ایران 1400 با ریشه اما نوگرا
سهیل معینی
مدیر مسئول ایران سپید
«بخوان! ایران بخوان» این شعار و تبلیغ در آن سالهای آغاز دهه هفتاد خبر از آمدن رسانه ای جدید میداد. روزنامهای که از نامش برمی آمد قرار است بازتاب دیدگاهها و خواستههای گروههای متنوع جامعه و اقوام رنگارنگ ایران عزیز باشد. ایران آمده بود تا فضای رسانهای را متناسب با تحولات روز و نیازهای نسل بالنده متولد پس از انقلاب یا بالغ شده پساز انقلاب و جنگ را بازتاب دهد، موجی که در جامعه مخاطب نیز ایجاد کرد موفقیت در این امر را نشان میداد. در این نوشتار مجالی برای پرداختن به ربع قرن فعالیتهای این رسانه نیست اما آنچه از آن گریزی نیست آینده و چگونه بودن و چگونه شدن رسانهای با این سابقه در آینده پیش رو است. ایران 1400 که کلید آن از همین بهمن خواهد خورد چگونه رسانهای باید باشد؟ قطعاً این رسانه باید بازتاب همان تنوع دیدگاهها و نظرات جامعه ایران این بار در زمان اکنون باید باشد.
در عرصه خارجی تبیینکننده خواست غالب جامعه ایران برای تعامل با ملل جهان و ترسیم کننده ایران صلح جو و تعامل گر با جامعه جهانی و در عرصه سیاسی آن عضوی مسئول در جامعه بینالملل خواهد بود. در همین عرصه ایران بر خط قرمز جمهوری اسلامی بهعنوان ضرورت احترام بازیگران جامعه بینالملل به حفظ حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و ارزشهای فرهنگی و ملی خود تأکید خواهد گذاشت.
در عرصه داخلی ایران مروج ارزشهای پایدار هویت ذهنی جوانان کشور است. حفظ و احترام به ریشههای اصیل فرهنگی و اجتماعی اما نوگرا و جذب کننده تمام شاخصهای مدرن فرهنگی روز منطبق با باورهای اصیل جامعه ایران. بازتاب جامعهای که میداند از کجا آمده است و میراث هویتی او چیست اما ذهنی باز نسبت به تحولات زمانه دارد.
رسانه ایران باید متواضع نسبت به ارزشها و باورهای اکثریت اما صدای اقلیتهای مختلف جامعه باشد. ایران 1400 که طلیعه سالهای آغازین قرن جدید شمسی است از تمام ابزارهای نوین ارتباطی بویژه بسترهای الکترونیک، برخط و چند رسانهای بهره خواهد گرفت اما نگاه نوگرای آن در شکل و فرم باقی نمیماند بلکه عرصهها و رویدادهای نوظهور را به قالب خبر، گزارش و تحلیل میکشد. طیف وسیع نیاز نسلهای بالنده را میکاود و کوشش میکند به بینش موجود مردم نسبت به رویدادها عمق ببخشد نه کمیت و حجم. اگر از ایران گذشته فقط یک میراث را باید نگاه داشت جسارت در باز کردن عرصههای اطلاعرسانی منطبق با نیاز روز است.
آغاز و پایان یک داستان جذاب
سهیل سراییان
مسئول پادکست «ایران»
ما آدمهـــــــــــــــــــا در هرمقطع از زندگی، داستان خودمـــــــــــان را مینویسیم و آن را بازی میکنیـــــــم. هرداستان شروع و پایانی دارد. روزنامه ایران و کار کردن در کنار روزنامه نگارانی که هرکدام برای خودشان، داستانها و حرفهایی دارند، بیشک تجربه متفاوتی در زندگی من بوده و مسیری را که آغاز کردهام حالا در نزدیکیهای خط پایان است و باید به چالش تازهای برای ادامه زندگی فکر کنم. همیشه برای هرداستان، زمان خاصی را قائلم و حالا زمان آغاز ماجرای دیگری است.
داستان من با روزنامه ایران از آذرماه سال 97 شروع شد. سعی کردم همواره با ارائه ایدهها و کارهای متفاوت حس خوبی در میان روزنامه نگاران «ایران» ایجاد کنم.
ماجرا با این ایده آغاز شد که سعی کردم، خود بچهها را در مرکز یک کار متفاوت رسانهای قرار دهم و از ظرفیتهایشان برای روزنامه استفاده کنم. این ایده با راهاندازی پادکست شروع شد و در یکسال گذشته با استودیو تصویری خبر به تکامل رسید.
با در نظر گرفتن تمام محدودیتها و مشکلات، خوشحالم که توانستیم همه در کنارهم کارحرفهای و متفاوتی را در میان رسانههای ایرانی داشته باشیم.
بهعنوان کوچکترین عضو این تیم، امیدوارم که مسیر و جریانی که آغاز شده با قدرت بهکار خودش حتی در غیاب من ادامه دهد و هرروز پیشرفت بیشتری داشته باشد.
روزی که از مسکو به تهران بازگشتم، به خودم قول داده بودم که روزنامهنگاری نکنم و به مسیر دیگری بروم اما وقتی وارد تحریریه شدم، تمام آن قول و قراری که با خودم گذاشته بودم از یادم رفت.
همیشه به دوستانم میگویم: «تحریریه اعتیاد دارد و منم معتادم.» در طول این داستان جذاب، من در کنار شما با اتفاقات روز ناراحت شدیم، خندیدیم و به این فکر کردیم که چگونه صدای متفاوتی برای مخاطبان باشیم. ازهمه شما همکاران جان، مدیران و بخصوص سردبیر روزنامه بهخاطر اعتمادشان ممنونم و تا باد چنین بادا...
از «آوار اطلاعات» تا «تمنای بیخبری»
لیدا فخری
دبیر گروه اندیشه
زندگی اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی هر فرد، از «منظومه فکری»اش نشأت میگیرد. بیاغراق بخش قابلتوجهی از این «منظومه» را ما رسانهها میسازیم؛ ردپای رسانه در زندگی امروز ما از هر زمان دیگری پررنگتر است. اگر از این بُعد به شغلمان بنگریم عظمت رسالت رسانه و حساسیت کار خبرنگاری بیش از پیش آشکار میشود.
یک دهه پیش، با شوق، «هر شهروند یک رسانه» را انتظار میکشیدیم و با شعف از ظهور «شهروند خبرنگاران» خبر میدادیم. غافل از اینکه روزی در میان «آوار اطلاعات» همین شبکههای اجتماعی و شهروند-خبرنگاران چنان گیر بیفتیم که ندانیم «درست» کجاست و «راست» کدام است! گاهی آنقدر خستهایم از حجم اخبار و خرده اطلاعاتی که بر سرمان آوار میشود؛ که «بیخبری» را تمنا داریم. مصرف زیاد اطلاعات بیهدف و پراکنده ما را از خوانشهای هدفمند باز میدارد و حتی برای برخی از ما مطالعه را به فرآیندی بس دشوار بدل کرده است که از هضمش عاجزیم.
اگر عصر مدرن «مصرفگرایی» را ترویج کرد، شبکههای اجتماعی و رسانههای مدرن هم «پُرخوری ذهنی» را برایمان تجویز کردند؛ پُرخوری که با رصد و خوانش بیهدف و گذرای مطالب اتفاق افتاد. شاید بههمین دلیل است که برخی «رژیم اطلاعاتی» میگیرند تا زیر آوارش له نشوند. آنان بهخوبی دریافتهاند که با وجود اطلاعات زیاد؛ کم میدانند و عمق ندارند!
در روزگاری که شبکههای اجتماعی «پادشاهی» میکنند و تغییر ذائقه مخاطبان را هدف قرار دادهاند شاید از رسانههای رسمیای چون «ایران» انتظار میرود که میدانداری بیشتری کنند تا با تقویت هاضمه اندیشهای مخاطبان، ذائقه خوانش آنان را ارتقا بخشند.
ما اهالی رسانه در شکلگیری «قامت تفکر» و «عمق اندیشه» جامعه سهم غیرقابل انکاری داریم. به این اعتبار، شاید این انتظار از رسانه رسمی و شناختهشدهای چون «ایران» بیوجه نباشد که با ارائه اطلاعات مطلوب، مانع از پرخوریهای ذهنی شود! شاید بیمورد نباشد که از «ایران» انتظار داشت همچون 26 سالی که پشت سر گذاشته است، پاسداری از«اندیشه» و «عقلانیت» در تنگنای هجمههای رسانهای را در آغاز قرن جدید مرامنامه خود کند.
زهی عشق زهی عشق که معشوق شمایید
مینا نبئی
خبرنگار
زمستان ما، گنجایش هزار بهار را دارد. هزار بهار و هزار شکفتن، که در لبخند تو جاری است هم وطن و وطنما، جغرافیایی است که نام مقدس ایران بر تارُک آن میدرخشد و به پشتوانه بزرگی پروردگار و به برکت این نام است که هنوز سربلند و استوار ایستادهایم. 26 سال پیش با عشق، با شور، با تپش و با عطش به میان شما آمدیم. 26 سال است که با همان اشتیاق و عشق نخستین، که هنوز در مُرکب قلمهایمان و در خون رگ هایمان جاری است، هر روز و هر روزه به میان شما میآییم که «ایام را مبارک باد از شماست. مبارک شمایید. ایام میآیند تا بهشما مبارک شوند.» و ما غیرتمندانه به میان شما میآییم تا در عصر دود و آهن و سیمان، گوش شنوای دردهایتان، چشم بینای رنجهایتان و زبان و صدای دردآشنای اندوهتان باشیم تا در میان نابرابریهای عصر برابری، از دوش روحتان خستگی بزداییم. 26 سال است که هر روز نوجوتر و پیشروتر از گذشته کوشیدهایم تا از خود پیشی بگیریم و خوانش پذیرتر به میان شما آییم. کوشیدهایم که در فرود و فراز الاکلنگ رخدادها با عبور از رنج، داناتر شویم و در زمین خوردنهای مکرر در شیب تند زندگی، دوباره و دوباره و دوباره برخیزیم تا روشنتر از اینجا و اکنون چون درخت بلوطی، که هیچ برف و بارانی ریشههایش را خسته نمیکند، خستگیناپذیر و نستوه، دادتان را از بیدادهای زمانه بستانیم. 26 سال است که چه صبحهایی با عشق شما چشم گشودیم. از ولادت حضرت رسول(ص) تا کریسمس و میلاد پیامبر صلح را شادباش گفتیم. در رنج امابیها(س) و «جان پدر کجاستی» هموطن افغان گریستیم و با عشق شما زندگی کردیم و باور داریم که چه سخنان پیامبر اکرم(ص) یا مسیح(ع) را بهکار بگیریم؛ چه حرفهای ارسطو یا یافتههای روانشناسان دانشگاه هاروارد، همگی میگویند: شادی، تنها از اهمیت دادن به چیزی فراتر از خویشتن سرچشمه میگیرد و آن فراتر، شمایید. زهی عشق زهی عشق که معشوق شمایید.
حامد جیرودی
خبرنگار
شاید برای خیلی از علاقهمندان به فوتبال پیش آمده باشد که خودشــــــــان را جای ستارههای محبوبشان در تیمهـــــــای بزرگ گذاشته باشند. برای من هم حضور در رسانههای مختلف مانند حضور در یک تیم بوده است. چه بسا که کار ما بسیار تیمی است.
یک بازیکن پاس میدهد (خبر میدهد)، یک بازیکن گل میزند (تیتر یک میگیرد) و یک نفر دروازهبانی میکند (اجازه از دست رفتن خبر مهم را نمیدهد یا خبر بیهوده را ارائه نمیدهد)، یک نفر سرمربی است (سردبیر) و یک نفر هم مدیر تیم (مدیر روزنامه). سال 83 که وارد روزنامه «خبر ورزشی» شدم و در ادامه به روزنامههای دیگر از جمله روزنامه «گل» رفتم، مثل این بود که به یکی از تیمهای استقلال یا پرسپولیس رفتهام اما وقتی سال 96 به روزنامه ایران آمدم، انگار به تیم ملی دعوت شدم؛ رسانهای که دست کمی از تیم ملی در رسانهها ندارد.
روزنامه ارگان دولت که در واقع پلی بین مردم و مسئولان است. رسانهای که در بخشهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ورزشی به موانع و مشکلات مختلفی که در کشور وجود دارد یا کارهای مهمی که انجام میشود، میپردازد و آنها را انعکاس میدهد. ما روزنامهنگاران مثل فوتبالیستها از فردای خودمان خبر نداریم. معلوم نیست تیمی باشد که در آن بازی کنیم یا نه، یا اصلاً تیمی (رسانهای) ما را میخواهد یا نه. با این حال، حالا که به تیم ملی دعوت شدهایم، سعی میکنیم برای کشورمان مثمرثمر باشیم. اندازه وسع خودمان.