قدرت کار داوطلبانه در ایجاد حلقههای حمایتی از اقشار جامعه در گفتوگو با دکتر سیامک زندرضوی
شادی پایدار انسانی ارمغان دیگریخواهی
دکتر سیامک زند رضوی استادیار بازنشسته دانشگاه، جامعهشناس مردممدار، عضو هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران و مدیرعامل انجمن دوستداران کودک کرمان است که مصداقی از تلاش درایجاد مشارکت اجتماعی سازنده، خیرخواهی عمومی و دیگریخواهی است. او همچنین در بحرانهای اجتماعی متعددی همچون زلزله بم و زلزله کرمانشاه و... بهعنوان جامعهشناسی مردممدارحضور داشته و به پژوهش، آموزش واطلاعرسانی درباره ظرفیتهای سرمایه اجتماعی برای برپایی اجتماعات محلهای برای مدیریت بحرانها پرداخته است. کارنامه پژوهشهای مشارکتی زندرضوی بخوبی نشان از توجه ویژه او به عاملیت مشارکت مردم و ظرفیت کارداوطلبانه آنها در پیشبرد امور مختلف زندگی اجتماعی خصوصاً مواقع بحرانی دارد. با او در هفته «کار داوطلبانه» درباره وضعیت کارهای خیر داوطلبانه و دیگری خواهی در جامعه ایران گفتوگویی کوتاه انجام دادیم.
جامعه ایران نشان داده در بزنگاههایی مهم، یعنی آن لحظههایی از تاریخ این کشور که با فروبستگیهایی خاص مواجهیم (زلزله، جنگ، سیل و کرونا) انرژی داوطلبانه زیادی را آزاد میکند. اگر این انرژی را شاخصی از فرهنگ دیگریخواهی و نوعدوستی بدانیم عملکرد ما در این شاخص چگونه است؟ یعنی چه نمرهای به آن میتوان داد؟
از نگاه من جامعه ایرانی در چهلسال اخیر بارها با این پرسش مواجه شده که یک حادثه طبیعی مثل زلزله در بم چرا تبدیل میشود به یک فاجعه انسانی با ۳۰ هزار کشته درحالیکه زلزلهای بههمین بزرگی، در جای دیگری از دنیا فقط دو کشته برجا میگذارد؟ در دوران کرونا هم مردم از خود میپرسند چرا درحالیکه بسیاری از جوامع با مدیریت کارآمد به میدان آمدهاند، ما با وضعیتی فرسایشی مواجه هستیم؟ در واقع چنین پرسشهایی نشان میدهد که جامعه ایران، از روزگاری که اینها را صرفاً مشیت الهی میدیده گذر کرده و انگشت اتهامش را دارد بهسمت ساختارهای جامعه میگیرد. مردم سازوکارهای حاکمیتی را مورد سؤال قرار میدهند که نه تنها خود نتوانستند بحران کرونا را مدیریت کنند بلکه بهخاطر نگاه از بالا به پایین باعث از بین رفتن مشارکت داوطلبانه در امداد اجتماعی مردم به همنوعان گرفتار در بحرانشان شدند. مردم همان ابتدای کرونا انرژی بالایی برای انجام کار خیر داوطلبانه برای کم کردن زهر بحران آزاد کردند. برای مثال جنبشی از دل طبقه متوسط با عنوان «در خانه بمانیم» طراحی و اجرا شد و عموماً مورد استقبال هم قرار گرفت اما با بیخیالی دستگاههای مدیریت کننده بحران که بعد از تعطیلات نوروز بازگشت به زندگی عادی را اعلام کردند بهکلی هدر شد. میخواهم بگویم اگرچه مردم ایران در دیگری خواهی و کار خیر داوطلبانه نمره قبولی میگیرند اما نگاه از بالا به پایین نهادهای دولتی باعث شده که نتیجه مطلوب از این فعالیتها به دست نیاید.
با این حال مردم دست از کار نمیکشند و اوضاع بسیاری از انجمنهای خیریه نشان از این دارد که مردم همه تلاششان این است که سفرههای کوچکشان را با دیگرانی که مشکلاتی دارند سهیم شوند و همین به خودی خود برای یک جامعه بارقهای از امید است.
میدانیم که برای جلوگیری از اتلاف این انرژی زیرساختهایی مثل توسعه جامعه مدنی لازم است و در بسیاری از کشورهای دنیا برای آموزش و ترویج آن از کودکی برنامهریزی میکنند. در ایران که این زیرساختها وجود ندارد مردم از چه طریقی باید کار جمعی خیرخواهانه را تمرین کنند؟
واقعیت این است که جامعه ایرانی این تجربه را در فاصله سالهای ۵۶ تا ۵۹ در مقیاس وسیع اجتماعی تمرین کرده. همان زمانی که بنزین محدود بود و نفت پیدا نمیشد، گروههای داوطلبی برای کمک به کسانی که دشواری مالی داشتند یا ناتوان جسمی بودند در محلهها شکل گرفت. در بعضی شهرها حتی شوراهای محلی تأسیس شد. این جوانهها محصول باورشدن بذرهایی بود که در دوره انقلاب مشروطه به این سرزمین وارد شد و در دهه ۲۰ یعنی قبل از کودتا هم مدتی باروری آنها را دیده بودیم. از سال ۶۰ تا حوالی ۷۶ اما شاهد یک رکود در فعالیتهای داوطلبانه بودیم و دوباره اواخر دهه ۷۰ این بذرها جوانه زدند و نمود اجتماعی گستردهای یافتند.
معتقدم که فعالیتهای داوطلبانه در ایران همیشه وجود داشته و فقط باید زمینههای بروز آن را فراهم کرد. مثلاً در دهه ۷۰ دکتر پرویز پیران تلاش کرد که به کمک شهرداری تهران شورایاریهای محلهها را احیا کند. این شورایاریهای محلهها میتوانند جایی برای تمرین و کار داوطلبانه وسیع باشند. من در شش ماه اول بعد از زلزله بم شاهد توان و ظرفیت بالای شورایاریها در محلهها در مرحله اسکان اضطراری درچند محله بودم. آن هم درست در زمانی که جریان غالب بر این باور بود که در مواقع بحران، شهروندان ناتوان میشوند بنابراین باید گروههای امدادی از بیرون وارد شوند و اوضاع را سر و سامان بدهند. این رویکرد، یک چیز مهم را نادیده میگرفت و آن هم ظرفیت و توان تصمیمگیری خود شهروندان در ساماندهی امور بود. من دیدم که بازماندهها با همه غم و اندوهشان در دو روز اول چه ظرفیت فوق انسانی بالایی برای مدیریت اوضاع داشتند درحالی که در روز سوم زلزله که ارگانهای رسمی وارد عمل شدند مردم را به چادرها برگرداندند و خواستند که خودشان از بالا به پایین امور را سامان بدهند. این یعنی انکار مشارکت مردم و اتلاف انرژی آنها در مدیریت امور خودشان. زیرساختها هست، بذرها هست اما برای اینکه بذرها رشد کند و شکل سامان یافتهتری به خود بگیرد باید در نظام آموزش و پرورش تمرین شود. همه کودکان باید فرصت داشته باشند دیگریخواهی و کار جمعی داوطلبانه را یاد بگیرند؛ این حق آنهاست.
امروزه شبکههای اجتماعی بستری برای کار خیر شدهاند. مردم در گروهها و کانالهایی که برای این کار درست شده پول جمع کرده و برای رفع یک مشکل اقدام میکنند. مجازیشدن این امر چه مزیتها و معایبی دارد؟
شبکههای اجتماعی از یک طرف ظرفیتهای خیلی خوبی دارند برای سرعت بخشیدن به تعاملات انسانی. اما این یک شمشیر دو دم است. اگر در امتداد تعاملات چهره به چهره تاریخ دار افراد قرار بگیرند کارکردهای مثبت و مهمی دارند اما اگر زمینه تعاملات افرادی شود که رابطه چهره به چهره قبلی ندارند این خطر وجود دارد که این ظرفیت شبکهای توهم ایجاد تغییرات بلافاصله و بزرگ را در آنها ایجاد کند، اما در مجموع حسن این شبکهها بیشتر از ضررهایش است به شرط اینکه ما مشارکت را در این شبکهها به معنای واقعی کلمه یعنی در برنامهریزی، اجرا، مدیریت و تقسیم منابع و منافع بهصورت شفاف با هم تمرین کنیم. شبکههای اجتماعی فرصت خوبی برای کار خیر جمعی است به شرط اینکه گفتوگویی باشد و تداوم داشته باشد و از همه مهم تر منتقد جدی باشیم و درباره صحت دادهها اطمینان حاصل کنیم و به حالت مرید و مراد رفتار نکنیم. علم در انتقاد میروید. در شبکهها خطر گسترش اخبار نادرست ودرنتیجه تصمیمات نادرست جدی است.
جامعهای که در آن مردم نسبت به رنج دیگران بیتفاوت نباشند، میشود گفت حال بهتری دارد؟
انسان به مثابه یک موجود نوعی در این جهان زندگی میکند، یعنی هر فرد با همراهی جمعیت بزرگی از انسانهای همنوع خود از اول زندگی تا مرگ بالنده میشود. خیرخواهی و دیگری خواهی از اینرو در وجود همه انسانها وجود دارد؛ حتی در آنهایی که در شرایط اضطرار و ترس فراگیر قرار دارند؛ منظور شرایطی است که امروز در جامعه ما حاکم است و باعث گریزان شدن افراد از دیگران شده.
بهنظر من شادی پایدار انسانی در گرو همین دیگری خواهی و پذیرش خودمان بهعنوان یک موجود نوعی است. چیزی که عدهای از پژوهشگران کانادایی آن را با تشکیل حلقههای حمایتی دور مهاجران سوری که به کانادا وارد میشدند به آزمون گذاشتند و ثابتش کردند. آنها به ازای هر مهاجری که وارد کانادا میشد حلقهای حمایتی و درازمدت از پنج خانواده تشکیل دادند. این حلقه کمک میکرد تا آن خانوادههای مهاجران تواناتر و آن پنج خانواده حامی شادتر زندگی کنند. این تجربه که یک نمونه عینی از حمایت مؤثر-پایدار از «دیگری» است به ما میگوید که هرچه به سرنوشت دیگران توجه داشته باشیم از زندگی سهم بیشتری هم به دست میآوریم.