم فیلم را نشان بدهیم. 4 ماه جنگ داشتیم و در نهایت بردیم. همزمان با جشنواره سینما حقیقت فیلم برگشت. الان هم در سراسر انگلیس، امریکا، ایرلند، کانادا و... پخش میشود. قرار است بزودی در بقیه کشورها هم پخش شود. امیدواریم پس از جشنواره فجر در ایران از سایت هاشور به نمایش در بیاید. اگرچه هنوز ماجرا تمام نشده اما در اینترنت سمپاشی میکنند. هر کس که فیلم را میبیند تصدیق میکند که تهمتی به آنها نزدیم. من با دقت کار کردم. بعد از 10 سال تلاش در لحظه آخر کاری نمیکنم که با یک تهمت غیرقانونی و لطمه زدن به حیثیت، فیلمم را باطل کنم و اعتبارش را از بین ببرم. باعث تأسف است که یکی دو دوست ایرانی از جمله خبرنگار به آنها ملحق شدهاند و سمپاشی میکنند. حالا داستان آنها چیست خودشان میدانند و خودشان. کودتا هم بدون ایرانی نمیشد. الان هم حمله به ما بدون کمک ایرانی نمیشود.
به واکنش دولت انگلیس اشاره کردید، جنس واکنش مخاطبان متفاوت از واکنش رسمی بود؟
مخاطب چه انگلیسی و چه امریکایی واقعاً عاشق «کودتای 53» است. ایمیلها، پیامهای فضای مجازی و کامنتهایی که مینویسند گویای این علاقه است. قبل از شیوع کووید، نمایش حضوری هم داشتیم. فیلم در جشنوارههای امریکا، اروپا، سوئد، ایتالیا و... نمایش داشت. من و والتر در جلسه سؤال و جواب حضور داشتیم. در تمام نمایشهای فیزیکی ایستاده واکنش مخاطب را تماشا میکنم. همه میخکوب هستند. دو نوع واکنش داریم. انگلیسیها میگویند ما از طرف دولتمان شرمنده هستیم که چنین بلایی سر شما آوردند، نمیدانستیم. برخی با گریه از من تشکر میکنند. امریکاییها هم میگویند اصلاً روحمان خبر نداشت. فکر میکردیم اختلاف ایران و امریکا بعد از انقلاب آغاز شد و از سال 59 و ماجرای سفارت امریکا تازه آگاه شدیم که ایران کجای نقشه است. ما برای همین فیلم را ساختیم تا پرده سینمای حافظه تاریخی مردم انگلیس و امریکا را باز کنیم و فراتر از انقلاب به سال 32 برگردند و ببینند که ریشه اصلی این داستان کجاست. جالب این که در این جستوجوها عکسهایی در آرشیوها پیدا کردم که چند روز بعد از انقلاب نزدیک میدان آزادی یک نفر عکسهای مصدق را کنار پیادهرو گذاشته و میفروشد. عکسهایی که پیش از این قدغن بود. اگر در خانه کسی عکس مصدق پیدا میشد دستگیرش میکردند.
در صحنهای شما رو به دوربین و خطاب به برن میگویید من کنار یک قفسه بایگانی و کشویی پر از سند ایستادهام که سرنوشت وطنم را عوض کرد، سرنوشت من و خانوادهام را هم عوض کرد. پس از آن صحبتهای روزولت را داریم که از یک میلیون دلار پول نقد برای به سامان رساندن کودتا میگوید و این که فقط با 60 هزار دلار این کار را انجام داده است: «تنها چیزی که از من پرسیدند این بود که آخه چطور تونستی به این ارزونی سر و ته قضیه رو هم بیاری.» کنار هم قرار گرفتن همین دو صحنه نشان میدهد که هوش و نگاه درست والتر مرچ چقدر نجات دهنده بوده است. ایستادن پای فیلم از جانب شما به عنوان یک ایرانی دغدغهمند اگرچه استثنایی اما پذیرفتنی است، ماجرای والتر مرچ اما متفاوت است. او چطور این قدر وفادارانه پای کار ماند و اصلاً چطور پیشنهاد همکاری را قبول کرد.
همان طور که خودش میگوید در انتخاب فیلم سه مؤلفه برایش مهم است. اول اینکه سوژه مهم باشد و بتواند با داستان رابطه شخصی پیدا کند. نکته دوم فیلمساز است و اینکه آیا میتواند با او شبانه روز در یک اتاق تدوین کار انجام بدهد. سوم اینکه آیا بودجه و امکانات ساخت فیلم مهیاست، میتوان به آرشیو فیلمها دسترسی داشت و... من خوابش را هم نمیدیدم و حتی جرأت فکر کردن به این را نداشتم که والتر مرچ فیلم من را ادیت کند. حدود 7-8 سال پیش با او آشنا شدم. به شکل تصادفی و در رونمایی یک کتاب. گفتند والتر مرچ حضور دارد و من هم گفتم برم ببینمش. برایش احترام قائل بودم و آشنایی با چنین فردی برایم مهم بود. با او که صحبت کردم متوجه شدم مشغول کار علمی راجع به فیزیک است. من هم فیزیک خواندهام. این گونه ما از طریق فیزیک به هم جوش خوردیم. پرسید تو چه کار میکنی. توضیح دادم که قرار است فیلمی راجع به مصدق بسازم. گفت چیزهایی شنیده، کودتا، نفت، چرچیل. تعجب کردم. عجیب است که یک امریکایی راجع به چنین چیزیهایی اطلاعات داشته باشد. ته ذهنم نشست که والتر مرچ چه نابغهای است که حتی راجع به مصدق هم میداند؛ البته او آدم سیاسی است. در واقع علاقهاش به تاریخ او را به این پروژه کشاند. قرار بود 6 ماه کار کند که تبدیل شد به 4 سال. همیشه گفتهام 4 سال به دانشگاه والتر مرچ رفتم و روزی که فیلم تمام شد فارغالتحصیل شدم.
بارسقیان: به نظر میرسد یک چیزهایی بعد از فیلم شروع میشود و اتفاقات حین اکران و بعدش به داستان دیگری تبدیل میشود. «کودتای 53» دارد داستان تازهای را شکل میدهد. قبل از این هم کودتا سیاست بود تا تاریخ. روح سرگردانی بود بر روابط ایران و امریکا. یک مبدأ بود برای ما ایرانیها. الان هم مقامات جمهوری اسلامی به کودتا استناد میکنند که دشمنی امریکا با ما از انقلاب شروع نشد بلکه از کودتای 28 مرداد شروع شد؛ حتی اگر علاقه و اعتقادی به دکتر مصدق نداشته باشند اما آن را مبدأ اتفاقات و تحولات روابط میدانند. فکری برای ادامه این داستان دارید؟
بله من هم معتقدم ساخت «کودتای 53» و هر بلایی بعد از پخش سر این فیلم آمد خودش یک داستان و فیلم است. انگار فیلم از خود سوژه بزرگتر شده است. سال 88 و از روز اولی که تصمیم به ساخت فیلم گرفتم این حس را داشتم. راجع به ساخت فیلم و کشف تاریخی داربی شر؛ پیشنهاد کتاب و حتی ساخت فیلم سینمایی شده است. هنوز تصمیم قطعی نگرفتهایم. 11 سال درگیر «کودتای 53» بودم. مستند سال 2019 تمام شد، 2020 پخش شد. 2021 به جشنوارهها رفت و بعد از یک اقدام برای سانسور دوباره برگشت. بالاخره یک روز باید بنشینیم، نفسی بکشیم و چای بخوریم و فکر پروژه بعدی باشیم. یک جورهایی من و آقای دکتر مصدق بگوییم آقا خیلی ممنون. تا به اینجا آمدی و قصهات را گفتی و دیگر خودت با مخاطب بساز.
فکر میکردید فیلم اینقدر با استقبال مواجه شود و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران انتخاب شود. فارغ از شایستگیهای فیلم و نگاه جست و جوگرانهاش به حقیقت به اعتقاد شما این علاقهمندی چقدر از موضوع فیلم میآید. هم از شما و هم از آقای بارسقیان سؤال میکنم در این سالها راجع به آقای مصدق مستندهای زیاد ساخته شده است. این علاقه از نیاز روح زمانه میآید و اینکه مخاطب در این موقعیت تاریخی بیشتر دوست دارد از مصدق شناخت پیدا کند.
استقبال از سوی هموطنان ایرانیام یکی از مهمترین و باارزشترین اتفاقها برای فیلم بود. هیچ چیز برای من بیش از استقبال هموطنانم ارزش ندارد. از هر جایزه و تقدیری برتر است. من از بچگی و در ایران عاشق سینما شدم. بعد ازظهرها از مدرسه جیم میشدم تا خودم را به سینمای دم دوراهی قلهک برسانم و «گاو» مهرجویی و فیلمهای شهید ثالث را ببینم. اینکه اولین فیلم بلندم پیش از من به ایران برمیگردد و با چنین استقبالی مواجه میشود باعث افتخار است. از این استقبال دلگرمم چرا که سوژه مهم است. پیامهای نسل جوان ایرانی که حتی بعد از انقلاب به دنیا آمده اند برای من باعث افتخار است. میگویند آقای امیرانی ممنون که تاریخ خودمان را به خودمان گفتی. من هم سپاسگزارم هم از استقبالتان و هم از حمایتتان. این مهمترین فیلمی است که در عمرم ساختم. ممکن است فیلمی مهمتر از «کودتای 53» نسازم. اگر دیگر نگذارند تقی امیرانی در هیچ جا فیلم بسازد، همین فیلم کافی است، ما حرفمان را زدهایم.
بارسقیان: داستان آقای مصدق همچنان ادامه دارد و قابل طلاق نیست. «کودتای 53» سویههای نو را برای مخاطب ایرانی و انگلیسی باز کرد. فارغ از ارزشهای فیلمسازی یک سند است. کتمان 67 ساله دولت انگلیس را نقض میکند و اطلاعات نویی میدهد. با یافتن زبانی مشترک و دادن اطلاعات مستند درباره نقش انگلیس در کودتا هم مخاطب انگلیسی و هم مخاطب ایرانی را شگفتزده میکند. فیلم ریتم تندی دارد و علاقه فیلمساز به مصدق تبدیل به شعار و پروپاگاندای سیاسی نشده است. داستان واقعی یک جامعه است. در پاسخ به اینکه چرا مصدق همچنان مطرح است باید بگویم چون تبدیل به تاریخ نشده است. روح حاکم بر رفتار برخی مناسبات است. شمایل دولتمرد ایرانی است که خیلی از ما آرزویش را داریم. آدمی که به استقلال ملی و همزمان به آزادی اهمیت میدهد. به لحاظ اقتصادی آدم پاکدستی است. شخصیت سالمی دارد؛ البته که یکدنده هم هست. همه ما ایرانیها همین هستیم و یک جاهایی خوشمان میآید از کسی که پای حق ایستاده و کوتاه نمیآید. همه اینها مصدق را تبدیل به شمایلی خواستنی برای مردم ایران میکند. جالب است برایتان خاطرهای از سال 92 و میتینگ انتخاباتی آقای عارف برای ریاست جمهوری نقل کنم که در باشگاه حجاب برگزار شد. فیلمی از شخصیتهای ملی از باقرخان و ستارخان تا امیرکبیر پخش شد، تصویر که به چهره مصدق رسید جمعیتی عظیم از جوانان ایستادند و کف و سوت زدند. همهشان دختر و پسرهای 18- 19 ساله بودند. آنها با دیدن مصدقی سر شوق آمدند که تصویرش در کتابهای قبل از انقلاب هم دیده نمیشد مگر به شکل قاچاق. بعد از انقلاب هم تصویری از او نداشتیم. در کتابهای درسی یک آدم غربگرای لیبرال بود. با مطالعات آزاد و خاطراتی که از بزرگترها منتقل شد و به گوشمان رسید چنین شخصیتی کم کم کشف شد. در پاسخ به یکی از منتقدهای مصدق که گفت شما از مصدق بت میسازید گفتم این چه بتی است که نه آن موقع و نه حالا در صدر نبوده است. این اواخر یک خیابان به نامش شد که یکی رنگ میپاشد، یکی تابلویش را پایین میکشد و باز دوباره یکی بالا میبردش، این بت نیست. شخصیتی اجتماعی است که در بطن جامعه هست. پس همچنان مصدق و داستان کودتا دیدنی و شنیدنی است. ما منتظر پساکودتا و روایتهای تازه از آن 500 ساعت مصاحبه هستیم. شاید یک نفر هم باید سری به کشوها و انباری تقی امیرانی بزند و سویههای داخلی ماجرا از افراد و شبکههایی را که نقش داشتند ، روایت کند.
در برنامههایمان هست که از این متریال چه در سایت فیلم و چه در کتاب یا مستندی دیگر استفاده کنیم. یکی از انتقادات به من این بود که آقای امیرانی شما خیلی مصدقی هستی و نتوانستی فیلم را بیطرف روایت کنی. گفتم دوست عزیز بیطرف چیست. اصلاً آن طرف چیست؛ طرف کودتا. رستاخیز ملی است که شاه گفت؟ من مصدقی نیستم. من حقیقتی هستم. از مصدق بت نمیسازم. از آرمان تاریخ و حقیقت بت میسازم. باید هم ساخت و ایمان داشت. بد نیست با یک قصه که برایم خیلی مهم است این مصاحبه را تمام کنم. مرحوم پدرم رضا امیرانی (بغض و سکوت) برایم دوربین خرید (سکوت). اولین اسباب بازی من دوربینم بود (گریه) ببخشین! من از آنجا و در ایامی فیلمساز شدم که بزرگترها شبانه که ما خواب بودیم اسم مصدق را پچ پچ میکردند. در نجواهای شبانهشان من «مصدق» را میشنیدم بیآنکه بدانم مصدق چیست آدم است یا درخت یا... برایم سؤال بود چرا این کلمه را در صحبتهای درگوشیشان میشنوم. حالا تازه کشف کردهام آن ایام که من7 سال بیشتر نداشتم موقعی بود که مصدق مرده بود و خبر درگذشت او به شکل جدی پخش نشد. خیلی کوتاه در روزنامهها نوشتند نخست وزیر پیشین ایران مرد. شاه اجازه برگزاری هیچ مراسمی را نداد اما در خانوادهها زبان به زبان پیچید که مصدق فوت کرده است. این مصدق در گوش من ماند تا فیلم شد. آن دوربینی که پدرم به عنوان اسباب برای من خرید شد حرفه من، شد زندگی من. وقتی مشکلات زیاد میشد، دائم به سد بر میخوردیم، راهمان بسته میشد، تعطیل و سانسور میشد، آخر شبها از اتاق تدوین تا خانه دوچرخهسواری میکردم و با صدای بلند با پدرم صحبت میکردم. به مصدق (بغض) میگفتم این فیلم مال شماست. شما باید درستش کنید.
راهنمای برنامه سینما(20 بهمن)
شیشلیک
کارگردان: محمدحسین مهدویان
نویسنده: امیرمهدی ژوله
بازیگران: رضا عطاران، پژمان جمشیدی، ژاله صامتی، وحید رهبانی، مه لقا باقری، عباس جمشیدی فر و جمشید هاشم پور
خلاصه داستان: یکی از اهالی شهرکی در حاشیه تهران، تحت تأثیر شرایط خاصی که از سوی رئیس کارخانهای برایش رقم خورده است، طغیان کرده، در جستوجوی رهایی خانوادهاش برمیآید.
سینماهای نمایش دهنده: آفریقا ساعت 18، تیراژه 2 (2-1) ساعت 12، سروش (2-1) ساعت 15، کوروش (فاروس، مایاک، نادر) ساعت 12، قدس ساعت 18، نارسیس (2-1) ساعت 15، فجر اسلامشهر ساعت 18
.................................................................................................................
زالاوا
کارگردان: ارسلان امیری
نویسندگان: ارسلان امیری و آیدا پناهنده
بازیگران: هدی زین العابدین، نوید پورفرج، پوریا رحیمی سام، شاهو رستمی، باسط رضایی و فریدون حامدی
خلاصه داستان: زالاواییها ترسیدهاند، ناامیدانه از استوار، رئیس پاسگاه و مردی به نام آمردان کمک میخواهند تا شرایط روستایشان را بهبود بخشند.
سینماهای نمایش دهنده: استقلال ساعت 12، تیراژه 2 (2-1) ساعت 15، سروش (2-1) ساعت 18، کوروش (فاروس، مایاک، نادر) ساعت 15، کیان (1) ساعت 12، نارسیس (2-1) ساعت 18، فجر اسلامشهر ساعت 15
.................................................................................................................
مصلحت
نویسنده و کارگردان: حسین دارابی
بازیگران: فرهاد قائمیان، وحید رهبانی، مهدی حسینی نیا، مجید نوروزی، امیر نوروزی و نازنین فراهانی
خلاصه داستان: فرزند یکی از مقامات بلندپایه قضایی در سال 1359، ناخواسته در یک درگیری خیابانی، جوانی را به قتل میرساند.
سینماهای نمایش دهنده: آزادی ساعت 12، استقلال ساعت 15، تیراژه 2 (2-1) ساعت 18، شکوفه (1) ساعت 12، کوروش (فاروس، مایاک، نادر) ساعت 18، کیان (1) ساعت 15، فرهنگ رباط کریم ساعت 18
.................................................................................................................
تک تیرانداز
نویسنده و کارگردان: علی غفاری
بازیگران: کامبیز دیرباز، علیرضا کمالی، امیررضا دلاوری، عبدالرضا نصاری، حسین پوریده، حسین شریفی، اسماعیل خلج، انوش معظمی و عبدالحلیم تقلبی
خلاصه داستان: تک تیرانداز ایرانی تبدیل به کابوسی مرگبار برای افسران و فرماندهان ارتش بعثی شده. تا جایی که صدام شخصاً جایزهای برای سر او تعیین میکند.
سینماهای نمایش دهنده: آزادی ساعت 15، استقلال ساعت 18، جوان (1) ساعت 12، چارسو (4-1) ساعت 11:30، شکوفه (1) ساعت 15، کیان (1) ساعت 18، هروی سنتر (1) ساعت 12، فرهنگ رباط کریم ساعت 15
.................................................................................................................
رمانتیسم عماد و طوبا
نویسنده و کارگردان: کاوه صباغ زاده
بازیگران: حسام محمودی، الناز حبیبی، علی انصاریان، مرتضی علی عباس میرزایی، ستایش تارانی، سانیا رمضانی و سام ولی پور
خلاصه داستان: وقتی سرنوشت برای اولین بار عماد و طوبا را روبه روی هم قرار داد هر دو خوب میدانستند که عشق بیشتر یک مهارت است، تا هیجان و تپش قلب و خارش پوست.
سینماهای نمایش دهنده: آزادی ساعت 18، پردیس ایران مال (8-2-1) ساعت 12، جوان (1) ساعت 15، چارسو (4-1) ساعت 14:30، شکوفه (1) ساعت 18، ماندانا (1) ساعت 12، هروی سنتر (1) ساعت 15، صبا مال (2-1) ساعت 18
.................................................................................................................
یدو
کارگردان: مهدی جعفری
نویسنده: مهدی جعفری و مهین عباسزاده
بازیگران: ستاره پسیانی، میلاد صویلوی، محمدمهدی آلبوعلی، ریحانه آریامنش، اکبر اودود، رضا نوری، سعید آلبوعبادی و آرمان آسایش
خلاصه داستان: در زمان محاصره آبادان، پسر نوجوان یک خانواده تصمیم میگیرد تا مادر، خواهر و برادر کوچکتر خود را از شهر خارج کند و خود برای دفاع به دیگر رزمندگان ملحق شود.
سینماهای نمایش دهنده: آزادی (شهر فرنگ، شهر قصه) ساعت 11:30، پردیس ایران مال (8-2-1) ساعت 15، جوان (1) ساعت 18، چارسو (4-1) ساعت 17:30، فرهنگ (1) ساعت 12، ماندانا (1) ساعت 15، هروی سنتر (1) ساعت 18، صبا مال (2-1) ساعت 15
.................................................................................................................
تی تی
کارگردان: آیدا پناهنده
نویسندگان: آیدا پناهنده و ارسلان امیری
بازیگران: الناز شاکردوست، پارسا پیروزفر و هوتن شکیبا
خلاصه داستان: ابراهیم، استاد فیزیک دانشگاه در آستانه مرگ با زنی روستایی آشنا
میشود بهطوریکه، زندگی و مرگ ابراهیم را از نو معنا میکند.
سینماهای نمایش دهنده: آزادی (شهر فرنگ، شهر قصه) ساعت 14:30، پردیس ایران مال (8-2-1) ساعت 18، پایتخت (1) ساعت 12، راگا (1) ساعت 12، فرهنگ (1) ساعت 15، ماندانا ساعت 18، چارسو (5-6) ساعت 12، کارون (1) ساعت 18
.................................................................................................................
گیجگاه
کارگردان: عادل تبریزی
نویسنده: ارسلان امیری و عادل تبریزی
بازیگران: جمشید هاشمپور، حامد بهداد، باران کوثری، سروش صحت، فرهاد آئیش، بهرنگ علوی، امیرحسین رستمی، بیژن بنفشهخواه، نادر سلیمانی، محمد الهی، مریم همتیان، ایمان اسماعیلپور، حسن رضایی و رضا صفایی
خلاصه داستان: مهتاب به همراه پسر 10 سالهاش زندگی میکند. آشنایی آنها با حسن خشنود مسیر زندگیشان را عوض میکند.
سینماهای نمایش دهنده: آزادی (شهر فرنگ، شهر قصه) ساعت 17:30، پردیس ایران مال (7-4-3) ساعت 11:30، پایتخت (1) ساعت 15، چارسو (5-6) ساعت 15، راگا (1) ساعت 15، فرهنگ (1) ساعت 18، پردیس مگامال (4-3-2-1) ساعت 12، کارون (1) ساعت 15
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
از حقیقت بت میسازم، نه از مـــصدق
-
راهنمای برنامه سینما(20 بهمن)
اخبارایران آنلاین