چهاردهمین سال‌ یاد




اردشیر صالح‌پور
پژوهشگر واستاد دانشگاه
تو نیستی!/ اما عطر صدایت همه جا را پر کرده است/ از دشت شقایق‌خیز لالی/ تا بهاران اندیکا/ از مُنگشت تا دنا/ از کلار تا سوزو/ از پهت‌دشت مالمیر/ تا تپه‌ماهورهای مسجدسلیمان، شوش و خوزستان/ آن‌سوها، / فراسوها، در چارگوشه جهان/ عطر صدایت با چویل‌های زاگرس/ با بابونه‌های تمبی درهم آمیخته است/ هر بهار کبک‌های نازنیت تاراز/ به ترنم چشمه‌ساران کوهرنگ/ و خروش بی‌امان کارون/ ترانه‌های تو را زمزمه می‌کنند/ و تو هر پگاه/ پر صلابت استوار/ از قله‌های کوه/ فروتنانه فرود می‌آیی/ با آواز بی‌بدیل شُلیل/ تا با آستاره‌های صبح/ سر به آسمان عزت بیاسایی/ دریغ از آن کوچ بی‌موسم پاییزی/ که تو را ناگاه از ما گرفت/ ای کبک نازنین زاگرس...
ترانه‌های مانایاد؛ بهمن علاءالدین (مسعود بختیاری) از صادقانه‌ترین و زلال‌ترین آواهایی است که تاریخ موسیقی بختیاری به خود دیده است. و این راز عمیق و حرارت الهامی است که از جان شوریده و شیفته او برمی‌خاست. تردید نیست که او با بال و پری از شعر و شعور و معرفتی ژرف و سترگ از نردبان‌های افتخار بالا رفت و نغمات و دل‌آوازی‌هایش نشان از ادراک عالی و نفس‌هایش از عشق بختیاری سرشار بود. به همین اعتبار صدای او زبان عشق و دلدادگی و شور و حماسه را به جاودانگی طنین‌انداز کرده است. پس در موسیقی بختیاری حضورش هم چنان مشهود است. او در رستاخیز واژه‌ها، صوتی خوش، خاطراتی خوش و مانا در این عرصه رقم زده بود که از یاد رفتنی نیست.
ترانه‌هایی که هم صلابت و فخامت دیرینه را دارند و هم سادگی و تازگی امروزینه را... و در موج موج کلامش روح بختیاری جاری‌ است و این از اعجاز اوست، رسولی که رسالتش در صدایش بود و گویی هنگام خواندن، پرندگان از بام آسمان بر شانه‌هایش فرود می‌آمدند.. اما با مرگ، صدای او به خاموشی ننشست هم چنان که گورش را به خارها و علف‌های هرزه نپوشاندند او با بال و پر عشق آوایی ملکوتی به آسمان عروج کرد و جاودانه شد.
افسوس بر تو نیست/ افسوس بر ماست که بی‌تو بازمانده‌ایم/ انسان با مرگ تمام نمی‌شود که مرگ پایان کبوتر نیست/ بعضی از انسان‌ها از مرگ تواناترند/ ما نمی‌دانستیم که صدا هم می‌تواند این همه جاودانگی بیافریند/ هر چند گفته بودند که تنها صداست که می‌ماند/ و این تنها نشانی است که از تو باز مانده است/ ما نمی‌توانیم تو را دوست نداشته باشیم/ که صدای تو هویت ما بود، شناسنامه ما، حیات ما/ صدایی که با آن نفس می‌کشیدیم و عاشق می‌شدیم/ و تنها صدای تو برای ما کافی بود/ و این کاری است حماسی از نوع معاصرش/ تا صدای تو هست، هم چنان اسطوره و حماسه هست/ مرگ تنها به رنج‌های تو پایان داده است/ و ما در آن فکریم که چگونه می‌توان پیش از مرگ نمردنی شد؟/ تو از میان رفتی/ اما از دست نرفتی/ دریغا چه دور از ما ایستاده بودی/ ولی صدایت چه نزدیک به گوش ما می‌‌رسید/ این است رازی عجیب/ و شگفتی صدای غریبانه تو/ به تو سوگند می‌خوریم و به آرمان شهر تو/ که تو ساکن در این شهری شهر خاموشان/ و سوگند به صدای تو/ و خاکی که آرامش ابدی را به تو ارزانی داشته است/ هر چند هنوز دلت به یاد زاگرس می‌تپد
اما، اینجا، آنجا، هرجا/ ما به زبان هر چه پرنده آشنای تواییم/ ای ماه لطیف/ ابر کوچک مرگ/ نمی‌تواند تو را بپوشاند/ جایت خالی/ و یادت پر/ و آغاز تو/ هم چنان ادامه است.
بیو زه نو دواره قاصد بهارون/ رنگ و بوی نداره بی‌تو روزگارمون (بیا و قاصد بهارمان باش، دیگر بار/ روزگارمان را بی‌تو صفایی نیست). تو نیستی اما هم چنان عطر صدایت در جان ما جاری‌ است.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7483/15/559275/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها