در جستجوی خوبیهای فراگیری کرونا
پنگولینی که به جان کلیشهها افتاد
حدیث لزرغلامی
نویسنده
جهان به کام کسانی است که زندگی خود را از نو اختراع میکنند. آنها که قالبهای پیشنهادی دیگران نمیتواند از آنها شکلهای محدود بسازد. آنها که به قول فروغ فرخزاد «از میان شکلهای هندسی محدود به پهنههای حسی وسعت» پناه میبرند! «ایام قرنطینه»، خود، کلیشه است و از آنجا که ما با شمار بسیار زیادی از مردم جهان همه با هم میتوانیم در این قالب فرو برویم، به سرعت این عنوان را میپذیریم و خود را در کلیشه کلی آن و کلیشههای دیگری که از آن زاده میشود تعریف میکنیم. به قول مارگوت بیگل: «نان پختن/ نان شکستن / نان قسمت کردن . . . / نان بودن!» البته که این انکارناپذیر است، بله ما در قرنطینهایم. اما آنچه در این ایام برای من جذاب است، رفتارهای شورشگرانه و به شدت شخصی افرادی است که از این قالب فراتر میروند و زندگی خود را از نو اختراع میکنند. آن روزمره معمول، آن روتین روزانه و شبانه، آن ملالت ازلی و ابدی روزمرگی، آن قواعد همیشگی که به آن عادت کرده بودیم، فرو ریخته است. چه چیزی از این باشکوهتر؟ پرستارانی رقصیدهاند، آنها که «من نیازم تو رو هر روز دیدنشان» بود، روزهاست همدیگر را ندیدهاند، «رنج» فرصتی برای خودنمایی پیدا کرده است، «تنهایی» دارد نسخههای جدیدی از خویشتن خویش را تجربه میکند، بیایید صادق باشیم، حتی مرگ نوتر شده است و با چهره جدیدش زندگی میکند! من این آشفتگی و دگرگونی قواعد را با وجود تمام مرارتهایش بسیار دوستتر میدارم. برایم محترم است و از آن لذت میبرم.
در روزهای اول دچار حمله وحشت شدیدی شدم. تنگی نفس و علائم گوارشی مشقتباری تمام روز و شبم را از من گرفت. بعد به ناچار با تجویز پزشک داروهایی خوردم که احساس میکنم شکل خواب دیدنم را تغییر داده است، «کرونا» نبود، برای منی که حتی از دانلود استیکرهای جدید ویروس کرونا هم هراس داشتم، جای شکر داشت. روز و شبم مثل بسیاری از شما جایش را با هم عوض کرد و قواعد معمول زندگی یکی یکی از هم پاشید. دوست پزشکی که در آن روزها حواسش به من بود و در اولین روز حمله هراس، نجاتم داد، دو هفته بعد در تلفن تبریک عید به من خبر داد که باردار است و با خودش قرار گذاشته بود که این خبر را در روز عید اعلام کند تا دوستان و نزدیکان ملول از سختی قرنطینهاش کمی به قول خودش «هپی» بشوند. حال خودش چه بود؟ شبها حتی با شنیدن داستانهای هزار و یکشب هم خوابش نمیبرد. هراسزده از روند رشد نطفهای در ایام «پاندمی»! حقیقت این است که او در همان روزها که مرا راهنمایی میکرد که چگونه آرامشم را به دست بیاورم داشت در دستشویی خانه عق میزد و از وسواس هولناک به دنیا آوردن کودکی در این روزهای با قواعد غیرمعمول دچار بیخوابی شده بود. من چه کردم؟ من در دوران بیماری و نقاهت شروع به نوشتن رمانی کردم که از جهاتی چالشبرانگیزترین چیزی بود که تا به حال در زندگیام نوشته بودم. رمانی که باید در آن جهانی نو میآفریدم و شخصیتهایی جدید خلق میکردم و روابط تازه را به هم میبافتم تا آنها که میآفرینم زنده شوند و نفس بکشند، تا مخاطبانی که بعدها آن را خواهند خواند باورشان کنند. کاری درست شبیه کاری که دوست پزشکم در حال انجام دادن آن است. خلق جهانی تازه در رحم خویش. و هر دوی این کارها اگر چه در روزگار به قول دوستان «پیشا کرونا»، دو کار طبیعی به حساب میآمدند، در این روزها معنی تازه به خود گرفتهاند!
به «پنگولین» عزیز سلام میکنم. چه منشأ طاعون عصر ما باشد، چه فعلاً این را به نامش سند زده باشند. دنیا بسیار «پسا» و «پیشا» به خود دیده است و با این تقسیمبندیهای دو قطبی تنها به ریش ما میخندد. به پنگولین عزیز با نام متفاوتش سلام میکنم و به افتخار تفاوت اتانول با متانول، کرمهای مرطوبکننده، آهک، لایو اینستاگرامی احمدرضا احمدی، طرز تهیه نان سنگک خانگی، تبلتهای دست دوم و گریستن در تنهایی به حال خود، تنها به حال خود، همچنان به نوشتن ادامه میدهم که نوشتن شورش در برابر دنیاست. در ضمن، اکرم جانم، نگران نباش! بچه به سلامتی به دنیا خواهد آمد و این اتفاق گفتهاند که واقعاً «پسا» و «پیشا»ی جدی با خودش به همراه خواهد داشت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه