رسیدن به جهانی عاری از خبر و شلوغی اضطراب
علی فرهادزاده
نویسنده و کارگردان
صد سال پیشتر اگر از صاحب ذوقی پرسیده میشد، هنرهای تجسمی ایرانی کدامند؟ از مینیاتور و نگارگری نام میبرد. جنبش یا مکتب سقاخانه از جمله مکاتب نوپای نقاشی ایرانیست که با نگاه هنرمندان نوگرا شکل گرفت. حال پس از گذشت شصت سال از عمر آن، این هنر توسط هنرمند جوانی بازتولید شده و نام نو سقاخانه به خود گرفته. در این مجال میکوشم ابتدا تعاریف صحیح از هنر سقاخانه ارائه دهم و به شکلگیری این هنر اشاره کنم. سپس به ویژگیهای آثار یزدان سعدی بهعنوان هنرمند نو سقاخانه بپردازم. تلاش این سالهای او برای از نو کردن نقاشی سقاخانه یادآور تلاش بزرگان این مکتب در اوایل دهه 40 خورشیدی است که کوشیدند با رفتن به دل فرهنگ خودی، زیباییها و ویژگیهای آن را بازشناسند و هویت ملی خود را بازسازند.
مکتب سقاخانه
مکتب سقاخانه در ابتدای دهه 40 خورشیدی توسط حسین زنده رودی و پرویز تناولی شکل گرفت. در سفری که این دو به شهر ری و مقبره حضرت شاهعبدالعظیم داشتند، بسیار تحت تأثیر نمادها و نشانگان اساطیر دینی قرار گرفتند. این سفر اولین بذر زایش این هنر بومی شد. ویژگی آثار سقاخانه را میتوان در استفاده از شمایل مذهبی، قفلها، کلیدها و استفاده از خط کوفی دانست. این جنبش یا مکتب در سالهای بعد توسط ژازه طباطبایی و ناصر اویسی دنبال شد و بیشتر به تکامل رسید.
عدهای از منتقدین بر این باور بودند که جنبش هنری سقاخانه را میتوان نوعی واکنش بیاختیار روشنفکران و هنرمندان دهه چهل شمسی، علیه مدرنیسم و گسترش دامنه نفوذ فرهنگ غرب دانست.
آثار سعدی
آثار سعدی را میتوان به سه دسته اثر تقسیم کرد. نخست: نقاشیهای او روی روزنامهها (تهران تایمز و روزنامه ایران) دوم: نقاشیهای او روی اشعار حافظ (شاهنامهخوانی برای حافظ نمایشگاه او بههمین عنوان) سوم: نقاشیهای او روی آیینه و اجسام دیگر. بسیاری از هنرمندان معاصر بهدنبال برقراری گفتوگو با میراث گذشته و سنتهای قومی خود هستند. سنت به قول هانری کربن، اساساً زایش دوباره است و هر زایش دوبارهای به فعلیت در آمدن یک سنت در زمان حال است.
نخستین ویژگی آثار سعدی این است که او جای استفاده از شمایل مقدسین و اسطورههای دینی از اسطورههای ملی بهره میگیرد. از طرفی به جای استفاده از خطوط کوفی که در آثار سقاخانه بیشتر استفاده میشد، از تیتر روزنامهها بهره میگیرد یا حتی خود تیتر روزنامهها را تبدیل به خط نقاشی میکند. او با تلفیق اسطورههای ملی با نمادهای اسطورههای مدرن تولید معانی جدید میکند. این بدان معناست که او از تلفیق فرمها به معانی جدید رسیده و این نوآوری در کار او به شمار میرود. او هیچ ابایی ندارد بهعنوان یک هنرمند تجربهگرا پا را از حیطههای فرهنگی خود فراتر بگذارد. در جایی رستم را بهجای دیو سپید به جنگ کوکاکولا میبرد. کوکاکولایی که در آثار نقاشان پست مدرن نماد مدرنیته است. در جایی دیگر سیاوش را میبینیم که برای گذشتن از آتش با خود کپسول آتشنشانی آورده. در نقاشی سقاخانه آنچه مهم است، همجانشینی نمادهای فرهنگی ایرانی اسلامی است که از دل هویت دینی و ملی استخراج شده در حالی که سعدی با گرفتن فرم سقاخانه و بردن شخصیتهای معروف اسطورهای به فضاهای جدید برای ما تولید معنا میکند. او فرمهای سقاخانه را بهعاریت میگیرد تا به خلقی دوباره دست زند. گاهی چون کودکی با همه آنچه اسطوره است بازی میکند. اگر هنر سقاخانه را در ابتدا برای کشف هنر ملی و وجه هویت ورزی هنرمندان آن دوران بدانیم سعدی میکوشد به ما یادآوری کند، هویت امروزی ما بدون نمادهای اسطورهای مدرن قابل ارزیابی نیست. او بهنوعی در کارهایش به مفاهیم جهانی شدن اشاره میکند. به دهکده جهان. گویی شخصیتهای اسطورهای میهنی این بار در رزم رستم و اسفندیار نیستند. دیوها گاهی بالدارند. دیو سپیدی که لباس دلقک پوشیده و برای ما زبان درازی میکند. گاهی در آثار او ردپایی از هنر گروتسک هم دیده میشود. مثلاً در همین اثری که پیشتر به آن اشاره شد.
او در تکنیک و اجرا هم نوآوری کرده و به مفهوم کامل نو سقاخانه رسیده. او برای خلق شخصیتهای اسطورهای ابایی ندارد که از رنگهای درخشان استفاده کند. رنگهای طلایی و نقرهای که کمتر در این نوع نقاشی شاهد استفاده از آن بودهایم.
یکی دیگر از ویژگیهای آثار سعدی آن است که این شعرها نیستند که تعیینکننده داستان هستند، بلکه این تصاویر هستند که در بطن اثر قرار میگیرند و گاهی اشعار برای نخستین بار هیچ ارتباطی با تصویر ندارند. تصاویر کارکرد خود را دارند و نوشتهها در پس زمینه آثار قرار میگیرند. این در حالی است که در آثار کلاسیک سقاخانه شعر در روایت تصویر قرار میگیرد و شعر با محتوای تصویری همارتباط است. در آثار سعدی از قفلها، طلسمها، مقدسین و... خبری نیست. او بیشتر با شخصیتها کار میکند. گاهی هم شخصیتها را با حیوانات ترکیب و ادغام میکند. چیزی که در نمادهای پیش از اسلام بسیار رایج است و نمونههای آنها را در تخت جمشید میبینیم. ترکیب اسب بالدار یا مرغ و انسان. اما این ترکیب آخر (مرغ انسان) را با تیزهوشی - با اضافه کردن کفش کتانی به پاهای مرغ انسان به نوعی تبدیل به تصویر ماندگار میکند. او هم میکوشد ما را از فضای سقاخانه خارج کند هم ما را با فضای سقاخانه آشتی دهد. او از یک رسانه قرن بیستمی الهام میگیرد تا مفاهیمی جدید تولید کند.
سعدی نمونه یک هنرمند تجربهگرا و پرکار است. حجم کارهای او در نمایشگاه امسال و سال گذشته بیانگر این ادعاست که او دائماً در حال نوزایی و آفرینش است. هیچ چیز او را از کار و هدفش باز نمیدارد. در کنار پرکاری او از تجربهگرایی هم نمیهراسد. بسیار علاقهمند است فرمهای جدید را بیازماید. در کوره راهها قدم بزند که تا حال هیچ ردپایی نبوده. از تکرار خودش و دیگران بیزار است و این همان نکته ناب کارهای اوست.
