مرگ، در یک قدمی
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
اواخر دهه هفتاد و در دوران اصلاحات نسلی از روزنامهنگاران وارد این حوزه شدند که علاوه بر علاقه به این حرفه، دغدغهای اجتماعی نسبت به کارشان داشتند. روزنامهنگاری برای این نسل، راهی بود برای بیان واقعیتها. مسیری برای احقاق حقوق مردم و گسترش آزادی. روزنامهنگاری آن سالها، شبیه اتفاقی که در دهه هشتاد و نود برای این حرفه افتاد، نبود. با گسترش شبکههای اجتماعی، تغییر سلیقه جوانان و عوض شدن سیاستگذاریهای فرهنگی، روزنامهها کمتر محل رجوع مردم برای کسب خبر و خواندن تحلیل هستند. بنابراین شور و اشتیاق تحریریهها، دایره تأثیرگذاری و شکل روزنامهنگاری عوض شد. بعضی از آن روزنامهنگارها، با وجود مشکلات فراوان کوشیدند راهشان را ادامه بدهند، هر کدام در یک حوزه و با توجه به گرایش شان تأثیرگذار ماندند و شأن و جایگاه روزنامهنگاری را حفظ کردند. بعضی دیگر عطای این حرفه را به لقایش بخشیدند و شغلی دیگر انتخاب کردند.
واقعیت این است که در یک دهه اخیر، دوام آوردن در این حرفه سختجانی و عشق میخواست. شیده لالمی یکی از آن روزنامهنگارانی بود که پیوندش را با این حرفه نگسست، امیدوارانه تلاش میکرد تا روزنهای در دل تاریکی و سختیها پیدا کند. اواخر دهه هشتاد، در دوره اول انتشار روزنامه «تهران امروز» که گرایش اجتماعی و فرهنگی داشت و روزنامه موفقی هم بود، همکار بودیم. هیچ وقت رابطهمان از سلام و علیک فراتر نرفت، اما تصویرش همیشه توی ذهنم بود و گزارشها و مطالبش را میخواندم. او، در حوزه اجتماعی و شهری، روزنامهنگاری موفق و مهمتر از آن کوشا بود. شیده لالمی، از نسلی بود که به نظر نمیرسد تکرار شوند؛ نسلی که از رونق افتادن رسانههای مکتوب، مانع درخشش و دیده شدن دانش و هوش رسانهایشان نشد. شنیدن خبر درگذشت او، دردناک است. در سالی که کرونا، بسیاری از چهرههای هنری و فرهنگی را به کام مرگ کشیده، درگذشت روزنامهنگاری که میتوانست از امیدهای این حرفه باشد، اندوهبار است. مهم نیست دلیل این کوچ زودهنگام چه بوده، مهم این است که مرگ، بسیار نزدیک و سهل شده است. روزگاری گمان میکردیم از ما، عزیزان و دوستانمان دور است اما هر چه پیش میرویم، مرگ نزدیکتر میآید و چه تلخ که، افرادی را با خود میبرد که میتوانند در حوزه هنر و فرهنگ مؤثر باشند. گویی پس از افول روزنامهها، باید شاهد خاموش شدن چراغ عمر روزنامهنگارانی باشیم که بدون وابستگی به نهادها و ارگانها، بر اساس وظیفهای عمل میکردند که سال هاست فراموش شده یا در حد شعار تقلیل یافته است.
از همه خاطرات خوش و ناخوش روزنامه «تهران امروز»، یک عکس دستهجمعی برایم باقی مانده که بسیاری از روزنامهنگارها مشابهش را دیدهاند و دارند. اعضای تحریریه که اغلب جوان هستند کنار هم، لبخند زنان رو به دوربین نگاه میکنند. بعضی از آنها مهاجرت کردهاند، گروهی راهشان را از روزنامهنگاری جدا کردهاند و بعضی هنوز با پایمردی در هوای روزنامهنگاری نفس میکشند. شیده لالمی یکی از حاضران در آن عکس یادگاری است، کنار چهرههای شاد و سرخوش، ایستاده و به آینده چشم دوخته است؛ آیندهای که خیلی زودتر از آنچه تصورش را میکردیم به پایان رسیده است. روحش شاد.
روزنامهنگار
اواخر دهه هفتاد و در دوران اصلاحات نسلی از روزنامهنگاران وارد این حوزه شدند که علاوه بر علاقه به این حرفه، دغدغهای اجتماعی نسبت به کارشان داشتند. روزنامهنگاری برای این نسل، راهی بود برای بیان واقعیتها. مسیری برای احقاق حقوق مردم و گسترش آزادی. روزنامهنگاری آن سالها، شبیه اتفاقی که در دهه هشتاد و نود برای این حرفه افتاد، نبود. با گسترش شبکههای اجتماعی، تغییر سلیقه جوانان و عوض شدن سیاستگذاریهای فرهنگی، روزنامهها کمتر محل رجوع مردم برای کسب خبر و خواندن تحلیل هستند. بنابراین شور و اشتیاق تحریریهها، دایره تأثیرگذاری و شکل روزنامهنگاری عوض شد. بعضی از آن روزنامهنگارها، با وجود مشکلات فراوان کوشیدند راهشان را ادامه بدهند، هر کدام در یک حوزه و با توجه به گرایش شان تأثیرگذار ماندند و شأن و جایگاه روزنامهنگاری را حفظ کردند. بعضی دیگر عطای این حرفه را به لقایش بخشیدند و شغلی دیگر انتخاب کردند.
واقعیت این است که در یک دهه اخیر، دوام آوردن در این حرفه سختجانی و عشق میخواست. شیده لالمی یکی از آن روزنامهنگارانی بود که پیوندش را با این حرفه نگسست، امیدوارانه تلاش میکرد تا روزنهای در دل تاریکی و سختیها پیدا کند. اواخر دهه هشتاد، در دوره اول انتشار روزنامه «تهران امروز» که گرایش اجتماعی و فرهنگی داشت و روزنامه موفقی هم بود، همکار بودیم. هیچ وقت رابطهمان از سلام و علیک فراتر نرفت، اما تصویرش همیشه توی ذهنم بود و گزارشها و مطالبش را میخواندم. او، در حوزه اجتماعی و شهری، روزنامهنگاری موفق و مهمتر از آن کوشا بود. شیده لالمی، از نسلی بود که به نظر نمیرسد تکرار شوند؛ نسلی که از رونق افتادن رسانههای مکتوب، مانع درخشش و دیده شدن دانش و هوش رسانهایشان نشد. شنیدن خبر درگذشت او، دردناک است. در سالی که کرونا، بسیاری از چهرههای هنری و فرهنگی را به کام مرگ کشیده، درگذشت روزنامهنگاری که میتوانست از امیدهای این حرفه باشد، اندوهبار است. مهم نیست دلیل این کوچ زودهنگام چه بوده، مهم این است که مرگ، بسیار نزدیک و سهل شده است. روزگاری گمان میکردیم از ما، عزیزان و دوستانمان دور است اما هر چه پیش میرویم، مرگ نزدیکتر میآید و چه تلخ که، افرادی را با خود میبرد که میتوانند در حوزه هنر و فرهنگ مؤثر باشند. گویی پس از افول روزنامهها، باید شاهد خاموش شدن چراغ عمر روزنامهنگارانی باشیم که بدون وابستگی به نهادها و ارگانها، بر اساس وظیفهای عمل میکردند که سال هاست فراموش شده یا در حد شعار تقلیل یافته است.
از همه خاطرات خوش و ناخوش روزنامه «تهران امروز»، یک عکس دستهجمعی برایم باقی مانده که بسیاری از روزنامهنگارها مشابهش را دیدهاند و دارند. اعضای تحریریه که اغلب جوان هستند کنار هم، لبخند زنان رو به دوربین نگاه میکنند. بعضی از آنها مهاجرت کردهاند، گروهی راهشان را از روزنامهنگاری جدا کردهاند و بعضی هنوز با پایمردی در هوای روزنامهنگاری نفس میکشند. شیده لالمی یکی از حاضران در آن عکس یادگاری است، کنار چهرههای شاد و سرخوش، ایستاده و به آینده چشم دوخته است؛ آیندهای که خیلی زودتر از آنچه تصورش را میکردیم به پایان رسیده است. روحش شاد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه