#مهاجرت
یگانه خدامی
یکی از توئیتریها سؤالی پرسید که باعث شد خاطرات خندهدار و جالب زیادی برایش نوشته شود. او پرسید: «شما که مهاجرت کردید اولین شوک فرهنگی که برای بقیه درست کردید چی بوده حالا؟» خاطرههای ایرانیهای مهاجر از رفتارهای متفاوت در کشورهای خارجی به اصطلاح ژانری را در توئیتر ایجاد کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت: «من سرکلاس درس به پای استادهام پا میشدم. چندبار استاد پرسید شما مشکلی دارید یا سؤالی داری میایستی، گفتم نه. بعد از دفتر اساتید نامه آمد که بیا حرفبزنیم، رفتم و رئیس دانشکده گفت چته؟ گفتم تو فرهنگ ما اینطوریه. به تمام اساتید ایمیل دادن که این ایرانیه و شما به گیرندهها دست نزنید»، «داشتیم غذا میخوردیم با دوستان انگلیسی چند تا قاشق و بشقاب رو به سبک خودشون شستن ( در آب کثیف آب میکشن و با دستمال خشک میکنن) و آوردن رو میز و من بشقاب خودم رو برداشتم و دوباره شستم و برگشتم سر میز!»، «با قاشق غذا خوردن. که من هنوزم میخورم، بدون قاشق نمیفهمم چه جوری برنج میخورن اینا. از اون بدتر سس رو پیتزا. یه بار تو رستوران پیتزا رو که آورد گفتم میشه کچاپم بیاری؟ اونقدر با تعجب گفت میخوای رو پیتزا کچاپ بریزی؟ روم نشد بگم آره ، گفتم نه یه سیبزمینیم هم میخوام»، «من تو حیاط دانشکده رو نیمکت نشسته بودم استادم با رانندهاش داشتن رد میشدن برن ناهار، من بلند شدم سلام کردم، رانندهاش گفت شما هم میای برای ناهار؟ استادم بهش گفت نه این ایرانیا اینجورین بلند میشن»، «اینطوری که تا اینجا من فهمیدم، هر رفتاری که تو ایران به عنوان ادب و احترام حساب میشه، تو بقیه کشورها ایجاد علامت سؤال میکنه»، «سرکار آخر روز رفتم دم در اتاق رئیسم، بهش گفتم من دارم میرم خونه، سرشو از رو کارش بلند کرد گفت: «خب چرا به من میگی؟»، «کیوی رو پوست گرفتم تیکه تیکه بریدمش. بهم گفتن یعنی شما کیوی رو سرشو سوراخ نمیکنید با قاشق توشو بخورین؟ مثل تخممرغ آب پز»، «انگار بسیاری از ایرانیها (حتی در ایمیلهامون) بیش از حد مرسوم در بین برخی اروپاییها تشکر میکنیم بابت کارهایی که برامون انجام میدن. چندین بار بهم گفتن لازم نیست اینقدر تشکر کنی و اینا»، «اولین روز کاری نهار برنج بود و اینها حتی برنج هم با کارد و چنگال میخوردن من رفتم توی آشپزخونه و فقط یک قاشق چایخوری پیدا کردم و با قاشق چایخوری و چنگال برنج خوردم»، «میوه پوست میگرفتم تو شرکت بعد پا میشدم تعارف میکردم به همکارام. بعد همه بشقاب رو ازم میگرفتن. همه رو کامل»، «استادم تولدش، شیرینی آورد و از اونجایی که من ردیف اول نشسته بودم، داد به من که بردارم و دست به دست بدم بره، منم بلند شدم و به همه تعارف کردم! بچهها و استاد قاطی کرده بودن! تهشم استاد از فرط جوزدگی به بچهها گفت منو تشویق کنن و تشویق کردن»، «بعد از ۱۲ سال نروژ بودن هنوز موقع تشکرهای طولانی دستم رو به علامت خیلی مخلصیم میذارم رو سینهام که بسیار باعث تعجب و هنگ کردن خارجیها میشه»، «دستم خیس بود ، موقع دست دادن طبق عادت ایران مچم رو گرفتم سمت یارو، بنده خدا پنچ دقیقه داشت نگاهم می کرد»، «رستوران رفته بودم میز بغلیمون ایرانی بودن بچهشون اصلاً غدا نمیخورد اینم هی زور میکرد. یهوعصبانی شد بلند گفت اللللله اکبر. کل رستوران تا یک دقیقه فریز شده بودن»، «جلوی میهمان میوه گذاشتم (موز، خیار، سیب، انبه) با تعجب گفت سالاد با میوه!؟ خیار را قاطی میوه نمیدونن»، «تولد دعوت شدم به یه رستوران خفن. یه کادو گنده هم خریدم برای متولد! هیچکی کادو نیاورده بود! آخرش دیدم خودمون باید پول غذا رو بدیم! دانشجو بود، پول نداشتم! هرچی داشتم شد پول غذا! پیاده تا خود خونه فحش دادم به عالم و آدم»، «با دوستم رفتیم رستوران، موقع حساب کردن تعارف بالا گرفت وصداها رفت بالا، مدیر مغازه رو صدا کردن بیاد جدا کنه و زنگ بزنه پلیس».
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه