قلبم را به یاد خودت بانشاط کن


سید حبیب حبیب‌پور

ای مولای من!
بخوبی می‌دانم که آن بنده نیستم که تو می‌خواستی.
پاکم می‌خواستی و آلوده شدم.
مهربانم می‌خواستی و کینه ورزیدم.
به عهد الست وفادارم می‌خواستی، پیمان شکستم.
از شیطان برحذرم داشتی و فرمانبری او کردم.
همدل و یار مردمانم می‌خواستی و من به آنها بی‌اعتنا شدم.
دل را آشیانه پرنده یاد خود می‌خواستی و من آن را چراگاه خواهش‌های شیطانی ساختم.
آزاده‌ام می‌خواستی و بنده نام و نان و سرسپرده جاه و مقام شدم.
فرمودی ادعونی استجب لکم اما من همه را خواندم جز تو را و چه بی‌شرمانه منتظر اجابت بودم.
فرمودی توبوا الی ا... توبة نصوحا ولی من با دلی که هنوز اندیشه نافرمانی بود، لب به استغفار گشودم و چه جسورانه امید غفران داشتم.
فرمودی تعاونو علی البر والتقوی و من در برپایی خیمه معصیت با دیگران، همراه شدم بی‌آنکه بدانم هیزم جهنم خویش را فراهم می‌آورم.
فرمودی مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و من همه را یاد کردم جز تو را.
فرمودی تنها به من توکل کنید ولی من رو به سوی دیگران کردم و از آنها یاری خواستم و چه نادان بودم که آنان را به جای تو قرار دادم.
وارسته از دنیایم خواستی و وابسته شدم.
من آن نبودم که تو می‌خواستی و اما تو آن بزرگی هستی که بزرگواری. کریمی هستی که اکرام می‌کنی. مهربانی هستی که بخشنده ای. آن رفیقی که بسیار بامحبتی.
 ای بهترین دوست!
تو آن هستی که من می‌خواهم پس مرا آنگونه کن که خود می‌خواهی. آنگونه که پاک و نورانی به میهمانی تو بار یابم.
سوی تو چنین توبه کنان برگشتم
از خاک به سوی آسمان برگشتم
بعد از یک عمر دوری از تو امشب
با زمزمه‌های «رمضان» برگشتم


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7343/16/542836/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها