به یاد آنانی که دیگر در میان ما نیستند
پرستو رفیعی
خبرنگار
انتهای خیابان خرمشهر، چند قدم مانده به مصلای امام خمینی(ره)، ساختمانی سبز رنگ خودنمایی میکند که بر سردر آن نام ایران نقش بسته و به میعادگاه روزنامه نگارانی بدل شده که به عشق ایرانی آباد برای ایرانیان مینویسند. آری اینجا مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران است. جایی که بیش از ربع قرن پیش روزنامه نگارانی از جنس مردم در آن همقسم شدند تا با حفظ باورهای اصیل اجتماعی و فرهنگی برای همه اقوام ایرانی بنویسند و با اطلاعرسانی و آگاهی بخشی در جهت تعالی و پیشرفت کشور گام بردارند. از آن روزها تاکنون «ایران» ما فراز و فرودهای بسیار دیده و در این مسیر پرتلاطم آبدیده شده، تجربیات بسیار کسب کرده تا همچنان بر آرمان خود پایبند بماند. آری حالا دیگر درختی تنومند به جای آن نهال ظریف و نحیف، ریشه در خاک این سرزمین دوانده. بهگونهای که نه تنها در عرصه رسانههای کاغذی حرفهای بسیار برای گفتن دارد بلکه با تقویت بخش آنلاین قدم در دنیای تصویر و ویدیوژورنال گذاشته است.
حالا روزنامه ایران بهعنوان نمادی از کشور بزرگمان ایران تلاش میکند تا با موشکافی و ریزبینی به کشف حقایق و بازگویی مشکلات خرد و کلان کشور بپردازد و ضمن شفافسازی و آگاهی بخشی با ارائه راهکارهای کارشناسی و صحیح در رفع موانع موجود در مسیر پیشرفت و توسعه کشور مؤثر باشد وبه تقویت ارزشهای فرهنگی، مذهبی و ملی کشور بپردازد.
عشق به ایران و ایرانی چنان در تارو پود کارکنان «ایران» ریشه دوانده که حتی اپیدمی کرونا بهعنوان کشندهترین بیماری قرن هم نتوانست فعالیت و پویایی را که عناصر حیاتی در مؤسسه ایران به شمار میآیند خدشه دار کند و به چرخه اطلاعرسانی و آگاهی بخشی آسیب برساند. هرچند فعالیت در شرایطی که غم، مصیبت و ترس ناشی از بیماری در کشور موج میزند دشوار است اما پرسنل این روزنامه از مدیرعامل و سردبیر در رأس هرم گرفته تا خبرنگاران و تک تک افرادی که در قسمتهای مختلف واحدهای اداری و مالی و فنی انجام وظیفه میکردند با تلاشی وصف ناشدنی حتی بهصورت آنلاین وظایف خود را که همان امیدافزایی و آگاهی بخشی است بدرستی انجام دادند. آنها با به تصویر کشیدن لحظات دشوار و غمبار موجود در کشور علاوه بر همدردی با تک تک هممیهنان به عبرت آموزی و آگاهسازی کمک کردند.
اما از همان سالهای نخستین حیات روزنامه ایران، سنگلاخهای موجود در مسیر زندگی مانع ادامه راه برخی از دوستداران ایران شد. نه اینکه خود بخواهند که زمانه بر آنها سخت گرفت و آسمانی شدن مانع حضور آنها در میان همکاران و یاران قسم خورده شد. اسماعیل دارپا مردی که با لهجه زیبا و شیرین شمالی لحظه به لحظه حرکت فیلم و زینک روزنامه را تا چاپخانه رصد میکرد تا مبادا خللی در چرخه چاپ ایجاد شود. رمضانعلی هیری مردی که قلبی سرشار از مهربانی را درپس ظاهر جدی خود مخفی کرده بود. کیومرث صفدریان، جانباز روشندل وبزرگمردی که جام شهادت را نوشید تا به صف همقطاران خود در سالهای دفاع مقدس بپیوندد. امیر ارزه نی، کامبیز اعلایی نیک، محمد فضائلی، پرویز چهاردولی، محمد ماجدنجار، حسین حیدری، محمدحسن اعتصامی و سید یحیی مرتضوی از دیگر همکارانی بودند که به حکم تقدیر از ادامه همراهی با روزنامه ایران باز ماندند. مریم فرهمند قهرمانی خوش ذوق که آرزو داشت روزی خبر ریشهکن شدن سرطان را بنویسد. معصوم همتی اما همکار آرامی بود که در کسوت رانندگی در مسیر رسیدن به اهداف «ایران» گام برمی داشت. با او میدانستی شاید آرام اما حتماً به مقصد خواهی رسید. مسعود غیاثوند و ایرج یزدانی نیز همکاران «ایران» بودند که در سال 99 آخرین صفحات دفتر زندگیشان قلم خورد. اما در روزهای ابتدایی سال 1400 غمی سنگین بر دل همه اهالی مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران نشست. فرهاد اسفندیاری کارمند صبور روابط عمومی، مرد جوانی که به تازگی دومین فرزندش را در آغوش گرفته بود چشم از جهان فرو بست. ابراهیم امینزاده پیشکسوت عرصه رسانه، شیده لالمی و ریحانه یاسینی نیز سالها در کسوت خبرنگاری برای روزنامه ایران قلم زدند. روزنامه نگاران با صداقتی که شرافتمندانه حرمت قلم را به جای آوردند وجدایی آنها از روزنامه ایران و پیوستن به رسانهای دیگر هرگز مانع از آن نشد که آنها را از خانواده خود ندانیم. غم فراق این روزنامه نگاران متعهد همانند سایر از دست رفتگان بر دل اهالی «ایران» نقش بسته است. اما افسانه حسینی، همکاری مهربان، صبور و وظیفه شناس که بیش از چهل روز از آسمانی شدن او میگذرد. دغدغه معیشت همکاران سبب شده بود که جزو معدود کسانی باشد که در دوران پاندمی و با وجود دورکاری پرسنل هر روز در محل کار خود حضور مییافت.او بیهیچ گله و شکایتی به امور مالی تک تک همکاران رسیدگی میکرد و با خوشرویی گره از مشکلاتشان میگشود. همکاری مهربان که خبر آسمانی شدنش همه را در بهت و ناراحتی فروبرد. آری طی این بیست و چند سال عمر مؤسسه ایران همکاران بسیاری از کنار ما پرگشودند و آسمانی شدند اما همه آنها نوری شدند ماندگار و یادی شدند برقرار.
باید صدای درد و رنج مردم باشیم
محمد آقازاده
روزنامه نگار
خبرنگاری بیش از اینکه یک حرفه باشد، یک گرایش است، یک عشق است و نمیتوان بدون علاقه به این حرفه کاری از پیش برد. خبر بهعنوان دریای متلاطمی است که باید خود را در آن پرتاب کنید، هرجا که حادثهای است، همه فرار میکنند اما خبرنگار باید خود را به آن حادثه برساند و همه خطرات را بهجان بخرد.
خبرنگار باید توانایی یک مأمور آگاهی و یک جستوجوگر را داشته باشد و مانند کریستف کلمب دل به دریا بزند و ناشناختهها را
جستوجو کند.
در تشکیل روزنامه ایران آن روزهایی که من حضور داشتم، گفتوگوهای خیابانی برگزار میکردم و در کل در بین مردم بودم، یک خبرنگار باید کلیه تکنیکها را بداند اما در سالهای اخیر کمتر دیده میشود که خبرنگاران کاملاً با تمامی تکنیکهای خبرنگاری آشنا باشند، از سوی دیگر انعکاس مشکلات مردم کمتر دیده میشود، باید این سؤال را مطرح کرد که در دوران کرونا چقدر خبرنگار اکتشافی داشتیم و چرا به وعدههایی که برای تزریق واکسن داده شد زیاد پرداخته نشده است؟ این در حالی است که یک خبرنگار باید تمامی زوایا را ببیند.
ما در آغاز کار روزنامه ایران گفتیم که باید صدای رنجها و دردهای مردم باشیم و ستونی تعریف کردیم بهنام «سر رسید» و وعدههایی را که مقامات میدادند در زمان مقرر پیگیری میکردیم. امروز این نگاهها کمتر در رسانهها پیدا میشود، بهعنوان نمونه ماجرای خوزستان باید از ماهها پیش مطرح میشد، اما یک دفعه با این موج خبری روبهرو شدیم یا سیستمبرق این همه مشکل دارد، چند نمونه گزارش میدانی از نیروگاهها وجود دارد؟ خبرنگار قبل از شروع ماجرا و مشکل باید اشراف کامل به خطر داشته باشد و آن را اعلام کند.
امروز خبرنگاری باید متناسب با اصل روزنامه نگاری آنلاین و مکتوب دوباره باز تعریف شود و روزنامه نگاری مستقل که صدای مردم است باید زنده شود.
تردید ندارم که در تحریریههای مختلف، نیروهای حرفهای و پرانگیزه زیادی وجود دارند، در تحریریه روزنامه ایران هم ۲۰ تا ۳۰ خبرنگار، هرکدام بهصورت یک ستاره در عرصه رسانه وجود دارد که باید قدر آنها را دانست.
جان خبرنگار کف دستش است
(به یاد محمود صارمی؛ خبرنگار)
فرامرز سیدآقایی
روزنامه نگار
هر وقت یاد دوست و همکار عزیزم محمود صارمی میافتم که به دست طالبان شهید شد، به تفاوت میان خبرنگاری میدانی (در صحنه) میافتم با خبرنگاری پشت میزی یا مجازی. شاید بهتر باشد به مناسبت روز خبرنگار بهجای تمجیدهای مرسوم، از تفاوت دو نوع خبرنگاری بنویسم.
در خبرنگاری میدانی خبرنگار ناچار است ببیند، بداند، بفهمد، جستوجو و در نهایت حقیقتی را کشف کند. خبرنگار اولین دغدغهاش باید این باشد که بهدرستی ادعا کند «خبر» تولید کرده است همچون جوینده طلا در میان جریان رود. انتشار خبر واقعی فارغ از تبعاتی که پس از انتشار پدید میآورد، ارزش خبرنگار را نشان
میدهد.
در خبرنگاری مجازی، با اینکه ظاهراً همه خبرنگارند اما فقط تعداد بسیار اندکی خبرنگار پیدا میشود. مردم عادی، تحصیلکردهها، اساتید دانشگاه، سیاستمداران و حتی روزنامه نگارانی که پشت ابزارهای انتشار نشستهاند زمانی قادرند کار خبری بکنند که از اصل نخست خبر (درستی) آگاه و به آن پایبند باشند. هرکه قصد دارد محتوایی را در فضای مجازی منتشر کند، باید از درستی جزء جزء آن مطمئن باشد. باوجود فراگیر شدن فضای مجازی در جامعه پرسوژه ایران، خبرنگاری به کاری فراگیر و عمومی اما کمتر قابل اعتماد تبدیل شده است و یکی از دلایل آن شتابزدگی کاربران فضای مجازی در انتشار محتواهایی است که آنها را شگفت زده و وادار به کپی پیست میکند. در چنین فضایی سردبیر و خبرنگار خودت هستی و باید بار هردو را به دوش بکشی و از خبرنگاری میدانی غافل نشوی. یعنی ابزارهای حضور در فضای مجازی و انتشار محتوا، فقط وسیلهاند و خبرنگار فعال در فضای مجازی ناچار است خبرنگاری میدانی را بلد باشد. خبرنگاری میدانی یعنی آخرین خبری که صارمی از مزارشریف به تهران مخابره کرد: «من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی هستم. خبر فوری فوری. مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد. عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده میشوند. به من بگویید چه وظیفهای...»
جهان خبر و جانباختگان خبرنگار
فرامرز قراباغی
روزنامه نگار
انگار همین دیروز بود که بوی تلخ باروت و سایههای سیاه دهشت آفرین شماری مرگ پراکن، درشهر مزار شریف پخش شد.گفته بودند که طالبان هجوم آوردهاند در طلب مرگ هرکه چون آنان نیست و او بر جای ماند و همراه هشت تن از کارکنان کنسولگری ایران در مزار شریف، به دست تروریستهای طالبان به شهادت رسید. انگار همین دیروز بود:۱۷مرداد سال ۷۷، محمود صارمی. مزار شریف.
طالبان!
سالهاست که خبرنگاران در گوشه و کنار جهان، برای تضمین تداوم «جریان آزاد اطلاعات» کشته میشوند، به گروگان گرفته میشوند و به زندان افکنده میشوند. در مصر، امریکا، مکزیک، افغانستان،عربستان سعودی، بلاروس،آفریقا و در همه جای جهان؛ هرجا که خبری
هست!
بهعنوان نمونه در سال اخیر میلادی تاکنون پنجاه خبرنگار کشته شده و یا جان باختهاند. در سال ۲۰۱۹
چهل و 9 نفر در ۲۰۱۸ هشتاد نفردر ۲۰۱۷ شصت و پنج نفر.
خبرنگاری یکی از ناامنترین و خطرناکترین شغلهاست؛چون با آگاهی جمعی و آگاهسازی جامعه سروکار دارد و میدانیم که روند آگاهیرسانی و آگاهی بخشی، مسیری خطرخیز و هولناک است.
روز خبرنگار یادآور این امر ضروری است که سازمان جهانی یونسکو در اعلامیه سال ۱۹۷۸خود چنین بدان اشاره کرده: «خبرنگاران باید بکوشند اخبارو اطلاعاتی را که منتشر میکنند، درست و دقیق و معتبر باشد.» و نیز در جهان مدفون شده در زیر آوار اخبار و اطلاعات درست و نادرست، این خبرنگاران و رسانههای خبری پایبند به اخلاق و اصول حرفهای هستند که میتوانند در برابر امواج مهیب و طوفانی دروغ، درست و نادرست را به ذهن خبر خواه انسان عصر انفجار اطلاعات، باز نمایند و میماند این که دولت نو آمده و نو روش مرداد ۱۴۰۰ با رسانه وخبرنگار چگونه رفتار خواهد کرد و در تدبیر و تأمل ملک و ملت، رسانه و خبرنگار، چه تعریفی در راهبردهایش خواهد داشت.
جای خالی خبرنگار- کارشناس
ابراهیم بهشتی
دبیر سرویس سیاسی
17 مرداد را در تقویم ایران به نام ما ثبت کردهاند روز خبرنگار. درود به روح شهدای خبرنگار و ریحانه یاسینی و مهشاد کریمی دو عزیزی که همین اواخر از جمع ما رفتند. روز خبرنگار گویا مناسبتی شده برای تعریف و تمجید از ما خبرنگارها و توضیح و تشریح اینکه حرفه ما چقدر اهمیت دارد و ما و رسانههایمان چقدر مهم هستیم و تأثیرگذار. این تعریف و تمجیدها اما در همین یک روز و اصطلاحاً روی کاغذ و در پیامهای تبریک باقی میماند و روی دیگر خبرنگاری خود را همچنان بر ما تحمیل میکند. یکی از این واقعیتهای تلخ در جامعه رسانهای ایران اتفاقاً بیتوجهی به خبرنگاران و ظرفیتهای آنان است و چه بسا یکی از دلایل متعدد این ادعا که مرجعیت رسانههای رسمی در داخل به افول گراییده - اگر نگوییم از بین رفته است - همین موضوع است.
توضیح ساده اینکه در رسانههای ایران حتی خبرنگارانی که سابقه چندین سال فعالیت در یک حوزه مشخص و تخصصی را دارند هم در قامت کارشناس دیده نمیشوند. ستونهای یادداشت روزنامهها را ببینید. در چند رسانه میتوان یادداشتهای تحلیلی و کارشناسی به قلم خبرنگاران همان رسانه را دید؟
این وضعیت در صداوسیما به عنوان فراگیرترین و بزرگترین رسانه کشور، اسفناکتر است. در این سازمان عریض و طویل بجز دو، سه نفری نمیتوان سراغی از خبرنگار – کارشناس دید.
حال آنکه در رسانههای معتبر جهان، در کنار کارشناسان و تحلیلگران مستقل، خود خبرنگاران هم بخش عمده تحلیل و تشریح وقایع را به عهده دارند و بسیاری از خبرنگاران به همین اعتبار به چهرههای معتبر و مشهور بدل شدهاند. چرا که فرض و البته واقعیت هم همین است.
خبرنگاری که مثلاً 10 سال در یک حوزه مشخص فعالیت داشته حتماً به لحاظ اشراف به مسائل آن حوزه و صلاحیت در بررسی و آسیبشناسی و ارائه پیشنهادات برای رفع آسیبها و تحلیل زوایای مختلف رویدادهای مرتبط در قامت یک کارشناس است. بیراه نیست اگر گفته شود در کنار تمام مشکلات صنفی و حقوقی و سیاسی حاکم بر مطبوعات و رسانهها در کشور، یکی از دلایل مهم خالی شدن رسانهها از چهرههای برجسته و حتی باسابقه همین بیتوجهیها به کارکردها و ظرفیتهای خبرنگاران باشد.
البته که در این مسیر خود خبرنگاران هم باید نسبت به کار تخصصی و فعالیت در یک حوزه مشخص اهتمام داشته باشند نه اینکه مثلاً در صداو سیما شاهد خبرنگارانی باشیم که از کنکور گرفته تا رزمایش نظامی و حوادث آتشسوزی و سیل و رویدادهای سیاسی و اقتصادی به همهجا سرک میکشند و گزارش تهیه میکنند. این وضعیت البته در رسانههای مکتوب هم کم و بیش
دیده میشود.
تبریک این روز بزرگ به شما بزرگان
حجت حکیمی
رئیس گروه صفحه آرایی
شاید کمتر رشته یا حرفهای در جهان داشته باشیم که وقتی در ابتدا وارد آن میشوید پیشکسوتان، قدیمیها و متخصصان آن رشته با روی باز و گشاده حاضرند همه توانشان را برای آموزش دادنت صرف کنند و این خود تنها دلیل ماندن من در این رشته و ملحق شدن به اصحاب رسانه در سال 69 بود که وقتی در یک دفتر کوچک مطبوعاتی وارد شدم چند نفر از روزنامه نگاران قدیمی و پیشکسوت با انگیزه و با اخلاق و تجربه روزنامه نگاری شان باعث شدند این مسیر را انتخاب کنم و هرگز پشیمان هم نشدم هر چند بهلحاظ بار مالی هیچوقت نتوانستم روی درآمد این حرفه حساب کنم اما همیشه شور و عشقی که همان ابتدا به من منتقل شد باعث ماندگاری بنده در این رشته شد.
این چند سطر مطلب را گفتم تا به این نکته مهم برسم که تنها همین «روز خبرنگار» را داریم تا ادای دینی کرده باشیم به زحمات همه پیشکسوتان این عرصه و نویسندگان با عشق که بدون هیچ چشمداشتی با گزارشها و اخبار و تفسیرهایشان تأثیرگذار در زندگی و اجتماع بودهاند. همچنین همیشه شاهد و ناظر اتفاقات ریز و درشت و مسئول ثبت همه این رویدادها هستند. پس از همین جا سلام و درود و خسته نباشید عرض میکنم به همه شما فرهیختگان و اصحاب رسانه و تبریک میگویم این روز خجسته را به شما بزرگان.
چراغهای تحریریه هیچ گاه خاموش نشد
سمیه افشین فر
دبیرایران سپید
روزهای زیادی از آخرین باری که همه دور هم در تحریریه ایران سپید جمع شدیم میگذرد درست از همان روزهایی که ویروس کرونا در حال چرخیدن در شهرها بود و رنگ بندیها شروع شده بود، دورکار شدیم، چاپ بریل را بهدلیل تماس نقاط بریل با انگشتان مخاطبان نابینا
متوقف کردیم.
باید کاری میکردیم باید مخاطب دارای معلولیت را به دنیای خبر میرساندیم. چراغهای تحریریه روشن شد اما نه در روزنامه نه پشت کامپیوترهایمان.
حالا هر کدام از خبرنگاران بینا و نابینای ایران سپید هر روز رأس ساعت 9 صبح از خانههایشان چراغهای تحریریه را روشن میکردند، هر چند مشکلات هم بود گاه صدای وانتی محل که ضایعات کهنه میخرید و وسط مصاحبه بودی و گاه صدای کودک گرسنهات که غذا میخواست و تو باید زودتر کارت را انجام میدادی چه مصاحبهها و گزارشهایی که با لپ تاپ درب و داغان تایپ کردی و برقی که یکهو میرفت و صدای فریاد آخات در فضا پخش میشد به هر حال شبکههای مجازی به کمکمان آمدند و مجله صوتی در کنار روزنامه الکترونیک و سایت برای افراد دارای معلولیتی پا به عرصه وجود گذاشت و ذائقه خواننده سنتی
تغییر کرد.
اگر تا قبل از کرونا تنها روزی چند ساعت در تحریریه کار میکردیم در این دوران و به مدد دورکاری، هر روز، هر ساعت و هر لحظه کار و زندگیمان در هم تنیده شد تا ثابت کنیم لزوم خبررسانی به قشر خاصی از جامعه که از حداقل ابزارهای اطلاعاتی برخوردارند هیچ گاه فراموش نخواهد شد.
حالا هفدهم مردادماه است روزی که بهنام ما نامگذاری شده روز مایی که گویی با خبر زاییده شدهایم و زندگیمان بدون کار و خبر انگار چیزی کم دارد. روز مایی که واژه و قلم را مقدس میدانیم چرا که باور داریم چراغهای تحریریه هیچگاه خاموش نخواهد شد.
صادق دهقان
ایران دیلی
باز هم 17 مرداد رسید و روز خبرنگار. این روزها مانند اغلب مردم آنقدر مشکلات مختلف اقتصادی و مسائل مربوط به کرونا ذهنم را به خود درگیر کرده که داشت به کلی یادم میرفت در تقویم روز خبرنگاری هم وجود دارد. البته مدتهاست که روز خبرنگار و در کل فضای کار خبرنگاری به خصوص در حوزه مطبوعات و روزنامهنگاری مکتوب، آن شور و حال سابق را ندارد.
این موضوع برای من که حدود 20 سال فضای کار خبرنگاری را تجربه کردهام که البته بیشتر این سالها در مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران و روزنامه ایران دیلی سپری شده، بهخوبی ملموس است.
نتایج تحریمها و سختتر شدن اوضاع اقتصادی کشور در میان رسانهها انگار بیش از همه به مطبوعات آسیب وارد کرده و فعالیتهای روزنامه نگاری را تحت تأثیر قرار داده است.
در این میان شیوع کرونا هم مزید بر علت بوده و به دلیل خطرات ناشی از انتقال ویروس و رعایت پروتکلهای بهداشتی دیگر خبری از آن مراسم و برنامههای شلوغ و پرهیاهوی خبری سالهای قبل نیست.
با خودم میگویم آیا روزی میرسد که دوباره آن شور و حال سابق به فضای کار خبرنگاری و مطبوعات بازگردد و مانند قبل، رونق گرفتن دوباره نشریات و روزنامهها و برگزاری مجدد جشنواره مطبوعات را شاهد باشیم. اوضاع کنونی که تعریفی ندارد اما دلم روشن است با گسترش واکسیناسیون عمومی و بهبود اوضاع اقتصادی کشور، شاهد روزهای بهتری باشیم و مطبوعات و رسانهها بتوانند منعکس کننده خبرهای امیدبخشی برای کشور باشند. به خصوص که با روی کار آمدن دولت جدید همه امیدوارند دولتمردان با انرژی تازه خود بتوانند ظرفیتهای کشور را در جهت حل مشکلات موجود به کار بگیرند.