گفت‌وگو با دکتر الهه کولایی

پیروزی بدون جنگ و خونریزی




حمید حبیبی
«مهندسی افکار عمومی» از آن دست مقولاتی است که محقق شدن یا نشدن آن محل مناقشه است؛ بسیاری از اهالی علوم‌ارتباطات و رسانه بر این باورند که مخاطب در دنیای امروز تفاوت‌های بسیاری با گذشته خود پیدا کرده است و نه تنها افکارش به‌طور مطلق تحت «مهندسی» قرار نمی‌گیرد بلکه خود، در جریان تولید و انتقال افکار و اطلاعات در جامعه مشارکت فعال دارد و دیگر مصرف‌کننده صرف نیست تا بتوان آن را مدیریت کرد. از طرفی، روانشناسی سیاسی «جنگ روانی» را یکی از روش‌های نوین جنگ‌های نرم می‌خواند که مستقیماً سرمایه‌اجتماعی جوامع را هدف می‌گیرد. برای پرسش از اینکه «دستکاری ‌اذهان عمومی» در دنیای امروز چقدر امکان‌پذیر است؟ و «سیاست‌های سلطه در عصر جهانی شدن» چه تغییراتی پیدا کرده است؟ با دکتر الهه کولایی، استاد روابط‌ بین‌الملل دانشگاه تهران، به گفت‌وگو نشستیم:

خانم دکتر کولایی، به‌نظر شما «تحریف عقاید و افکار در یک جامعه» به منظور مدیریت نگرش عمومی اساساً امکان‌پذیر است؟
موضوع «افکار عمومی» در دهه‌های اخیر بویژه از نیمه دوم قرن گذشته برای همه دولت‌ها از اهمیت رو به افزایشی برخوردار بوده است؛ چون کسب رضایت مردم و اعمال حاکمیت‌شان در همه نظام‌های سیاسی جایگاه ویژه‌ای یافته است. روند شکل‌گیری افکار عمومی و تغییر آن، چه در شکل‌گیری قدرت سیاسی در همه کشورها و چه برای کشورهایی که اهداف و برنامه‌های فرامرزی را در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی دنبال می‌کنند، از اهمیت بسیار برخوردار است.
در بیش از چهار دهه اخیر که «انقلاب ارتباطات» شکل گرفته، تأثیرگذاری بر افکار عمومی به شکل جدی‌تری مورد توجه قرار گرفته است؛ چون دیگر مرزهای ملی قادر نیستند امنیت کشورها و ایفای وظایف مفروض و سنتی دولت‌ها را عملی سازند و در سراسر جهان، سرزمین‌های دولت‌ها پیوسته در معرض تبلیغات و نفوذهای بیرونی قرار گرفته است. از آنجا که بعد از پایان دوران سنتی و کلاسیک استعمار، قدرت‌های جهانی تلاش کرده‌اند تا در مناطق تحت سلطه و تحت نفوذ خود افکارعمومی را شکل دهند، موضوع دستکاری، هدایت و مهندسی افکار عمومی به‌طور ویژه‌ای مورد توجه قرار گرفته است.
در دوره استعمار جدید از ابزارهای پیچیده و گوناگون برای اعمال سیاست‌های سلطه در سراسر جهان بهره گرفته می‌شود. دسترسی‌های جدیدی فراهم شده تا آنجا که «جنگ نرم» به‌طور جدی مورد توجه قرار گرفته است. در واقع، فراتر از شیوه‌های کلاسیک، اشکال و ابزارهای دیگری هم برای اثرگذاری و سلطه مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد.
به‌طور طبیعی، در این فضا، «جنگ روانی» هم ابعاد جدیدی پیدا کرده و نفوذ آن بشدت افزایش یافته است و امروزه می‌توان آن را در زمره دغدغه‌های جدی دولت‌ها و ملت‌ها قلمداد کرد؛ بویژه برای کشور ما که سیاست‌های رویارویی با نظام سلطه و به‌طور خاص ایالات متحده امریکا را در دستور کار دارد.
در روانشناسی سیاسی، جنگ روانی «هنر مدیریت ذهن و احساسات یک جامعه» تعریف شده است. به اعتقاد شما، جنگ روانی، کنشی هنرمندانه است یا کنشی غیراخلاقی؟
واقعیت این است که نمی‌توان در مورد اخلاقی بودن یا نبودن جنگ روانی به شکل کلی قاعده‌پردازی کرد؛ باید دید که چه اهدافی در پس این سیاست‌ها وجود دارد. «جنگ ادامه سیاست است» اما جوامع با ابزارهای مختلفی این سیاست‌ها را پیش می‌برند. همه جوامع می‌کوشند تا به جنگ به‌صورت کلاسیک آن وارد نشوند، اما مفهوم آن، این نیست که تقابل‌ها و تعارض‌ها در حوزه‌های دیگر متوقف و تعطیل می‌شود. رقابت در ذات جامعه بشری است. تمام کشورها در حال رقابت هستند تا منافع خود را افزایش دهند و در این راستا از هر ابزاری بهره می‌گیرند.
همانطور که اشاره کردم انقلاب ارتباطات منجر شده تا «دستکاری ذهن مردم» راحت‌تر اتفاق بیفتد. این واقعیت‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت. ضمن اینکه عرصه بین‌المللی صرفاً براساس ارزشگذاری‌های اخلاقی تحلیل نمی‌شود. بسیاری از واقعیت‌ها وجود دارند که اخلاقی نیستند ولی در جریان‌اند. ممکن است کشتن آدم‌ها در جنگ طبیعی باشد اما از نظر اخلاقی امری مذموم است. اما با این حال بسیاری، جنگ را در دفاع از خودشان و سرکوب ستمگران، امری اخلاقی تلقی می‌کنند.
از سخنان شما می‌توان این‌گونه برداشت کرد که در عصر «ارتباطات» و «جهانی شدن» که مرز کشورها کارکرد اولیه خود را از دست داده‌اند، جنگ روانی و مهندسی افکار به یک روش جدی برای اعمال نفوذ بدل شده است؟
بله؛ دقیقاً همین‌طور است. گروهی از نظریه‌پردازان و کارشناسان صرفاً بر عوامل خارجی اکتفا کرده‌اند و گروهی هم تنها به عوامل داخلی پرداخته‌اند، بگذریم از اینکه در شرایط امروزی که ما نفوذهای بیرونی را شاهد هستیم و درعین حال تحولات داخلی را می‌بینیم باید به گونه‌ای هر دو عامل را مورد توجه قرار داد و پذیرفت برای مقابله کارآمد با جنگ نرم و برنامه‌های نفوذ، راهی جز «تقویت داخلی» و «بازسازی اعتماد عمومی» و «حفظ سرمایه‌های اجتماعی» وجود ندارد.
امروزه نفوذها و سیاست‌های مخرب بسیار پیچیده‌تر، ظریف‌تر و پنهانی‌تر صورت می‌گیرد؛ بنابراین راه مقابله با آن هم بسیار پیچیده‌تر باید باشد. به نظر می‌رسد در این زمینه توجه به اصلاحات مؤثر در محیط داخلی و توجه به مطالبات و خواسته‌های مردم، تقویت اعتماد عمومی، از بین بردن شکاف بین مردم و مسئولان می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد.
در این راستا نقش رسانه‌ها بویژه صدا و سیما بسیار تعیین‌کننده است که بتواند به گونه‌ای اعتماد مردم را بازسازی کند و با ارائه عملکرد قابل‌قبول و اطمینان‌بخش ضریب تأمین امنیت روانی را بالا برده و به بازسازی اعتماد عمومی کمک کند و به این ترتیب افکار عمومی را بدرستی در چارچوب منافع کشور و مصالح عمومی در درون مرزهای ملی هدایت کند.
چگونه می‌توان در کارزار جنگ روانی، ابتکار عمل را به‌دست گرفت؟
در شرایطی که ما با یک جنگ تمام عیار در حوزه اقتصاد، فرهنگ و عرصه‌های اجتماعی روبه‌رو هستیم، مسأله نفوذ و دستکاری و تأثیرگذاری بر افکار عمومی واقعیتی جدی و غیرقابل انکار است. شاهد هستیم برنامه‌های گوناگون بدون نیاز به استقرار در مرزهای ملی، در خارج از مرزهای ما ساخته و پرداخته می‌شود و آثار آن در جامعه به‌طور کامل مشهود است. در چنین شرایطی باید آثار «جهانی شدن» و ویژگی‌های آن را نادیده نگرفت و برای بازیگردانی در این عرصه برنامه‌ریزی داشت. درک تغییرات در جامعه داخلی، درک سلایق مختلف در جامعه، نیازها و مطلوبیت‌های مردم، هنجارهای اجتماعی و دگرگونی‌های گوناگونی که در این شرایط به شکل گسترده و عمیق رخ می‌دهد، باید مورد توجه حکومت‌ها قرار گیرد.
در چنین شرایطی باید به این مطالبات و خواسته‌ها با ابزارها و امکانات داخلی پاسخ داده شود و اگر اقشار مختلف اجتماعی اعم از جوانان، زنان و گروه‌های سنی مختلف پاسخی برای مطالباتشان نگیرند و همدلی و همبستگی میان دولت و ملت کمرنگ شود، در این صورت جوامع در برابر نفوذها و برنامه‌ریزی‌های بیرونی آسیب‌پذیری‌ بیشتری را تجربه خواهند کرد. براین اساس باید جنگ روانی را جدی گرفت و در معادلات سیاستگذاری به حساب آورد و به آثار و پیامدهای آن در سطح مرزهای ملی و تحولات اجتماعی توجه کرد. مطالعات و تحقیقات علمی برای شناسایی این دگرگونی‌ها و نیز ارائه پاسخ به آنها برای هر جامعه‌ای بسیار لازم و ضروری است. در غیر این صورت، در فضای جهانی شده امروز، افکار عمومی به سادگی از خارج از مرزهای ملی دستکاری و هدایت می‌شوند.
در این شرایط، وظایف حکومت‌ها برای کسب رضایت مردم و پاسخ به مطالبات آنان دشوارتر است چراکه آنان باید با برنامه‌ریزی و ارائه سیاست‌های مناسب، زمینه‌ها را برای نفوذهای بیرونی از بین ببرند؛ چرا که در دنیای امروز مرزهای فیزیکی قابلیت امنیت بخشیدن به حوزه‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... را از دست داده‌اند. بنابراین در این فضا، برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و هدایت خواسته‌ها و مطالبات مردم باید به روش‌های پیچیده نفوذ و اطلاع‌رسانی از خارج از مرزها بیشتر توجه کرد و آثار آن را بدرستی بازشناخت.
نخبگان سیاسی- اجتماعی در خنثی کردن جنگ روانی و ایجاد امنیت روانی در جامعه چه نقشی می‌توانند داشته باشند؟
«بیان واقعیت‌ها» برای همه کسانی که می‌توانند جریان افکار عمومی را تحت‌تأثیر قرار دهند، مسئولیتی اجتماعی است. در این زمینه افزایش آگاهی‌ها، در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی می‌تواند مردم و افکار عمومی را نسبت به روندهای پیش‌رو در یک جامعه آگاه سازد و اذهان مردم را بر پایه مسائل عمومی کشور ساماندهی کند. در واقع، سیاستگذاران فرهنگی و رسانه‌ای با ایجاد شرایط مناسب می‌توانند امکان مبادله افکار و اطلاعات را تسهیل و تسریع کنند. اما بدون‌شک خوراکی که از این طریق انتقال پیدا می‌کند، می‌تواند بر سیاست داخلی و حتی تحولات خارجی تأثیرگذار باشد. بنابراین، بسیار اهمیت دارد که چه در سطح رسانه‌های رسمی و چه غیررسمی «بیان واقعیت‌ها» در دستور کار قرار گیرد و افکار عمومی را در جهتی درست و منطبق با منافع عمومی و مصالح ملی سامان داد.





آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7107/8/516503/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها