رازها و آرزوهای بشر از زبان «لئونارد کوهن» در واپسین مصاحبهاش
من سرباز صلحام
وصال روحانی
مترجم
لئونارد کوهن ترانه سرا، خواننده، شاعر، رماننویس و بازیگر کانادایی که در سپتامبر 1934 چشم به جهان گشود و در نوامبر 2016 در 82 سالگی درگذشت چند ماه قبل از مرگش در گفتوگویی با نشریه موسیقایی «Brick» از دستاوردها و علایق خود گفت. کوهن در بیش از شش دهه فعالیت هنری در ترانهها و اشعار و رماناش بیش از هر چیز از زندگی و سادگیها و حسرتهای آن سخن گفت و آرزوهای بشری را در سختیهای دوران معاصر غیر قابل تحقق خواند اما هرگز دریچههای امید را به روی هنردوستان نبست. نوع خوانش دکلمهوار و بیش از حد آرام او نافی همه اصول عوام گرایانه و موفق موسیقیهای رایج 70 سال اخیر بود. باب دیلن دیگر اسطوره ماندگار دنیای موسیقی امریکای شمالی در نامهای به کوهن وی را جدیترین رقیب خود برشمرد و جودی کالینز خواننده و بازیگر امریکایی گفت که حتی تیرگیهای بینش کوهن برای جهان درس آموز است. خود کوهن روزی تصریح کرد که اگر همیشه میخواند و آواهایش طنین خواستههای مردم است با این هدف است که بتوان به چیزی فراتر از آنچه اینک در دسترس بشر است نایل شد. گروه موسیقی نیروانا هم در آلبوم «In Utero» از زبان خواننده اصلیاش کورت کوباین که عمری کوتاه داشت و جوانمرگ شد آورده است: «یک ترانه کوهن را برای من پخش کنید تا همراه با او برای ترمیم رنجهای جهان بخوانم.» ببینیم خود کوهن در واپسین روزهای زندگیاش راجع به زندگی، کار و حرفهاش چهها گفته است.
آقای کوهن، چرا شما در کنسرتهایتان بیش از حد جدی و خشک ظاهر میشوید؟
این از ذات من بر میخیزد. جهان ویرانتر از آن است که بتوان نگاهی از سر شوخطبعی به آن انداخت.
پس چرا همه کنسرتهایتان را با سلام نظامی پایان میدهید؟
من جنگ را رد میکنم و سرباز صلحام. فراخوان من رفع کدورتها و شروع تعاملهاست.
خودتان را در درجه اول چه میدانید؛ خواننده، ترانهسرا یا شاعر سرودههای سنگین؟
این را خوب میدانم که هرگز خواننده شلوغ کن و هنرمندی محبوب نزد آدمهای هیجانی نبودهام و هدفم هم نیست که چنین باشم اما مطمئنم که با اشعارم میتوانم حقایق جهان را مقابل چشمها بگذارم.
اما برخی خواستهها و اشعار شما پیرامون آرزوهای محال است.
باید از خوبیها گفت، حتی اگر در دسترس نباشد. دور از دسترس بودن بسیاری از آرزوهای بشری من حتی باعث نگرانی خودم هم شده و باید اعتراف کنم این موارد به قدری بزرگاند که گاهی احساس میکنم توان بیان آهنگین آن را ندارم.
شماری از اشعارتان راجع به بدبختیهای بشری است. آیا این، انسان را ناامید و بیش از حد بدبین نمیکند.
توقع شما چیست؟ در جهانی که شورش و بدکرداری حرف اول را میزند و حتی در زمان آرامش هم سیل و زلزله آدمها را میکشد، آیا من فقط از شیرینیها بگویم؟
بهنظر میرسد با پیرشدن بخوبی کنار آمدهاید.
مگر اجتنابپذیر است؟ باید با حقیقت کنار آمد. همسرمن (ربهکا دی مورنای، بازیگر مطرح سینمای امریکا) در درجه اول به این خاطر از من طلاق گرفت که 30 سال با من تفاوت سنی داشت. علاوه بر این او میگفت هرگز نتوانسته احساس و نگرش نسل مرا حس کند.
آیا این بدین معناست که شما دیگر از عشق و تشکیل خانواده پرهیز خواهید کرد؟
بشر با عشق و امید زنده است و من نیز هنوز دیدگاه انسانهایی را دارم که تلاش برای خوشبختی و رسیدن به درجات عالیتر از انسانیت را بر ناامیدی مطلق ارجح میشمرند.
احساسات و دیدگاه شما نسبت به جهان و پایان کارتان چیست؟
راجع به مرگ و رازهای نهان آن اندیشیدهام ولی باورم این است که در این زمینه کنترلی نداریم و بهتر است وقتمان را صرف اموری کنیم که برآن احاطه داریم. بکوشیم جهان را از نحسی عظیمی که دامنگیر آن شده، رهایی بخشیم حتی اگر فقط چند روز از زندگیمان باقی مانده باشد.
چقدر کارهای ناتمام دارید که احتیاج به کامل شدن دارد؟
ترانهها و اشعار نیمه کاره زیادی روی میزم مانده. اگر آنها نیمه تمام ماندهاند، به این سبب است که جهان بدکردار هر روز بازیهای تازهای برای ما خلق و اخمهای ما را بیشتر میکند. بعضیآثار شما بهتر است که در زمانهای دیگری کامل شوند و برخی دیگر را باید برای همیشه ناقص گذاشت تا ناقوس مرگ را فریاد نزنند.
چند سالی است که کنسرت تازهای نگذاشتهاید.
دیگر امکان و توانش را ندارم و حتی اگر میداشتم در این مقطع رسیدگی به خانوادهام که سالها از آنها غافل ماندهام بر هر چیز ارجح است.
کنسرتها و کتابهای شما البته به اندازه سایر بزرگان این حرفهها فروش نداشته است. این طور نیست؟
همینطور است و آن را انکار نمیکنم. من هرگز ثروتی نداشتهام که احساسکنم تا پایان عمر نیاز نیست هیچ کار دیگری انجام دهم. من سوپراستار جوانهای احساساتی و افراطی نیستم.
این روزها بیشتر به چه فکر میکنید؟
کمرم درد میکند و حتی نمیتوانم بدرستی بنشینم و ساز بنوازم. در این جور موارد افکارتان متوجه روزهای خوشتر بخصوص ایام کودکیتان میشود که سرشار از تحرک و شیرینی و بیخیالی بود.
آلبوم آخر شما (آنرا تیرهتر بخوان) نمایانگر و مصداق همین احساسی است که گفتید؟
اگر این تصنیفها را 30 سال پیش هم میسرودم همین تم و منظر را داشت. دنیا اکثر اوقات، جهان شیرینی برای زیست نیست و بشر ابتدا به کشتن بشر فکر میکند و کج کرداری در دنیای غرب حکم میراند و بدتر از همه این که دولتها هم تلاشی برای رفع این وضعیت اسفبار نمی کنند.
بدیهی است که دنیای نمایشی و کمیک استریپی امروز را بشدت پس میزنید.
نمیدانم. شاید جوانها را به شور و امید بیشتری میرساند و به این باور که قهرمانان خیالی کمیک بوکها قادرند مشکلات عظیم جهان و چهره کریه آن را محو کنند؛ اما اینچنین نیست. واقعبینی سلاح اول برای حل مشکلات بشری است و هرچه زودتر این خصلت را در اختیار گیریم، برای همه انسانها بهتر خواهد بود. زمان رؤیا پروریهای افراطی سالهاست که سپری شده است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه