اشتیاق به نوعدوستی بهعنوان عامل شکوفایی انسان در جهان بیشتر شده اما بمباران خبری و رنج رسانهایشده، کماکان خطر سرّشدگی عاطفی را تکثیر میکنند
شفقت در دوراهی قدرت و ملال
میترا فردوسی/ روزنامهنگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی
او در گزارش زیر، موضوع شفقت اجتماعی و نوعدوستی را از هم از زاویه قدرتی که برای بهبود وضعیت جهان دارد و هم از منظر ملالی که به خاطر بازنمایی طاقتفرسای رسانهای رنج دیگران در مردم ایجاد میکند بررسی کرده.
چند وقتی است که بین دوستان دور و نزدیکم شاهد مشارکت در کار خیر داوطلبانه هستم و آنها گاهی من را هم در گروههای خیریه آنلاینی عضو میکنند که کار ویژه بیشتر آنها یا جمعآوری پول برای تأمین بستههای غذایی خانوارهای بیبضاعت است یا مثلاً در این اواخر خرید گوشی و تبلت برای دانشآموزان فقیر مناطق حاشیهای که با شیوه جدید آموزش آنلاین در دوران کرونا، چیزی نمانده تا برای همیشه از تحصیل بازبمانند.
بعضیها هم در مقیاسی کوچکتر دور هم جمع میشوند و هر هفته ۵۰ تا ۱۰۰ پرس غذای گرم بین کودکان کار یا بیخانمانها توزیع میکنند. جمعآوری رخت و لباس زمستانی برای اینکه کارتنخوابها زمستان سرد را تاب بیاورند هم کار بخشی از این گروههای داوطلب است. تجربه عضویت در این گروهها برای من تجربه لمس زیست اخلاقی یک جامعه از نزدیک و نشانهای روشن و دقیق از شکلگیری مفهوم «دیگریخواهی» گسترده در ایران است. خصوصاً به این خاطر که جریانهای شکل گرفته خارج از «انجیاو»های خیریه شناخته شده و بزرگی است که همیشه پیشگام در انجام این نوع کارها بودهاند. گویی پای یک جور فراخوان عمومی از بطن جامعه مدنی در کار است که راهحلش برای برونرفت از فروبستگیهای فعلی، دستگیری مردم از یکدیگر است، آن هم درست در روزهایی که کرونا و تورم وضعیت اقتصادی و معیشت مردم را با تنگناهای زیادی رو به رو کرده و روی کاغذ به نظر میرسد که کمک رساندن برای خیلیها سختتر از هر زمانی شده. همین چند روز پیش هم با انتشار یک عکس از بانک خون خالی یک بیمارستان مردم صف بستند تا خون خودشان را به «دیگری» که به آن نیازمندتر است، اهدا کنند. آنقدر این هجوم نوعدوستانه بزرگ بود که بنا به بیانیه سازمان انتقال خون کشور ظرف سه روز تمام کمبود بانک خون کشور تأمین شد! اما این صفها و جلوههای مختلف دیگریخواهی چه چیزی را در مورد وضعیت یک جامعه و مردمانش به ما میگوید؟ نوعدوستی به مثابه یک دستاورد انسانی چه کارکردهایی دارد و چطور به زندگی روزمره ما معنا میدهد؟ و مهمتر از همه برای عبور از بحرانهای اجتماعی و عاطفی ناشی از توسعه گفتمانهای سرمایهداری فردمحور، چرا جامعه به روایتها و داستانهای شفقت و دل رحمی و به دیدن بیشتر این «لحظات اخلاقی» نیاز دارد؟
شفقت اجتماعی پیشزمینه نوعدوستی
کارن آرمسترانگ مبدع «منشور مهربانی و شفقت» در تعریف شفقت اجتماعی میگوید: «شفقت ما را وادار میکند تا بیوقفه برای کاهش درد و رنج دیگری تلاش کنیم، خود را از مرکزیت دنیای خود برکنار کنیم و دیگری را در آنجا قرار دهیم و به مقدسات هر انسان احترام بگذاریم و بدون هیچ استثنا، با عدالت مطلق با همه رفتار کنیم.» بنابراین بیراه نیست که پیشزمینه هر نوع عمل اجتماعی مبتنی بر خیر عمومی و نوعدوستی باید شفقت اجتماعی باشد. محققان مطالعات احساس، شفقت را با احساساتی مانند غم، عشق یا پریشانی نزدیک میدانند و معتقدند که برای کسانی که در زیست اجتماعی روزمرهشان نسبت به دیگران با شفقت برخورد میکنند، دستاوردهای مهمی در انتظار است: در هنگام احساس ترحم و شفقت، مردم بخشندهتر میشوند، کمتر مرتکب اعمال غیراخلاقی میشوند و شباهتهای بیشتری بین خود و گروههای اجتماعی متفاوت، بویژه افرادی که آسیبپذیر و نیازمند هستند احساس میکنند. یعنی در مجموع، شفقت، انسانیت را در آدمی تقویت میکند.
قدرت نوعدوستی
نوعدوستی نوعی قدرت «اجتماعی» است که منافعی بزرگ برای «فرد» رقم میزند. برای نمونه جالب است بدانید دانشمندانی که نقشه بیولوژیکی شفقت و نوعدوستی را ترسیم کردهاند به هدف عمیق تکاملی آن پی بردهاند. تحقیقات نشان داده که وقتی احساس شفقت میکنیم، ضربان قلب ما کند و آرام میشود، ما هورمون پیوند اکسیتوسین ترشح میکنیم و مناطقی از مغز که با همدلی، مراقبت و احساس لذت در ارتباط هستند روشن میشوند، که اغلب منجر به تمایل ما به مراقبت از افراد دیگر است.
بسیاری از مطالعات دیگر نیز که روی یکی از جنبههای نوعدوستی و شفقت یعنی انجام کارهای خیر بهصورت داوطلبانه کار کردهاند، آن را به خوشبختی، سلامت جسمی بهتر و افزایش سلامت روان مرتبط دانستهاند. یکی از این تحقیقات، گروهی از زنان را طی یک دوره 30 ساله دنبال کرد. در طول سه دهه، تنها 36 درصد از زنانی که داوطلبانه کار خیر و نوعدوستانه انجام دادهاند، یک بیماری بزرگ را تجربه کردهاند. در حالی که از بین افرادی که به ندرت یا هرگز داوطلب کار خیر نشدهاند، 52 درصد یک بیماری بزرگ را تجربه کردهاند و در نهایت دانشمندان علوم اجتماعی دانشگاه پرینستون میگویند که برخلاف عقیده رایج که به افراد توصیه میشود سعی کنند تنها روی منافع شخصی و موفقیت خود تمرکز کنند، این نوع دوستی است که در نهایت باعث شکوفایی انسان میشود.
ترحمزدگی؛ آسیبی که رسانههای دیجیتال به نوعدوستی میزنند
در عصری زندگی میکنیم که رسانههای جدید و شبکههای اجتماعی ما را احاطه کردهاند. با توجه به پتانسیلهایی که این رسانهها در اختیار بشر گذاشتهاند بسیاری از امور از جمله خیرعمومی و کارهای داوطلبانه جای خوبی برای خود در این جهان بزرگ باز کردهاند. در سراسر دنیا هشتگهای توئیتری در خدمت کارهای خیر و عام المنفعه قرار میگیرند و کمپینهای زیادی در دل شبکههای اجتماعی میتوانند افراد نیکوکار و نوعدوست را از سراسر جهان به هم وصل کنند. این موضوع به نظر میرسد حتی یک ترند یا مد جهانی شده چراکه مردم برای گریز از تنهایی و معنابخشی به زندگی خود در حال جستوجوی چیزی بزرگ مانند کارخیرخواهانه و دیگرخواهانه هستند. اما حسن شبکههای اجتماعی را گفتیم، ضررش را هم بگوییم. به نظر میرسد یک بیماری شایع در بین کاربران شبکههای اجتماعی و پیامرسانها وجود دارد و آن هم «ترحمزدگی» یا «ملال شفقت» است. حتماً شنیدهاید که کاربران توئیتر یا اینستاگرام یا تلگرام، مرتب میگویند، «من از دیدن اخبار رنجآور خستهام». آنقدر اخبار بد وجود دارد که احساس میکنیم احساساتمان تمام میشود و سِر میشویم. همه ما که در معرض بمباران اخبار تلخ فقر و جنایت و قحطی و جنگ و کشتار هستیم، این خستگی روانی خزنده را تجربه کردهایم؛ وضعیتی که در آن گویی احساس ترحم و شفقت ما دیگر تحریک نمیشود. چارلز فیگلی روانشناس، ملال شفقت یا همان ترحمزدگی را بهعنوان «وضعیت فرسودگی و اختلال در عملکرد حسی، از نظر بیولوژیکی، فیزیولوژیکی و عاطفی، در نتیجه قرار گرفتن طولانی مدت در معرض اضطراب ناشی از شفقت» تعریف میکند. ترحمزدگی، زمانی رخ میدهد که مردم دائماً با داستانهای غمانگیز بمباران میشوند. وقتی یک فرد بهصورت مداوم در معرض محرکهای شفقت قرار بگیرد معنی دیگرش این است که او بهصورت دائم علائمی شامل تغییرات رفتاری (متحیر شدن)، تغییرات جسمی (خستگی، اضطراب و تپش قلب) و تغییرات عاطفی (افسردگی) را تجربه میکند. بنابراین بدن این فرد بهصورت ناخودآگاه، مقاومت خود را در برابر محرکهای شفقت با ترحمزدگی نشان میدهد. یعنی دیگر نسبت به محرکها پاسخی نمیدهد!
افراد حرفهای در خط مقدم تروما معمولاً آموزش میبینند تا علائم «ترحمزدگی» را به محض مشاهده درمان کنند، اما به نظر میرسد حالا همه ما مردم عادی که ساکن رسانههای دیجیتال هستیم در معرض خطر ترحمزدگی قرار گرفتهایم و برای رفع آن هم ظاهراً ناتوانیم. راه حل خیلی از ما مردم در مواجهه با این بحران یک سناریوی یکسان است: احتمالاً بعد از مدتی که در معرض مدام اخبار تلخ و گزارشهایی واقعی از رنج دیگران قرار گرفتیم که باعث بیخوابی و تپش قلبمان شده، شروع به جدا شدن از آن فضا میکنیم. احساسی که باعث میشود حتی به همسایه خود یا بیخانمان سرمازده سرکوچه هم نتوانیم کمک کنیم. یک سرشدگی تمام و کمال!
این ایده که قرار گرفتن بیش از حد در معرض تصاویر رنجبار دیگران، بویژه در گزارشهای خبری، میتواند باعث خاموششدن احساس بینندگان شود را روزنامهنگار و محققی بهنام سوزان مولر سال 1999 در کتاب «ملال شفقت» این گونه توضیح داد: «رسانهها بیماری، قحطی، جنگ و مرگ را میفروشند و حجم اخبار ناخوشایند مردم را وادار میکند در یک خستگی و ترحمزدگی فرو روند.» سوزان سونتاگ نیز در کتاب کوتاه خود یعنی «نظر به رنج دیگران»، با مسألهای مشابه دست به گریبان بود. او میگفت در خشم و شفقت دائماً برانگیخته، ما توانایی خود را برای واکنش از دست میدهیم. رسانهها کاری میکنند که شفقت، تا مرزهای نامحدودی، بیحس شود. اضافه بار رسانهها حساسیت ما را نسبت به رنج کاهش میدهد. او در نهایت میپرسد تقصیر کیست و قرار است در این باره چه کنیم؟ پاسخ این سؤال و شاید راهحل برای زندگی اخلاقیتر در عصر رسانههای دیجیتال و رنجرسانهای شده فلجکننده این باشد که با بسط خیرعمومی و دیگریخواهی «استقامت عاطفی» خود را حفظ کنیم و در فضاهای کوچک محلی توان تأثیرگذاری خود را به حرکت درآوریم.