در شب‌هایی خانه‌نشین و قرنطینه هستم ...


پریسا مقتدی
مدیر تماشاخانه سنگلج
در شب‌هایی خانه نشین و قرنطینه هستم و از طریق گروه مجازی همکارها، باخبر می‌شوم که همکار خوبم جمشید مددی عزیز بیمار شده...
تماس می‌گیرم و باهم گپی کوتاه می‌زنیم. می‌گوید حالش بهتر شده و کسالتش برطرف.
نفس راحتی می‌کشم...
فردا شب در فضای مجازی و روی صفحه دوستی مشترک پیام تسلیتی می‌بینم.
دلم هری پایین می‌ریزد.
«مگه میشه؟»
مات می‌شوم. به‌هم می‌ریزم و به تنها امیدی که انسان در این لحظه‌ها به آن متوسل می‌شود چنگ می‌زنم: «خدا کنه خبر درست نباشه.»
با دوست مشترک تماس می‌گیرم. می‌گوید منبع خبر، صفحه مجازی پسرش بوده.
باز از در انکار وارد می‌شوم. باور نمی‌کنم. به گوشی خودش زنگ می‌زنم. منتظر شنیدن صدایش با آن لهجه دلنشین هستم. اما خاموش است.
دنبال شماره‌ای از بستگانش می‌روم. پیدا می‌کنم اما کسی پاسخ نمی‌دهد.
شماره اولین دوستی که خبر را نقل کرده، پیدا می‌کنم. زنگ می‌زنم: «سلام من فلانی هستم، این خبر؟ آقای مددی...»
«بله خبر صحت داره.»
من می‌مانم و تلاطمی که در سکوت و سکون درونم را می‌آشوبد. من می‌مانم و بغضی که با مرور یاد و خاطره‌های جمشید مددی شکسته می‌شود. من می‌مانم و اشک، اشک و اشک.
جمشید خان مددی
همکار متین، خوشرو و با اخلاق
جمشید خان مددی
دوست گشاده رو، صادق و قابل اعتماد
روحت غرق آرامش و نور
و یادت به خیر و نیکی.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7303/16/538829/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها