درگذشت مصطفی خمینی
مرد مردستان*
محمد گرشاسبی/ سال 1341 با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، گزارش محرمانه 22 مرداد 1342 ساواک حکایت از ورود سیدمصطفی خمینی [متولد 12 آذر 1309] به مبارزه علیه حکومت را میداد: «طبق اطلاع واصله اخیراً پسر آیتالله خمینی با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس میباشد. چون مشارالیه میتواند با پدرش ملاقات نماید از این لحاظ رابط بین پدرش و افراد مخالف دولت است.» سپهبد نعمتالله نصیری رئیس شهربانی کل کشور سیدمصطفی را به شهربانی جلب و هشدارهای لازم را به او میدهد: «باید از فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی دست بکشی.» اما فرزند اول امام، دست بردار نبود. مخصوصاً زمانی که 13 آبان 1343 برای دستگیری امام خمینی، مأموران به خانه ایشان هجوم آوردند؛ سیدمصطفی به خیابان آمد و به همراه مردم خشمگین قم به سمت بیوت آیات عظام رفتند. با این حرکت، ساواک دستور جلب ایشان را صادر کرد. مأموران زمانی برای دستگیری سید آمدند که وی در منزل آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی در حال گفتوگو بود. سیدمصطفی به زندان قزل قلعه آن هم به سلول انفرادی منتقل شد، اما با فشار مردم چارهای جز آزادی او نداشتند. 5 روز بعد بار دیگر توسط ساواک دستگیر شد. 13 دی 1343 حمله مأموران به خانه مصطفی آنقدر شدید بود که همسرش، فرزند خود را سقط کرد.
مأموران، 3 هزار جلد کتاب از جمله یک دوره کامل بیع مرکب از ده جلد در مبحث اجاره تألیف خود مصطفی خمینی را غارت کردند. حکومت چارهای جز تبعید مصطفی ندید و او را هم نزد پدر فرستادند تا به بورسا [ترکیه] برود. مثل امام، عمامه از سرش بردارد. اما مصطفی خمینی دو کتاب «قاعده الاتعاد» در 180 صفحه و «مکاسب محرمه» در 420 صفحه را نوشت. رژیم در آخرین تاکتیک محدودیت سازی، پدر و پسر را راهی عراق و شهر نجف کرد. چون محمدرضا پهلوی عقیده داشت: «نجف هر کوچهاش هفت مجتهد دارد و خمینی در آن دیده نمیشود.» اما حکومت اشتباه کرد. کار پسر هم مانند پدر گرفت. مصطفی در نجف هم شاگرد بود و هم استاد و در کمتر زمانی «حاج آقا مصطفی خمینی» به کانونی برای مبارزه تبدیل شد. این بار حکم جلب او را احمد حسن البکر رئیسجمهوری عراق صادر کرد. 21 خرداد 1348 او را از نجف به بغداد بردند تا به وی هشدار دهند که «در صورت ادامه این رویه که فعالیت بر ضد حکام بغداد هم است، با واکنش شدیدی روبهرو خواهد شد.» اما تهدیدات حزب بعث هم روی مصطفی اثری نداشت و او مانند پدر در مسیری که انتخاب کرده، ثابت قدم ماند.
30 مهر 1356 نیمه شب، حال مصطفی، رو به وخامت رفت. سید احمد خمینی، مصطفی را به بیمارستان برد. اما تلاش پزشکان برای نجات او ثمری نداشت. یکشنبه صبح اول آبان 1356 آیتالله سید مصطفی خمینی فرزند ارشد امام تمام کرده بود. با بازگشت سیداحمد از بیمارستان، امام گفت: «هر اتفاقی افتاده به من بگویید. مصطفی فوت کرده؟» پاسخ سیداحمد اشکی بود که ریخت. امام گفت: «انا لله و انا الیه راجعون.» چند بار دست روی پیشانی کشید و بعد به خدیجه بانو و اهل بیت گفتند: «امانتی خداوند متعال به ما داده بود و اینک از ما گرفت، من صبر میکنم شما هم صبر کنید و صبرتان هم برای خدا باشد. مبارزه این چیزها را هم دارد. مصطفای من که عزیزتر از جوانهای دیگر نبود بلکه این جوری از مادرهای داغ دیده کمتر خجالت بکشیم.» سپس در یادداشتی مرقوم کردند: «بسمه تعالی انا لله و انا الیه راجعون. در روز یکشنبه نهم شهر ذی القعده الحرام 1397، مصطفی خمینی نور بصرم و مهجه قلبم دارفانی را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالی رهسپار شد.»
* عنوانی که طلاب حوزه علمیه قم در اعلامیه خود به حاج آقا مصطفی داده بودند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه