رنجهای آقای کاتب
کیومرث مرادی
کارگردان تئاتر
این روزهای من، در کنار کارهایی که به تئاتر مستقیماً مربوط میشود و آماده کردن «آژیدهاک» برای جشنواره تئاتر فجر به کتاب خواندن میگذرد. یکی از کتابهایی که اخیراً خواندم و مثل کارهای دیگر نویسنده بزرگش، محمود دولتآبادی بسیار مرا جذب خودش کرد، «نون نوشتن» بود. این کتاب درواقع شامل مجموعهای از یادداشتهای آقای دولتآبادی است که در فاصله سالهای ۵۹ تا ۷۴ درباره زندگی کاری و شخصیاش نوشته شده است و بهنوعی شرح حال آقای نویسنده را شامل میشود. دولتآبادی در بخشهایی از این کتاب درباره «کلیدر» مینویسد و خاطراتی که در طول بیش از 10 سال نوشتن شاهکارش داشته و موانعی که هنگام نوشتن داستان سر راهش قرار گرفته است. او همچنین از «روزگار سپریشده مردم سالخورده» میگوید که 12 سال عمرش را صرف نوشتن آن کرد تا ناگفتنیها را بگوید. سطرهایی از این کتاب را که یادم مانده و واقعاً دردناک است، عیناً ذکر میکنم. خالق «کلیدر» در بخشی از این کتاب، به داستان زندگیاش در دورهای اشاره میکند که به قول خودش حتی از کتاب میترسد و در حسرت عمر از دسترفتهاش اشک میریزد و از تنگدستی، با وجود فروش کتابهایش شکایت میکند. او مینویسد: «فاجعه است که محیط ادبی فرهنگی یک جامعه که حدود 80 سال از نخستین اقدامات انقلابی آن میگذرد، در برخوردهای خود با یک نویسنده او را آنجا براند که باز هم به نخستین محیط خود، یعنی به خانوادهاش برگردد و کاملترین آموزگار خود را پدرش بداند و غمگسار خود را مادرش.» محمود دولتآبادی کتابش را با جملهای شروع میکند که آن هم خوب به خاطرم مانده است و ضمن آوردن این جمله از همه علاقه مندان به ادبیات، خواندن کتاب «نون نوشتن» را پیشنهاد میکنم تا با رنجهای نویسندههای سرشناس و بزرگ آشنا شوند و آنچه در پس کتابهایشان وجود دارد. کتاب با این جمله شروع میشود: «بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.»
کارگردان تئاتر
این روزهای من، در کنار کارهایی که به تئاتر مستقیماً مربوط میشود و آماده کردن «آژیدهاک» برای جشنواره تئاتر فجر به کتاب خواندن میگذرد. یکی از کتابهایی که اخیراً خواندم و مثل کارهای دیگر نویسنده بزرگش، محمود دولتآبادی بسیار مرا جذب خودش کرد، «نون نوشتن» بود. این کتاب درواقع شامل مجموعهای از یادداشتهای آقای دولتآبادی است که در فاصله سالهای ۵۹ تا ۷۴ درباره زندگی کاری و شخصیاش نوشته شده است و بهنوعی شرح حال آقای نویسنده را شامل میشود. دولتآبادی در بخشهایی از این کتاب درباره «کلیدر» مینویسد و خاطراتی که در طول بیش از 10 سال نوشتن شاهکارش داشته و موانعی که هنگام نوشتن داستان سر راهش قرار گرفته است. او همچنین از «روزگار سپریشده مردم سالخورده» میگوید که 12 سال عمرش را صرف نوشتن آن کرد تا ناگفتنیها را بگوید. سطرهایی از این کتاب را که یادم مانده و واقعاً دردناک است، عیناً ذکر میکنم. خالق «کلیدر» در بخشی از این کتاب، به داستان زندگیاش در دورهای اشاره میکند که به قول خودش حتی از کتاب میترسد و در حسرت عمر از دسترفتهاش اشک میریزد و از تنگدستی، با وجود فروش کتابهایش شکایت میکند. او مینویسد: «فاجعه است که محیط ادبی فرهنگی یک جامعه که حدود 80 سال از نخستین اقدامات انقلابی آن میگذرد، در برخوردهای خود با یک نویسنده او را آنجا براند که باز هم به نخستین محیط خود، یعنی به خانوادهاش برگردد و کاملترین آموزگار خود را پدرش بداند و غمگسار خود را مادرش.» محمود دولتآبادی کتابش را با جملهای شروع میکند که آن هم خوب به خاطرم مانده است و ضمن آوردن این جمله از همه علاقه مندان به ادبیات، خواندن کتاب «نون نوشتن» را پیشنهاد میکنم تا با رنجهای نویسندههای سرشناس و بزرگ آشنا شوند و آنچه در پس کتابهایشان وجود دارد. کتاب با این جمله شروع میشود: «بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه