کاربرد تصویر در درمان
آرام مرتضوی
پژوهشگر و رواندرمانگر تحلیلی
روانشناسی فرزند خلف دو علم فیزیولوژی و فلسفه است از اینرو نمیتوان به مسائل مربوط به روان انسان پرداخت ولی به مسائل مربوط به ساز و کار مغز توجه نکرد، همانطور که در مطالب قبل اشاره کردیم تمامی آنچه تجربه میکنیم یا تجربهای که آن را زندگی مینامیم چیزی نیست جز ترکیبی از یک ساختار الکتریکی شیمیایی، این فرآیند و عوامل مرتبط با آن اتفاقاتی است که توسط مغز تجزیه و تحلیل میشود، معنا پیدا میکند و محتوای ذهن ما را میسازد. کارایی مغز هر چه قدرتمندتر باشد فرد انسانی تواناتر خواهد بود. همان طور که قبلاً اشاره شد بسیار با اهمیت است ، این آگاهی را دریافت کنیم که با تقویت سیستم مغزی خود میتوانیم درک متفاوتی از دنیای پیرامون خود به دست آوریم ؛ در رابطه با چگونگی افزایش این کارایی بهصورت خیلی سطحی سخن به میان آمد. در این هفته بهدنبال صحبت در رابطه با رنگ و شکل و زمینه کمی درباره رنگ بینی و ساز و کار مغز صحبت میکنیم تا در شماره بعد اثرات رنگها در فرآیند کار یک هنرمند مشغول در زمینه درمان بیشتر حرف بزنیم. پس از عبور نور از ورودی نور روی کره چشم صفحهای که در انتهای چشم قرار دارد تحریک میشود تا سلولهایی که در این ناحیه وجود دارد تحریک شوند و پیامهایی را بهصورت زنجیروار به ناحیهای در مغز بفرستند که کار آن تجزیه و تحلیل این پیامها است. همایندی این پیامها با فضای کلی که فرد در آن قرار دارد مثل خانه، محل کار، جنگل، بیابان و... باعث به وجود آمدن تجربهای میشود که احساسات بخصوصی را در فرد ایجاد میکنند. تجربیات در زندگی افراد بهصورت یک کل یکپارچه تجربه میشوند و عموماً بهصورت کلی به یاد میآیند. بهعنوان مثال فردی که در هنگام تجربه یک صحنه دردناک بویی را استشمام کرده در نبود آن تجربه و تنها با استشمام آن بو میتواند تمامی تجارب دردناک خود را به یاد آورد. این اتفاق پیرامون محرک صوت بیشتر برای ما تداعی گر خاطرات است. اگر شما تجربه دیدن تصادف اتومبیل و صدای ترمز را با هم تجربه کرده باشید این اتفاق دور از ذهن نیست که زمانی که در منزل نشستهاید و صدای ترمز مشابه را میشنوید خاطره تصادف برای شما زنده شود. با این فرضها ما با همراه کردن تصاویری خاص در زمانی خاص در سیستم روانشناختی فرد میتوانیم ساز و کار یک هیجان یا یک احساس را در فرد تغییر دهیم. روان درمانگرانی که در سیستمهای رفتاری یا رفتارشناختی کار میکنند از این ساز و کارها بسیار استفاده میکنند. در این روشهای درمانی فرض بر این است که همراهی نشانهها در مغز یادگیری به وجود میآورند. فرض بر این است که با تغییرات کارکردی نشانهها میتوان در هیجانات فرد تغییر ایجاد کرد. حال اگر در فردی نشانهای از رنج وجود داشته باشد و ما بتوانیم در هنگام ایجاد تغییرات شناختی مثبت تصاویری را همراه کنیم به مرور زمان میتوانیم با حذف درمانگر و تنها با ارائه تصاویری که قبلاً در درمان استفاده کردهایم وضعیت شناختی جدید را ثبات بخشیم؛ کاربرد هنر در این نوع درمانها بسیار متداول است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه