همصحبت با مهدی چیتسازها درباره دنیای نقاشیهایش
ردپای زندگی در کوچههای قدیمی
مهدی چیتسازها نقاش تماموقت و مستندساز پارهوقت است. متولد 1352 در قزوین؛ که دانشش روی تاریخ و سیر تطور هنرهای تجسمی ایران در تحلیلهایش از این مسیر متجلی است. مجموعه نقاشیهای اخیرش با نام کوچهها، سرکی است به فضاهای حاشیهای که روزگاری متن زندگی شهری بودهاند. متن زیر برشی از یک گفتوگوی بلند با اوست که به شکل روایتی اولشخص تنظیم شده است.
رضا جمیلی / روزنامهنگار
او هربار ردپای فرهنگ روزمره ایرانی را درآثار هنرمندان تجسمی دنبال میکند
مسأله هویت همیشه برای نقاشی نوگرای ایران، مسألهای محوری بوده است. نسل اول این نقاشان نوگرا تا حدی پیگیر این هویتجویی بودند که مدام در اینباره مینوشتند و بحث میکردند و در تلاش بودند از مینیاتور تا آیینهای مذهبی، تکههایی از این هویت را جستوجو و در کار خود وارد کنند. در سالهای آخر پهلویها مدرنیستهای ایرانی تلاش کردند با روی آوردن به هنر روز غربی و نقاشی انتزاعی، مسأله را برای خودشان آسانتر کنند اما این جریان زود به حاشیه رفت چرا که با مقاومت مردم و روشنفکران آن سالها روبهرو شد. دهه شصت هم که دوره سکوت و رواج هنر متعهد بود و بعد از جنگ کمرنگ شد. اما جریان جدیتری که از دهه هشتاد شروع شد، جریانی متکثر بود که از هنر فیگوراتیو تا کانسپچوال را در بر میگرفت و باعث شد تا مسأله هویت در نقاشی مسیرها و رهروان مختلفی پیدا کند. هنر نقاشی این روزها دو مسیر را دنبال میکند که از منظر اجتماعی قابل توجهاند؛ یک جریان که به دنبال بیرون کشیدن نوعی غرابت و اگزوتیسم از زندگی و فرهنگ ایرانی است و مخاطبش هم بیشتر مخاطب غربی است. جریانی که در سینما و عکاسی هم قابل ردیابی است. یک جریان دیگر اما نگاهش به جامعه، نگاهی بومی و همسرنوشت است. یعنی نقاش و سوژه نقاشیاش از یکجا میآیند و مخاطب هم از همان جا. این جریانی است که این روزها با شبکههای اجتماعی بیش از هر زمان دیگری دیده و جدی گرفته میشود. این دیده شدن هم یک اتفاق تازه در هنر تجسمی است. یعنی از حاشیه درآمدن کسانی که قبلاً کمتر دیده میشدند.
کوچهها و حضور غایب انسان
مجموعه کوچه برای من، توجه به سویهای از مدرنیسم شهری است که در زبان جامعهشناسی به آن فضاهای حاشیهای میگویند. فضاهایی که روزگاری متن شهر بودهاند. کوچههایی تنگ و باریک از شهرهای مختلف ایران که برای من پوست و رگ و پی دارند و با اینکه المان انسانی در آنها نمیبینید اما زندگی در آنها جریان دارد.
برای من محیطی که میشناسم از اتاق خودم گرفته تا کوچههایی که در آنها بزرگ شدهام تا ایستگاههای قطاری که به آنها رفتوآمد داشتهام، همیشه سوژههای جذابی بودهاند. این کوچهها هم متعلق به گذشته نیستند، بلکه بخشی از زندگی و تصویر عینی زمانهای است که در آن به سر میبریم. وضعیتی عینی که در نهایت مخاطب را به یک وضعیت ذهنی و فکری میرساند. در این مجموعه اگرچه انسان را نمیبینید اما تمام عناصر زندگی روزمره ایرانی را خواهید دید؛ از تیرها و سیمهای برق گرفته تا کنتورهای گاز و جوی آب وسط کوچهها... اینها مهمترین مشخصههای محیط پیرامون ما در دهه 60 بودهاند و حالا هم برای زندگی بسیاری از مردم بخصوص در مناطق حاشیه، عناصر زندگی روزمره محسوب میشوند.
مجموعه شطرنجبازها که از 20 سال پیش شروع شده هم کماکان در قالب طراحی و چاپ اچینگ ادامه دارد. این مجموعه هم بهنوعی پرداختن به آدمهای حاشیهای است که در کوچهها و پارکها جمع میشوند و با یک بازی خود را مشغول میکنند. آثاری که تصویری از زندگی اجتماعی آدمهای معمولی دوروبر ماست. آدمهای معمولی چون بازنشستگان که گویی بیشتر از اینکه درگیر بازی شطرنج باشند، درگیر یک تصمیم جمعی مهم هستند؛ هیبتهایی خداگونه که انگار در یک لحظه مهم، و برای تصمیمی مهم، به شور نشستهاند.
مناسبات بازار هنر و دغدغههای تازه
این روزها مسأله هویت خیلی کمرنگ شده است. اصولاً نقاشان کمتر به این فکر میکنند یا ضرورت میبینند که عضو یا منطبق با یک جریان هویتی خاص هنری باشند. این روزها چیزی که بیش از هر متغیر دیگری روی کارهایی که به دیوار گالریها آویخته میشوند تأثیر دارد، اقتصاد است. یعنی آرتیست برای زودتر نمایشگاه برگزار کردن و فروش آثارش مجبور است به برخی مناسبات بازار و اقتصاد تن بدهد. «مسأله فروختن»، مسأله مهمی در هنر تجسمی امروز شده است. این روزها آثاری که با کانسپتهای فلسفی متورم شده و یا رنگ و بوی نوستالژی تهران قدیم دارد با اقبال زیادی از سمت خریداران روبهروست. به همین دلیل فکر میکنم کارهایی که این روزها روی دیوار میبینید، چندان معیار خوبی برای سنجش دغدغهها و سیر فکری هنرمندان امروز ایران نباشند.