رابطه عدالت و اخلاق در گفتمان انقلاب اسلامی
پاشنه آشیل فضیلتمندی
بدون استقرار «عدالت اجتماعی» نمیتوان «حیات اخلاقی» را نهادینه کرد
از ویژگیهای خاص و بارز و وجه ایجابی انقلاب اسلامی ایران نسبت به دیگر انقلابها «اخلاق» و «عدالت» است. اگر در اندیشههای امام خمینی(ره)، در جایگاه راهبر و نظریهپرداز انقلاب اسلامی تأمل کنیم، درمییابیم که سهم عدالت و اخلاق، سهمی خاص و ویژه است؛ در پاسخ به این سؤال که از میان اخلاق و عدالت، کدام هدف غایی و کدام هدف واسط است، بیگمان «اخلاق» هدف غایی است، اما از طریق «عدالت»؛ و اینجا منظور «عدالت اجتماعی»
است.
نباید اینگونه بیندیشیم که بدون استقرار یک عدالت اجتماعی جامع و قابل قبول، میتوان یک حیات اخلاقی فراگیر و گستردهای را نهادینه کرد. بنابراین اگر ما در سیاستها و رفتارهای مسئولان جمهوری اسلامی به گونهای بیتوجهی به اخلاق و عدالت دیدیم، باید بیدرنگ به این داوری بنشینیم که از اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی دور شدهایم.
توجه و تأکید بر اخلاق و عدالت، به معنای نفی اهداف دیگر انقلاب اسلامی، بهطور خاص «آزادی» و «استقلال» نیست. بحث ما وجه ایجابی انقلاب اسلامی است؛ در واقع هرچند بدون آزادیهای متعارف سیاسی و اجتماعی به معنای رهایی از قید و بندهای غیرضرور نمیتوان به سایر اهداف تحقق بخشید؛ اما اغلب درباره این نوع از آزادیها گفته میشود که ارزشی ثانوی و ابزاری دارند، البته بحث «رهایی» مقوله دیگری است که در اینجا محل تأمل ما نیست. یک اجماع نظری درباره این دسته از آزادیها وجود دارد که بیشتر ناظر به «آزادی از چیزی» است؛ برای مثال آزادی از فشارها، تهدیدها، اجبارها، شبکههای اغوایی قدرت و قید و بندها و محدودیتهای غیرعادلانه و غیرقانونی؛ البته به شرط عادلانه بودن قانون.
حال پرسش اساسی این است که آزاد شویم که چه بشود؟ این جاست که پای «اهداف غایی» به میان میآید. اهدافی چون خودشکوفایی، فرصتی برای رهاییهای متعالی و فضایل اخلاقی و سعادت گرهخورده با سعادت دیگری؛ در واقع یک بخش سلبی دارد و یک پرسش که مرتبط با آن غایت
است.
پس ما منکر اهداف دیگر نیستیم. برای مثال اگر «استقلال» نباشد، اصولاً فرصت به «آزادی» و «اخلاق» و «عدالت» هم نمیرسد؛ چرا که وابستگی، سدی محکم در برابر آزادیهای فردی، خودشکوفایی، اخلاق و عدالت است. اما سخن این است که وقتی کشوری استقلال و تمامیت ارضی خود را حفظ کرد، باید به سوی تحقق اهداف ایجابیتر و به طور خاص، عدالت و اخلاق گام بردارد و به نام حفظ استقلال و امنیت، متعرض آزادی و اخلاق و عدالت نشود.
سؤالی که اغلب طرح میشود، این است که نخست اخلاق، بعد عدالت یا نخست عدالت، بعد اخلاق؟ بحث ظریفی است. بیتردید بهترین وجه این است که با عنایت به رابطه متقابل این دو، همزمان پیش بروند، چرا که انسانهای مهذب بیشتر میتوانند استقرار بخش عدالت باشند. اما اگر سؤال شود که بالاخره موضع نهایی خود را در صورت ضرورت انتخاب زمانی بین این دو معلوم کنیم، پاسخ من این است که «نخست عدالت، بعد اخلاق»؛ چون عدالت، یک بحث ساختاری است و تعارفبردار نیست.
تحمل عدالت برای همه آسان نیست. لذا تحقق عدالت همگانی باید در شرایط مقتضی با اقتدار نیز همراه باشد. عدالت، در شرایطی حتی شمشیر میخواهد.
اگر عدالت را به جود و بخشش فردی یا همان مواسات کاهش دهیم، از بنمایه اصلیاش خارج میشود؛ چون همه انسانها اهل جود و بخشش نیستند. جود و بخشش هرچند متوجه دیگری است اما اختیاری و شخصی است. کسی را نمیتوان بهدلیل عدم جود و بخشش و انفاق مجازات و مؤاخذه کرد، اما میتوان بهدلیل اجحاف در حق دیگری مؤاخذه و حتی محاکمه کرد.
عدالت، جنبهای عام و ساختاری دارد، که علیالقاعده کسی نمیتواند و نباید بتواند از آن فرار کند؛ چون این کار، رفتاری ناعادلانه است که حتماً باید توسط قوانین عادلانه از آن جلوگیری شود، چون در عدالت یک وجه همگانی و یک خیر عمومی وجود دارد، حتماً باید مقدم بر اخلاق باشد که امری فردی است،هرچند اخلاق هم مرتبط با دیگران است؛ اما جنبه شخصی دارد.
روشن است که انسان وقتی در جامعهای زندگی کند که آن جامعه متوجه «خیر عمومی» باشد و به حقوق همگانی آنان توجه شود، احتمال انجام دادن افعال اخلاقی از سوی آنان بیشتر میشود و چون احساس تعلق بیشتری به چنین جامعهای دارند، بیشتر هم میل به مشارکت خواهند
داشت.
از سوی دیگر، عنصر اساسی و تعینبخش عدالت «حق» است. این حق انسان است که یک زندگی عادلانه داشته باشد؛ چه عدالت فردی و گروهی و چه عدالت در سطح
جامعه.
در عدالت فردی، بیشتر توجه به شایستگیها و عدالت قضایی مطرح است. اینکه همه در برابر قانون یکسان باشند. در عدالت اجتماعی، بحث برابری فرصتها مطرح میشود و اینکه تبعیضی در بهرهمندی از مواهب اجتماعی وجود نداشته باشد و همه بتوانند شایستگیهای خود را در یک ظرف برابر و منصفانه بروز دهند. جامعه نیاز به عدالتی دارد که با همه موانع چه قضایی و چه اقتصادی برخورد جدی کند.
در مقام داوری نمیتوانم اهل مصلحت باشم؛ مصلحتاندیشیهای کاذب است که کار را خراب میکند. بنده که خارج از عرصه قدرت رسمی میاندیشم، بر خود واجب میدانم که حقیقت را بگویم و روشنگری کنم که ما در «عدالت اجتماعی» که هدف و غایت عمده انقلاب اسلامی است، کارنامه قابل قبولی نداریم. این را بر اساس آمار میگویم. با استناد به شاخص حداقلی نابرابری اجتماعی، یعنی ضریب جینی و نظرسنجیها و پیمایشهای ملی میگویم. نمیتوانم نمره خوبی به سیاستهای مرتبط با عدالت بدهم. نمیتوانم نمره خوبی به اخلاق سیاسی حاکمان بدهم.
در گزارش موج سوم ارزشها و نگرشهای ایرانیان، که در زمستان 95 در سطح کشور انجام شد، مردم، 78 درصد مشکل خود را اقتصادی دانستهاند. مردم تبعیض و شکاف طبقاتی را میبینند. امتیازاتی میبینند که عدهای از صاحبان قدرت برای خود تعریف کردهاند و احساس محرومیت نسبی به آنان دست میدهد و به انحای مختلف نارضایتی خود را بروز میدهند؛ از طریق انزوا، از طریق اعتراض در خیابان و وسایل نقلیه و اماکن عمومی و... .
با این همه، انسانهای خاص و افراد با فضیلت نیز در جامعه وجود دارند که بر اخلاق خود کار کردهاند. ما یک بحث مبنایی به نام علت و دلیل داریم. میگوییم «علت اخلاق» به عدالت اجتماعی و «دلیل اخلاق» به شخصیت انسانها باز میگردد. بسیاری از افراد هستند که تحت هر شرایط اخلاقی عمل میکنند؛ حتی اگر تبعیض ببینند؛ حتی اگر گرسنه باشند؛ اینها انسانهای خاص و باعث افتخار اند، اما چند درصد جامعه را تشکیل میدهند؟ بحث این است که حکمرانان ما که قرار است هدایتبخش و جلودار و الگو باشند، تا چه اندازه جزو این دسته از افراد و دارای فضایل اخلاقی هستند و چه کارنامهای در اندوخته خود دارند؟
یک حاکمیت خوب، حاکمیتی است که با مردمش از دریچه عدالت، از دریچه اقناع و نفوذ برخورد کند؛ نه از دریچه فشار و تهدید و اغوا. کسی منکر به کارگیری زور و اجبار مشروع توسط حاکمیت نیست،اما باید حد تعریف شدهای داشته باشد و بیشتر متمایل به اقناع و نفوذ و رفتار صادقانه باشد.
حضرت امام(ره) تأکید خاص بر مردم و رفتار صادقانه با آنان داشتند. مردم را غریبه نمیپنداشتند. اینگونه در خاطرم نقش بسته است که کارتر نامهای به حضرت امام(ره) نوشت و امام(ره) این نامه را در اختیار مردم قرار دادند؛ چرا که مردم را محرم اسرار میدانستند. این تعبیر حضرت امام(ره) است که مردم، ولی نعمتان ما هستند. امام(ره) تا آنجا که منعی امنیتی وجود نداشت، همه مسائل را با مردم در میان میگذاشتند. از یاد نبریم که این خود، پرسش قابل تأملی است که نسبت حق مردم با صداقت و عدالت حکمرانان چیست؟ روشن است که یکی از حقوق مردم و از نشانههای عدالت، داشتن حکمرانانی صادق و عادل است که با آنان وارد گفتوگو و تعامل شوند و عادلانه رفتار کنند تا فضایل اخلاقی که از اهداف مهم انقلاب است، در عمل پدیدار شود.
«حق انتقاد مردم از حاکمان» از نگاه رهبر و نظریهپرداز انقلاب اسلامی ایران
شاهنشینی نقد در پایتخت قدرت
دکتر سیدسجاد ایزدهی
استاد حوزه و دانشگاه
نظام سیاسی اسلام در راستای حقمحوری و قانونمداری، حق انتقاد مردم از حاکمان و پاسخ به انتقاد آنان را به رسمیت شناخته و به هیچوجه حاکمان را بهخاطر کارگزاری نظام اسلامی، فراتر از قانون و غیرپاسخگو معرفی نکرده است. نمونههای پر تعدادی از تاریخ و سیره عملی و قولی پیامبر اکرم(ص)، امام علی(ع) و امام حسن(ع) بر این امر دلالت دارد. حتی برخی از خلفای صدر اسلام نیز تابع این سنت ثابت نبوی بودند و بدان عمل میکردند. (سیدعلی شهرستانی، وضوء النبی، ج 1، ص 105)
عنصر «انتقاد» که به «بیرون کردن درمهاى ناسره از میان درمها، آشکار کردن عیبِ شعر بر قائل آن، کاه از دانه جدا کردن» (لغت نامه دهخدا، ویرایش جدید، ج 2، ص 2965) معنا شده است، یافتن عیب و آشکار ساختن آن و بیان مطالب درست و تشخیص آن از نادرست را مدّنظر قرار میدهد و در روایات اسلامی، پذیرش انتقادِ مناسب از سوی هرکس را خاطرنشان کرده و در تأکید بر انتقاد اینگونه آمده است: «حق را از اهل باطل بگیرید و باطل را از اهل حق نگیرید و همیشه نقدکننده سخن باشید سره آن را از ناسره تشخیص دهید.» (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 2، ص 96)
بر این اساس، شناخت امورِ صحیح و فهم و درک گزارههای خوب و بد و تمییز آنها از یکدیگر، در مقوله «نقد» داخل خواهد بود. گرچه با توجه به «کارکرد و غایت انتقاد» باید گفت، یافتن عیب و آشکار کردن آن، از مؤلفههای اساسی مفهوم انتقاد محسوب شده و عیبجویی از معانی واژه انتقاد برشمرده شده است چه آنکه انتقاد در فرهنگ لغت به معنای آشکار کردن عیب شعر بر قائل آن آمده (فرهنگ دهخدا ویرایش جدید، واژه انتقاد، ص 2965) و در برخی روایات نیز، معادل خردهگیری انگاشته شده است.
جدا از آنکه انتقاد در راستای اصلاح امور و نه خردهگیری و انتقامگیری، مورد ارزیابی قرار میگیرد و از این روی، مورد تأیید عقل است، در روایات بسیاری نیز بر ضرورت انتقاد تأکید شده که برخی از آنها ناظر به ادله «امر به معروف و نهی از منکر» است، برخی ناظر بهعنوان «نصیحت به ائمه مسلمین» و برخی دیگر هم به مقوله «انتقاد» عنایت دارد. گرچه ذکر همه این موارد را میتوان به امکان و مطلوبیت پاسخگویی کارگزاران نظام اسلامی در خصوص رفتارهای حکومتی برشمرد بلکه عنوان «مسئولیت» و «مسئولیتپذیری» که برای کارگزاران حکومت، در نظر گرفته میشود به معنای پاسخگو بودن در قبال مناصب خویش، مورد ارزیابی قرار میگیرد.
حق انتقاد مردم از کارگزاران در قالب خیرخواهى و نه اغراض شخصی یا انتقام، از اموری است که از سوی حضرت امام خمینی(ره) مورد تأکید قرارگرفته است. ایشان بر همین اساس، انتقاد را «عطیه الهى» دانسته و از منتقدان میخواستند که به قصد اصلاح و بهصورت برادرانه به انتقاد از مسئولان جامعه بپردازند، (امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 401) و از عیبجویى و انتقامگیرى و تلاش براى خارج کردن رقیب از صحنه سیاسى، بپرهیزند. (امام خمینی، صحیفه امام، ج 19، ص 363 ـ 362)
حضرت امام خمینى(ره) ضمن اینکه اصل انتقاد را به جهت اصلاح و رفع نواقص و عیوب لازم برشمرده است، آن را ضامن رفع استبداد و حضور مردم در عرصه اصلاح امور میداند: «انتقاد براى ساختن، براى اصلاح امور لازم است.» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 366) «انتقادها باید بشود، زیرا تا انتقاد نشود، اصلاح نمیشود... چون سر تا پاى انسان عیب است و باید این عیبها را انتقاد کرد تا جامعه اصلاح شود.» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 401)
امام خمینی(ره) در کتاب «مکاسب محرمه» بخش خاصی را به مسأله «نصیحت» اختصاص داده و برخی از روایات باب نصیحت را مورد عنایت قرار داده است. (امام خمینی، المکاسب المحرمه، ص 440 ـ 438)
ایشان در حدود بیست و پنج بار به روایت معروف «کلکم راع و کلکم مسئول» استناد کرده و براساس آن مسئولیت دوجانبه مردم و کارگزاران برای جلوگیری از انحرافها را خاطرنشان کرده است: «همه ما مسئولیم، نه مسئول کار خودمان، ما مسئول کارهاى دیگران هم هستیم، مسئولیت من هم گردن شماست، اگر من پایم را کج گذاشتم شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى، باید هجوم کنید نهى کنید» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 8، ص 487)
امام خمینی(ره) پیش از تبعید و در زمانی که هنوز مقتضای قیام فراهم نبوده و دولت وقت را تا حدّی قابل اصلاح میدانستند، درخصوص قضیه تصویبنامه انجمنهای ایالتى و ولایتى، هنگامى که رژیم شاه عقب نشست و تصویبنامه مزبور را لغو کرد، در سخنانى خطاب به روحانیت ضمن اینکه بر مقوله نصیحت تأکید کردند، آن را از جمله فرایض برشمرده و ترک آن را از جمله کبائر برشمردند. گرچه براساسِ گفته ایشان، نصیحت به معنای ناسزا و کلمات ناشایست نبوده بلکه نقد به ارکان قدرت در راستای اصلاح وضع موجود است: «حق اینکه به دولت ناسزا گفته شود، نیست. شما بزرگتر از این هستید که حرفى که مناسب شما نیست، بزنید... نصیحت از واجبات است، ترکش شاید از کبائر باشد، از شاه گرفته تا این آقایان تا آخر مملکت، همه را باید علما نصیحت کنند.» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 1، ص 121)
از همین روی ایشان ضمن اینکه عیب و اشتباه را از لوازم انسانها دانسته و هیچ فردی را از اشتباه مبرا نمیداند، بر ضرورت انتقاد به جهت اصلاح تأکید ورزیده و در موارد متعدد بحث انتقاد را مورد توجه قرار داده و کیفیت آن را برای مردم و مسئولان خاطرنشان کرده است: «سر تا پاى انسان عیب است و باید این عیبها را گفت و انتقادات را؛ براى اینکه اصلاح بشود جامعه.» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 14، ص 401)
«انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده... انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه میشود؛ انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت... میشود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبراى از انتقاد ببیند.» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 179)
طبیعی است بر این اساس، انسانهای خودساخته و افرادی که بر هدایت و سعادت خود و جامعه تأکید میورزند از انتقاد روی بر نتافته و از آن استقبال مینمایند: «اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمیآمد که یک رعیتى هم به او انتقاد کند، اصلاً بدش نمیآمد، از انتقاد بدش نمیآمد.» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 13، ص 198)