حوادث پیرامونش را بهدقت پیگیری میکند. کار وی روی روزنامهها نشان از همین نگاه اوست که نسبت به حوادث پیرامونش بیاطلاع و بیتفاوت نیست. از آن دسته هنرمندانی نیست که در غار مغاکی بخزد و به خلق اثری بپردازد، بلکه آفرینش او در فضایی عمومی شکل میگیرد. با دانشی که از اسطورهای کهن سرزمینش دارد، دوست دارد امضای خود را بر آثارش داشته باشد. کار او روی روزنامهها که به نوعی خبرهایش (فردا سوخته بهحساب میآید) یادآور آن است که هنر میتواند به هر چیز عمری جاودانه بدهد. او در عین حال با کاغذهایی که روزی روی آنها اخباری مهم بوده و حالا باطله شدهاند کار میکند. او در روزنامه ایران از ماهیت خبر فاصله میگیرد. تا به نوعی به جهان عاری از خبر و شلوغی اضطراب برسد. چون ذات خبر بد است و در این روزها اخبار بد در سرزمین ما کم نیست. او شاید میخواهد به ما بگوید آنچه ما را از این دنیای پرازدحام اضطراب رها میکند خلق زیبایی است. کاری که هنرمندان ما در سدههای پیشتر میکردند. او روزنامه را انتخاب میکند چیزی که انسان امروزی بیش از گذشته به آن بها میدهد. انسان امروزی کمتر وقت آن را دارد که به دیدن نمایشگاه برود. دنیای رسانه و اطلاعات آنچنان ما را به خود مشغول کرده که وقت سر خاراندن را از ما گرفته. در این فضا هنرمند پیشرو، روزنامه را بهعنوان ماده اولیه و بوم خود درمیآورد تا با مخاطبش از زاویه جدیدی به گفتوگو بنشیند. سعدی در کارهای اخیرش کم کم نزدیک به نوعی سبک میشود. شوخی با اسطورهها و شرایط گرفتار آمده ما در این زمانه گاهی کارهای او را از نوسقاخانه و کارتون میبرد؛ این بدان معنی است که استفاده از شمایل اسطورههای ملی در وضعیتی متفاوت و خنده آور. نمونه آن در عروسی رستم و تهمینه است. دف زنان مشغول نواختنند و فرشتهای بر سر آنها گل میریزد. رامشگران مینوازند و تیتری با فونت درشت از روزنامه آن کنارتر هنوز باقی مانده. تیتر این خبر را در خود دارد؛ پرداخت وام ازدواج. بردن اسطورههای ملی به این موقعیتهای جدید را ما کمتر در آثار هنرمندان دیده بودیم. باید در نظر داشت هنر تجسمی ما از فقر نوآوری و هنرمندان این چنین رنج میبرد. در این اوضاع که کمتر شاهد ظهور چهرههای جدید در عرصه هنرهای تجسمی هستیم و بازار این هنر همچنان کم رمق است. حضور یزدان سعدی و آثارش نشان از آن دارد که هنوز هنرمندان نوگرایی هستند که در شرایط سخت هم، به آفرینش آثار درخور توجه دست زنند.
نویسنده و کارگردان
صد سال پیشتر اگر از صاحب ذوقی پرسیده میشد، هنرهای تجسمی ایرانی کدامند؟ از مینیاتور و نگارگری نام میبرد. جنبش یا مکتب سقاخانه از جمله مکاتب نوپای نقاشی ایرانیست که با نگاه هنرمندان نوگرا شکل گرفت. حال پس از گذشت شصت سال از عمر آن، این هنر توسط هنرمند جوانی بازتولید شده و نام نو سقاخانه به خود گرفته. در این مجال میکوشم ابتدا تعاریف صحیح از هنر سقاخانه ارائه دهم و به شکلگیری این هنر اشاره کنم. سپس به ویژگیهای آثار یزدان سعدی بهعنوان هنرمند نو سقاخانه بپردازم. تلاش این سالهای او برای از نو کردن نقاشی سقاخانه یادآور تلاش بزرگان این مکتب در اوایل دهه 40 خورشیدی است که کوشیدند با رفتن به دل فرهنگ خودی، زیباییها و ویژگیهای آن را بازشناسند و هویت ملی خود را بازسازند.
مکتب سقاخانه
مکتب سقاخانه در ابتدای دهه 40 خورشیدی توسط حسین زنده رودی و پرویز تناولی شکل گرفت. در سفری که این دو به شهر ری و مقبره حضرت شاهعبدالعظیم داشتند، بسیار تحت تأثیر نمادها و نشانگان اساطیر دینی قرار گرفتند. این سفر اولین بذر زایش این هنر بومی شد. ویژگی آثار سقاخانه را میتوان در استفاده از شمایل مذهبی، قفلها، کلیدها و استفاده از خط کوفی دانست. این جنبش یا مکتب در سالهای بعد توسط ژازه طباطبایی و ناصر اویسی دنبال شد و بیشتر به تکامل رسید.
عدهای از منتقدین بر این باور بودند که جنبش هنری سقاخانه را میتوان نوعی واکنش بیاختیار روشنفکران و هنرمندان دهه چهل شمسی، علیه مدرنیسم و گسترش دامنه نفوذ فرهنگ غرب دانست.
آثار سعدی
آثار سعدی را میتوان به سه دسته اثر تقسیم کرد. نخست: نقاشیهای او روی روزنامهها (تهران تایمز و روزنامه ایران) دوم: نقاشیهای او روی اشعار حافظ (شاهنامهخوانی برای حافظ نمایشگاه او بههمین عنوان) سوم: نقاشیهای او روی آیینه و اجسام دیگر. بسیاری از هنرمندان معاصر بهدنبال برقراری گفتوگو با میراث گذشته و سنتهای قومی خود هستند. سنت به قول هانری کربن، اساساً زایش دوباره است و هر زایش دوبارهای به فعلیت در آمدن یک سنت در زمان حال است.
نخستین ویژگی آثار سعدی این است که او جای استفاده از شمایل مقدسین و اسطورههای دینی از اسطورههای ملی بهره میگیرد. از طرفی به جای استفاده از خطوط کوفی که در آثار سقاخانه بیشتر استفاده میشد، از تیتر روزنامهها بهره میگیرد یا حتی خود تیتر روزنامهها را تبدیل به خط نقاشی میکند. او با تلفیق اسطورههای ملی با نمادهای اسطورههای مدرن تولید معانی جدید میکند. این بدان معناست که او از تلفیق فرمها به معانی جدید رسیده و این نوآوری در کار او به شمار میرود. او هیچ ابایی ندارد بهعنوان یک هنرمند تجربهگرا پا را از حیطههای فرهنگی خود فراتر بگذارد. در جایی رستم را بهجای دیو سپید به جنگ کوکاکولا میبرد. کوکاکولایی که در آثار نقاشان پست مدرن نماد مدرنیته است. در جایی دیگر سیاوش را میبینیم که برای گذشتن از آتش با خود کپسول آتشنشانی آورده. در نقاشی سقاخانه آنچه مهم است، همجانشینی نمادهای فرهنگی ایرانی اسلامی است که از دل هویت دینی و ملی استخراج شده در حالی که سعدی با گرفتن فرم سقاخانه و بردن شخصیتهای معروف اسطورهای به فضاهای جدید برای ما تولید معنا میکند. او فرمهای سقاخانه را بهعاریت میگیرد تا به خلقی دوباره دست زند. گاهی چون کودکی با همه آنچه اسطوره است بازی میکند. اگر هنر سقاخانه را در ابتدا برای کشف هنر ملی و وجه هویت ورزی هنرمندان آن دوران بدانیم سعدی میکوشد به ما یادآوری کند، هویت امروزی ما بدون نمادهای اسطورهای مدرن قابل ارزیابی نیست. او بهنوعی در کارهایش به مفاهیم جهانی شدن اشاره میکند. به دهکده جهان. گویی شخصیتهای اسطورهای میهنی این بار در رزم رستم و اسفندیار نیستند. دیوها گاهی بالدارند. دیو سپیدی که لباس دلقک پوشیده و برای ما زبان درازی میکند. گاهی در آثار او ردپایی از هنر گروتسک هم دیده میشود. مثلاً در همین اثری که پیشتر به آن اشاره شد.
او در تکنیک و اجرا هم نوآوری کرده و به مفهوم کامل نو سقاخانه رسیده. او برای خلق شخصیتهای اسطورهای ابایی ندارد که از رنگهای درخشان استفاده کند. رنگهای طلایی و نقرهای که کمتر در این نوع نقاشی شاهد استفاده از آن بودهایم.
یکی دیگر از ویژگیهای آثار سعدی آن است که این شعرها نیستند که تعیینکننده داستان هستند، بلکه این تصاویر هستند که در بطن اثر قرار میگیرند و گاهی اشعار برای نخستین بار هیچ ارتباطی با تصویر ندارند. تصاویر کارکرد خود را دارند و نوشتهها در پس زمینه آثار قرار میگیرند. این در حالی است که در آثار کلاسیک سقاخانه شعر در روایت تصویر قرار میگیرد و شعر با محتوای تصویری همارتباط است. در آثار سعدی از قفلها، طلسمها، مقدسین و... خبری نیست. او بیشتر با شخصیتها کار میکند. گاهی هم شخصیتها را با حیوانات ترکیب و ادغام میکند. چیزی که در نمادهای پیش از اسلام بسیار رایج است و نمونههای آنها را در تخت جمشید میبینیم. ترکیب اسب بالدار یا مرغ و انسان. اما این ترکیب آخر (مرغ انسان) را با تیزهوشی - با اضافه کردن کفش کتانی به پاهای مرغ انسان به نوعی تبدیل به تصویر ماندگار میکند. او هم میکوشد ما را از فضای سقاخانه خارج کند هم ما را با فضای سقاخانه آشتی دهد. او از یک رسانه قرن بیستمی الهام میگیرد تا مفاهیمی جدید تولید کند.
سعدی نمونه یک هنرمند تجربهگرا و پرکار است. حجم کارهای او در نمایشگاه امسال و سال گذشته بیانگر این ادعاست که او دائماً در حال نوزایی و آفرینش است. هیچ چیز او را از کار و هدفش باز نمیدارد. در کنار پرکاری او از تجربهگرایی هم نمیهراسد. بسیار علاقهمند است فرمهای جدید را بیازماید. در کوره راهها قدم بزند که تا حال هیچ ردپایی نبوده. از تکرار خودش و دیگران بیزار است و این همان نکته ناب کارهای اوست.
حوادث پیرامونش را بهدقت پیگیری میکند. کار وی روی روزنامهها نشان از همین نگاه اوست که نسبت به حوادث پیرامونش بیاطلاع و بیتفاوت نیست. از آن دسته هنرمندانی نیست که در غار مغاکی بخزد و به خلق اثری بپردازد، بلکه آفرینش او در فضایی عمومی شکل میگیرد. با دانشی که از اسطورهای کهن سرزمینش دارد، دوست دارد امضای خود را بر آثارش داشته باشد. کار او روی روزنامهها که به نوعی خبرهایش (فردا سوخته بهحساب میآید) یادآور آن است که هنر میتواند به هر چیز عمری جاودانه بدهد. او در عین حال با کاغذهایی که روزی روی آنها اخباری مهم بوده و حالا باطله شدهاند کار میکند. او در روزنامه ایران از ماهیت خبر فاصله میگیرد. تا به نوعی به جهان عاری از خبر و شلوغی اضطراب برسد. چون ذات خبر بد است و در این روزها اخبار بد در سرزمین ما کم نیست. او شاید میخواهد به ما بگوید آنچه ما را از این دنیای پرازدحام اضطراب رها میکند خلق زیبایی است. کاری که هنرمندان ما در سدههای پیشتر میکردند. او روزنامه را انتخاب میکند چیزی که انسان امروزی بیش از گذشته به آن بها میدهد. انسان امروزی کمتر وقت آن را دارد که به دیدن نمایشگاه برود. دنیای رسانه و اطلاعات آنچنان ما را به خود مشغول کرده که وقت سر خاراندن را از ما گرفته. در این فضا هنرمند پیشرو، روزنامه را بهعنوان ماده اولیه و بوم خود درمیآورد تا با مخاطبش از زاویه جدیدی به گفتوگو بنشیند. سعدی در کارهای اخیرش کم کم نزدیک به نوعی سبک میشود. شوخی با اسطورهها و شرایط گرفتار آمده ما در این زمانه گاهی کارهای او را از نوسقاخانه و کارتون میبرد؛ این بدان معنی است که استفاده از شمایل اسطورههای ملی در وضعیتی متفاوت و خنده آور. نمونه آن در عروسی رستم و تهمینه است. دف زنان مشغول نواختنند و فرشتهای بر سر آنها گل میریزد. رامشگران مینوازند و تیتری با فونت درشت از روزنامه آن کنارتر هنوز باقی مانده. تیتر این خبر را در خود دارد؛ پرداخت وام ازدواج. بردن اسطورههای ملی به این موقعیتهای جدید را ما کمتر در آثار هنرمندان دیده بودیم. باید در نظر داشت هنر تجسمی ما از فقر نوآوری و هنرمندان این چنین رنج میبرد. در این اوضاع که کمتر شاهد ظهور چهرههای جدید در عرصه هنرهای تجسمی هستیم و بازار این هنر همچنان کم رمق است. حضور یزدان سعدی و آثارش نشان از آن دارد که هنوز هنرمندان نوگرایی هستند که در شرایط سخت هم، به آفرینش آثار درخور توجه دست زنند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه