مزایای اجماعسازی و تئوریزه کردن مبانی گفتمانی انقلاب
کارآمدی و اقتدار ملی
دکتر یحیی فوزی
استاد علومسیاسی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی
انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه امسال وارد چهل و دومین سال بالندگی خود میشود. ردیابی تحولات کشور نشان میدهد که کلان روندها حاکم در عرصه سیاست، فرهنگ، اجتماع طی چند دهه گذشته از یک سو معطوف به پیشبرد مدرنیزاسیون و تقویت مظاهر تجدد در کشور بودهاند و از سوی دیگر پیشبرد منافع ملی، بومی و سرزمینی و حفظ استقلال و امنیت و اقتدار ایران را دنبال کردهاند و در سومین سو حفظ و تقویت ارزشهای دینی و مذهبی شیعی را مدنظر داشتهاند.
به بیان دیگر، برآیند این روندها، با وجود همه موانع و فراز و نشیبها، به سمت نوعی «تجددگرایی بومی مذهبی» در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در حرکت بوده است و تلاش برای پیوند بین «مذهب»، «ملیت» و «مدرنیته» با محوریت اسلام اجتهادی و عقلانی در ابعاد مختلف با فراز و نشیب تداوم داشته است.
طی چهار دهه گذشته، انقلاب ایران با دو چالش مهم و چند لایه از درون و بیرون مواجه بود که در سالهای اخیر و در آستانه دهه پنجم به شکل ملموستری قابل مشاهده است.
نخستین چالش که منشأ بیرونی دارد از ابتدای انقلاب در قالب مصادیقی همچون تلاش عوامل خارجی برای دخالت سیاسی و ایجاد کودتا، جنگ و ناآرامیهای قومی مذهبی در ایران، متهم کردن ایران به نقض حقوق بشر و حمایت از تروریسم و تلاش برای جلوگیری از افزایش توان دفاعی و موشکی و نفوذ منطقهای ایران و تحریمهای گسترده، بروز پیدا کرده است.
اما این لایه ظاهری از چالش، دارای لایه عمیقتری است که علل چالش را در این لایه باید در نوع جهانبینی و گفتمان سلطهطلبانه امریکا بهعنوان قدرت برتر و هژمون در رأس نظام بینالملل جستوجو کرد. رویکرد امریکا مبنی بر یکجانبهگرایی و وادار کردن کشورها به ایفای نقشهای تعیینشده است که آن نیز در لایه عمیقتری که برخی محققان از آن بهعنوان لایه استعارهای و اسطورهای سخن گفتهاند یعنی اسطوره «خود استثنا پنداری امریکایی» ریشه دارد که از هویت و تاریخ امریکا برساخته است.
امریکا تلاش میکند تا از طریق ابزارهای مالی بانکی و شبکههای اطلاعاتی و رسانهای مجازی و ابزارهای سیاسی فرهنگی مختلف قدرت هژمونیک خود را بر جهان تحقق بخشد و کشورها باید در قالب قواعد تعیینشده در این گفتمان حرکت کنند و گرنه بهعنوان «دولت شرور و سرکش» معرفی خواهند شد. این گفتمان باعث میشود تا امریکا با کشورهای انقلابی و خواهان حفظ استقلال در تقابل قرار گیرد. از اینرو است که امریکا با ایدئولوژی و هویت انقلاب ایران که بر استقلال، آزادی، عدالت، ظلمستیزی و استکبارستیزی بنیان نهاده شده است تقابل جدی دارد.
اما چالش مهم چند لایهای دیگر، چالش درونی است که لایه ظاهری آن را در بخشی از مشکلات مردم، فاصله طبقاتی، مبهم بودن چشمانداز عدالت بهعنوان مهمترین آرمان انقلاب، رانتخواری و ویژهخواری بخشی از اقشار و مسئولان و مشکلات اجتماعی و فرهنگی بخصوص تضعیف بنیاد خانواده و کم رنگ شدن اخلاق در برخی از ابعاد در جامعه و... میتوان دید.
اما لایه عمیقتر این مشکلات را میتوان در ضعفهای ساختارهای موجود دانست؛ از جمله برخی اصطکاکهای بین قوا و درون قوا و ضعفها در ساختار برنامهریزی، تقنینی و اجرایی و بخصوص نظارتی و همچنین ضعفهای کارگزاری و فقدانِ ساز و کار لازم برای تربیت و نحوه بکارگیری نیروهای کارآمد سیاسی و اجرایی در کشور؛ که تحلیل این لایه میتواند علل چالش را عمیقتر تبیین کند.
اما ریشه و علل این مشکلات ساختاری را نیز میتوان در لایههای عمیقتر بعدی یعنی در جهانبینی و گفتمان حاکم بر این ساختارها جست. تحلیل این لایه نشاندهنده ضعف انسجام تئوریک و عدم اجماع بر بنیانهای نظری و کاستیها در تبیین دکترینهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای توسعه و پیشرفت مبتنی بر ماهیت اسلامی-ایرانی انقلاب و چگونگی حکمرانی مطلوب در حکومت دینی است که این ضعفهای نظری منجر به عدم تعیین شاخصها و عملیاتی کردن آنها برای اداره جامعه مبتنی بر رسیدن به حیات طیبه و بسترسازی برای اداره مطلوب شده است.
مدیریت این چالشها و در نهایت حل آنها ضرورتی اجتنابناپذیر و در پیوند با ماندگاری و آینده انقلاب است. اما ارائه نسخههای سطحی برای این چالشها راهگشا نخواهد بود و بدون توجه به لایههای مختلف، نمیتوان به راهحل کارآمدی دست یافت.
عدم موفقیت تلاشها در سالهای گذشته برای حل این چالشها، در نگاهی غیرجامع و غیر همهجانبهگرا ریشه دارد. با توجه به چند لایهای بودن این چالشها، باید با تحلیل این لایهها، در قالب یک بسته جامع و کامل راهبردی معطوف به لایههای مختلف بحران و با دید کوتاهمدت، میان مدت و بلند مدت به ارائه راهبردها رسید.
درخصوص چالش خارجی باید گفت که حل چالش ایران با نظام بینالملل به رهبری امریکا، چالشی ساده نیست بلکه چالشی چند لایه است که نیازمند راهبردهای جامعتری است و نسخههای ساده نمیتواند راهگشا باشد. در اینباره کارشناسان اغلب راهحلهایی همچون استفاده قویتر از دیپلماسی، ایجاد ائتلاف و اتحادها و استفاده از ظرفیت حقوق بینالملل و سازمانهای بینالمللی در کنار تقویت قدرت دفاعی و اقتصادی و تکنولوژیک کشور اشاره دارند تا بتوان با این اقدامات، چالشها را مدیریت کرد و کاهش داد و از تبعات بحرانی آن برای مصالح کشور جلوگیری کرد. اما این راهبردها هر چند بسیار با اهمیت و ضروری است اما به تنهایی کافی نیست و نمیتواند به رفع دائمی و قطعی چالش بینجامد بلکه حداکثر منجر به کاهش و مدیریت بحران در کوتاه مدت خواهد شد.
اما برای حل دائمی بحران باید از این سطح ظاهری، با وجود اهمیت آن، فراتر رفت و برنامهها و راهبردهای میانمدت و دراز مدت را در اتاق فکر و مراکز راهبردی طراحی کرد. با توجه به تأثیر شدید نقش جهانبینیها و گفتمانهای حاکم بر نظام جهانی و بهصورت خاص گفتمان و جهانبینی امریکایی نسبت به نظام بینالملل و رویکرد آن به منطقه خاورمیانه و ایران، برای تغییر در آن باید برنامهریزی کرد. این تغییر از یک سو در گرو رصد دقیق تغییر در مناسبات قدرت در عرصه جهانی و بهرمندی لازم از فرصتها برای کمک به این تغییرات و در صورت لزوم همسویی با عناصر تغییرساز برای تضعیف قدرت امریکا در نظام بینالملل خواهد بود و از سوی دیگر مبتنی بر منطق حاکم بر نظام بینالملل و واقعگرایی سیاسی، در گرو ارتقای قدرت ملی از طریق تقویت دفاعی و استقلال ملی، تقویت اقتصادی و دستیابی به سنگرهای کلیدی قدرت اقتصادی و تکنولوژیک و... در جهان و تقویت ائتلاف با کشورهای مختلف منطقه و جهان است.
همچنین استفاده از ابزارهای مختلف دیپلماتیک، رسانه و ارتباطات علمی و هنری و تقویت همکاری با متفکران منتقد در جوامع دیگر میتوانند در کنار هم برای این تغییر نقش اساسی داشته باشند. در این راستا، استفاده از ابزار هنر در قالب فیلم، تئاتر، داستان، شعر و... میتواند در عرصه دیپلماسی عمومی و زیر سؤال بردن استعارههای سلطه نقش مهمی ایفا کند. در نهایت باید برای تضعیف دراز مدت گفتمان و اسطورههای مسلط بر جهان برنامهریزی کرد تا بتوان چالشها را بهصورت بنیادی کاهش داد و روابطی برابر و فارغ از سلطهطلبی را در نظام بینالملل شکل داد.
در مواجهه با چالش دوم باید راهبردهای چند لایهای را دنبال کرد؛ با ارادهای جدی به مدیریت و کاهش چالشهای داخلی از طریق نسخههای کارآمد و تخصصی و بومی پرداخت و از ظرفیت گسترده نیروی انسانی که در سالهای گذشته تربیت شده استفاده کرد تا بتوان قدرت داخلی را در عرصههای مختلف تقویت کرد.
اما همزمان باید به لایه عمیقتر علل این چالشها هم توجه داشت؛ ساختارهای تقنینی، قضایی، اجرایی و نظارتی و اصطکاکهای بین قوا و درون قوا را اصلاح کرد و اقتدار بوروکراتیک و قانونی نظام را ارتقا داد و ساز و کار لازم برای تربیت نیروهای کارآمد سیاسی و اجرایی در کشور و تقویت شایستهسالاری را طراحی و تقویت نمود.
در کنار اقدامات مهم کوتاهمدت و میانمدت باید به عمیقترین لایه مؤثر بر چالشها یعنی «لایه گفتمانی» توجه ویژهای کرد و در این لایه علل مؤثر بر چالشها را جست.
اصولاً عدم انسجام و اجماع بر مبانی نظری و گفتمانی میتواند تأثیرات عمیقی بر نوع شکلگیری ساختارها و رفتارهای کارگزاران داشته باشد که عدم انسجام عملی و آزمون و خطا را در عرصه اجرایی کشور بهدنبال خواهد داشت. به این اعتبار، انسجامبخشی و خوانشهای اجماعی از مفاهیم کلیدی در گفتمان انقلاب همچون عدالتاجتماعی، آزادی، مردمسالاری دینی، ماهیت و اهداف حکومت دینی، رابطه جمهوریت و اسلامیت، الگوی پیشرفت بومی دینی و... میتواند به تئوریزه کردن و اجماعسازی بر این مفاهیم منجر شود تا بتوان براساس این خوانشهای اجماعی از مبانی نظری، ساختارها را تقویت و منسجم کرد و با این انسجام مفهومی به تقویت انسجام در عمل و نظر و در نهایت کارآمدی و اقتدار ملی در رسیدن به اهداف انقلاب کمک نمود.
در خاتمه باید گفت که این دو چالش درونی و بیرونی پشت و روی یک سکهاند که ارتباط تنگاتنگی با هم دارند؛ ضعفهای داخلی زمینهساز فشار بیرونی میشود و فشارهای بیرونی موانع جدی برای اصلاحات درونی را ایجاد میکند. این دور از چالشها، انقلاب را در تنگنای خاص قرار داده است که ضرورت حفظ انقلاب و بالندگی آن ایجاب میکند تا با درایت و اراده از آن خارج شویم. این خروج در گرو توجه همزمان به ابعاد چالشها در عرصه داخل و خارج است و نیازمند تدوین بستههای راهبردی جامع و همزمان برای هر دو عرصه است.
دهه فجر آن سالها و فرصتی برای استعدادیابی در مدارس
بوی توپ بوی کاغذرنگی
محمد معصومیان
گزارش نویس
«از چند هفته قبل پول جمع کرده بودیم و کلاس را تبدیل به قصری پر از پرچم ایران و فانوسهای کاغذی کرده بودیم. تا مدتها اجازه نمیدادیم دانشآموزی از کلاس دیگر وارد کلاس ما بشود و ترفندهای ما را یاد بگیرد. همین هم باعث شد چند بار بین بچهها بزن بزن شود. زمانی که سرود «بهمن خونین جاویدان، تا ابد زنده یاد شهیدان» از بلندگوهای قدیمی مدرسه در راهروها میپیچید دیگر روی نیمکت بند نبودیم. دلمان میخواست همان لحظه بدویم در حیاط مدرسه و صف بکشیم پشت سرهم به فاصله یکدست تا ببینیم کدام کلاس برنده مسابقه تزئینات کلاسی دهه فجر شده است.»
منصور بین هر جمله تکرار میکند «یادش بخیر» چه حال خوبی داشت دهه فجر در مدرسه، کلاسهای تق و لق و فکر رقابت و بازی و کلاسهای سرود و تئاتر به جای فکر کردن به ریاضی و عربی چیزی نیست که به این راحتیها فراموش شود. یادآوری این خاطرات برای بچههایی که سالهای انتهایی دهه 50 و 60 به مدرسه میرفتند هنوز هم لبخندی روی لب میآورد.
سمانه آن سالها دانشآموز سال سوم ابتدایی بود با مقنعه گشاد چانهدار که صورت کوچکش در آن گم میشد و مانتویی سورمهای که مادرش هنوز هم در گنجه قدیمی خانه از آن نگهداری میکند. مثل هر بچه مدرسهای عاشق فرار از قوانین سفت و سخت مدرسه بود و چه زمانی بهتر از دهه فجر که همه هوش و حواس مدیر و ناظم پی برگزاری خوب و پرشکوه مراسم بود. یکی از بهترین خاطرات سمانه که حالا کارمند یک شرکت کامپیوتری است روزی است که خانم مدیر از بچهها میخواهد کلاسها را با سلیقه خودشان و گروهی تزئین کنند: «چه شوق و ذوقی داشتیم، فکر میکردیم اتاق خوابمان است. کلی ریسه و از آن فانوس کاغذیها از این سر تا آن سر کلاس کشیده بودیم و یکی از هم کلاسیها دو تا پرنده روی دیوار کنار نیمکتش کشیده بود. معلم که از راه رسید از پرندهها خوشش آمد و از او تعریف کرد.» تعریف همان و ایجاد رقابت برای نقاشی روی دیوار باعث شد آشوبی راه بیفتد: «خانم معلم که از کلاس بیرون رفت هر کسی هر چه که بلد بود روی دیوار کشید یکی خانه یکی کوه یکی اسب خالدار خلاصه هر کسی هر چیزی بلد بود کشید تا معلم از راه رسید و شروع به داد و بیداد کرد. جای خالی روی دیوار پیدا نمیکرد.» سمانه با خنده تعریف میکند که از والدین بچهها پول جمع کردند تا دوباره دیوار کلاس را رنگ آمیزی کنند.
هنوز هم سرودهای انقلابی را از حفظ هستید؟ از خمینی ای امام تا امریکا امریکا، ننگ.... سرودهایی که هر سال ساعتها در مدارس پخش میشد و به قول مسعود هنوز هم هر جا پخش میشود فکر میکنی 10 سالهای و در گروه سرود مدرسه اول صف ایستادهای و فریاد میکشی. او که حالا پزشک است و حسابی درگیر کار در بیمارستان سه سال مقطع راهنمایی را تکخوان گروه سرود مدرسه بود. حالا با صدای کلفتی که هیچ رنگی از لطافت آن روزها ندارد تعریف میکند که یکبار در حضور رئیس آموزش و پرورش شهرستان و معاونتهای اداره چه رسوایی به بار آورد: «دو هفته تمام تمرین کرده بودم چند بار سر صف هم خوانده بودم، همیشه هم خوب بودم مثل دستگاه یک خط بالا و پایین نمیخواندم اما آن روز قبل از رفتن روی سن مدرسه آقای ناظم آمد و گفت امروز خیلی فرق دارد و آبروی مدرسه در دستان شماست.»
مسعود با خنده تعریف میکند بعد از شنیدن این جملات حسابی قلبش به تپش میافتد: «وقتی با آن پیراهن سفید یکدست آمدم روی سن و قیافههای جدی مسئولان را دیدم حالم بد شد. معلم تربیتی با چوب نازک رهبری گروه ایستاد پایین پله و من تا آمدم شروع کنم صدایم خروسی شد. یکبار سرفه کردم اما درست نشد، هم کلاسیهایم در صف زدند زیر خنده و من دیگر نتوانستم خودم را جمع کنم هی بدتر و بدتر میشد. تا با اشاره چشم معلم تربیتی ساکت شدم و گروه کر پشت سرم ادامه داد.» مسعود تعریف میکند که هنوز هم همکلاسیهای قدیمی در شهر کوچکشان تا او را میبینند یاد آن خاطره میافتند و میخندند.
از نظر حمید 10 روز ایام پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه از معدود روزهایی خوب دوران مدرسه بود. روزهایی که سر صف شیرینی پخش میکردند و جایزه برای مسابقات مختلف، حسابی بچهها را سرحال میآورد. حمید یاد روزهایی در مقطع راهنمایی میافتد که مبصر کلاس بود و به خاطر هیکل بزرگش همه از او حساب میبردند. او که الان پیمانکار شرکتی ساختمانی است ،میگوید: «قرار شده بود از خانوادهها پول بگیریم و کلاس را تزئین کنیم. آن موقعها که پولدار و فقیر در مدارس مشخص نبود؛ همه یک مدل لباس میپوشیدیم و از لپتاپ و گوشی موبایل و ماشین گرانقیمت خانوادهها هم خبری نبود. یادم هست یکی از بچهها پول تزئین را نمیآورد و من بعد از چند بار اخطار با او دست به یقه شدم. همه کلاس به هم ریخته بود تا ناظم سر رسید و گوش جفتمان را کشید و برد دفتر و من را مؤاخذه کرد اما آن پسر را که بعدها فهمیدم پدرش فوت کرده بود و خانواده تنگدستی داشت مورد نوازش قرار دادند.» او نام آن پسر را یادش نمیآید اما هنوز هم از کاری که کرده احساس پشیمانی دارد.
تئاتر پای ثابت برنامههای دهه فجر مدارس بود. از تئاترهای انقلابی تا تئاترهای طنز که در آن بچهها فرصت میکردند برای یکبار در سال با معلمها شوخی کنند یا ادای آنها را دربیاورند. اجرای نمایش هملت یکی از اجراهایی بود که معین و دوستانش در مدرسه اجرا کردند: «سوم راهنمایی بودیم و به پیشنهاد معلم تربیتی که انسانی متفاوت از معلمهای عصبانی آن دوره بود کتاب «هملت از زبان مردم کوچه و بازار» شل سیلوراستاین را اجرا کردیم. من نقش اوفلیا را بازی میکردم و تا مدتها در مدرسه اذیتم میکردند. ولی نمایش خوبی شد و سیدی برنامه بعدها دست به دست در مدرسه میچرخید چون مثلاً هملت وقتی عصبانی میشد تکیه کلام معلم ریاضی را تکرار میکرد یا عموی بدجنس هملت چندبار ادای ناظم مدرسه را درمیآورد.» معین تعریف میکند آن روز تنها روزی بود که از مدیر تا ناظم همه میخندیدند و اصلاً از شوخیها ناراحت نمیشدند.
مرضیه هم خاطرهای از تئاتر در دبستان دارد. او که الان معلم مدرسه است تعریف میکند: «قرار شد نمایش دیو و فرشته را بازی کنیم. دیو قرار بود لباس سیاه به تن کند و فرشته لباس سفید و درخشنده. آن بچهای که قرار شده بود نقش دیو را بازی کند هر بار وسط نمایش قهر میکرد و میرفت یک گوشه پنهان میشد. اصلاً دوست نداشت نقش دیو را داشته باشد و لباس سیاه به تن کند. روز اجرا هم به زور جایزه و تشویق معلمها توانست بازی کند.» او با خنده میگوید: «بازیگر نقش دیو من بودم.» بعد از گذشت سالها هنوز هم خاطره پر رنگ آن نقش در ذهنش مانده است و یادآوری حساسیتهای کودکیاش باعث شده معلمی مهربان و با حوصله برای کودکان باشد.
10 روز تمام مدرسه از معنای تکراری و هر روزه خود خارج میشد. روزهایی که میشد به بهانه حضور در تمرین سرود مشق ننوشت یا بهخاطر مسابقات ورزشی که به مناسبت دهه فجر برگزار میشد دائم در حیاط توپ بازی کرد. آرمان که حالا تقریباً 37 ساله است و بوتیک لباس فروشی دارد تعریف میکند که قرار بود به مناسبت دهه فجر یکسری مسابقات فوتبال برگزار شود و او که بازیکن خوب کلاس محسوب نمیشد با اصرار بقیه وارد تیم شده بود: «دقایق آخر بازی برای اولین بار وارد زمین شدم و گل حساسی به ثمر رساندم که تیم را به فینال برد. حیاط مدرسه بزرگ و سیمانی بود و من آن روز اصلاً فکر نمیکردم وارد زمین بشوم اما اتفاقی توپ روی پایم نشست و گل زدم. بیشتر از 20 سال از آن روزها میگذرد اما هنوز یادم هست چطور آن گل را زدم و چقدر بعد از آن جیغ کشیدم. تا چند سال بعد آن کفش ورزشی پاره و پوره را نگه داشته بودم.»
برای نسل شصت و هفتاد که تقریباً هیچ امکانی برای بروز استعدادها وجود نداشت، دهه فجر زمانی بود برای کشف توانایی دانشآموزان، زمانی که میشد تصور کنی در آینده خواننده، فوتبالیست، نقاش یا بازیگر تئاتر خواهی شد.