خداحافظ «ایران»!




فرناز حسنعلی زاده
روزنامه‌نگار
«اریــــــــــــــک برن» روانپزشک امریکایی و کانادایی که در ایران او را بیش از هر چیز به نظریه «بازی‌های روانی» می‌شناسندش، در مدل ابداعی خود یعنی «تحلیل رفتار متقابل»، یک کارکرد دفاعی ذهنی و رفتاری شناسایی کرد که بعداً او را بازدارنده «تعلق نداشته باش» نامید؛ ترجمه خودمانی این بازدارنده، فرمان «نزدیک نشو» است که در دوران کودکی از سوی والد یا والدین به صورت شفاهی یا رفتاری، به کودک دیکته می‌شود.
بمباران ذهن کودک با پیام‌های پیدا و پنهان مبنی بر اینکه او به طرز اغراق‌ شده‌ای خوب یا بد است و به همین دلیل با بقیه فرق دارد،  در نهایت کودک را قویاً به این باور دعوت می‌کند که با فاصله‌گیری از دیگران و کشیدن یک دیوار قطور شیشه‌ای به دور خود، به هیچ گروه، زمان یا مکانی تعلق نداشته باشد.
البته قطعاً یک فرد، شهروند یک کشور است؛ در یک مقطع تحصیلی با صدها هزار نفر هم‌رده است؛ به یک صنف یا شغل تعلق دارد؛ به یک زبان عمومی صحبت می‌کند؛ به یک دین یا آیین معتقد است؛ نسب‌اش به قوم و قبیله‌ای می‌رسد؛ به یک تیم یا فعالیت ورزشی یا رسته هنری گرایش دارد و ویژگی ظاهری و جسمی‌ای دارد که میلیون‌ها نفر دارند، اما در عین حال می‌تواند خود را فرع بر تمام اینها بداند و هیچ گاه به لحاظ عاطفی، بین خود و آنها علقه‌ای احساس نکند.
یکی از عایدی‌های این وضعیت، «بی تفاوتی» و به عبارت دقیق‌تر «بی حسی»، نسبت به موارد یادشده است؛ به عبارتی چون موارد یادشده را به خود متعلق نمی داند، در برابر هر تحولی که آنها را دستخوش تغییر کند، خود را ایمن می‌کند.
تشخیص اینکه این بازدارنده، چه سهمی در گفتار، رفتار یا احساسم داشته، در حوزه صلاحیت من نیست، اما دروغ چرا؛ خیلی وقت‌ها، خیلی جاها موقع معرفی خودم آگاهانه یا ناآگاهانه از معرفی خود به نام «روزنامه‌نگار» امتناع کردم و جز در موارد اضطرار، ضمن ترسیم یک خط قطور با دیگران، گفتم که می‌نویسم. بویژه اینکه روزنامه‌نگاری برای من، بیش از آنکه انتخابم باشد، سرنوشتی محصول اتفاق‌هایی خارج از اراده شخصی‌ام بود. دروغ چرا؛ هنوز فکر می‌کنم می‌توانم شغل دیگری انتخاب کنم و در این چند سال چه دست و پاهایی زدم برای خلاصی از آن.
کارم را مهر 92 در «ایران» شروع کردم. دروغ چرا؛ تا ماه‌ها و شاید یکی دو سال اول به کسی نمی‌گفتم کجا مشغولم. در حوزه‌های خبری پشت ورق‌های نت برداری که سربرگ «ایران» داشت، می‌نوشتم. حتی‌الامکان اسمم را پای مطالب نمی‌زدم و شاید اگر سوء تفاهم نمی‌شد، هرگز نامم را نمی‌نوشتم.
حالا شاید امسال، آخرین سالی باشد که در این روزنامه می‌نویسم و به نظرم، هیچ لحظه‌ای بهتر از لحظه خداحافظی برای قضاوت کردن نیست؛ چه درباره‌اش صحبت کنیم یا نه، «روزنامه» برای کسانی که در رسانه‌های اصلاح‌طلب قلم می‌زنند یا روزنامه‌هایی که به یک نهاد یا ارگان وابسته است،  هیچ وقت «خانه» نیست و دیر یا زود باید هر آنچه در آنجا داشتی و هر آنچه در آنجا کاشتی را رها کنی و کیف دستی‌ات را برداری و بروی.
در این هفت سال، هر روز قبل از ورود به تحریریه می‌گفتم آدم‌های اینجا «خانواده» تو نیستند و شب‌ها موقع بیرون آمدن از تحریریه با خودم می‌گفتم که شاید فردا، اینجا «خانه» تو نباشد. برای خودم تمرین عدم دلبستگی می‌کردم؛ اما دروغ چرا؛ نمی‌شود.
حالا نزدیک خداحافظی است؛ این جمع، دیر یا زود به جبر حوادث از هم جدا می‌شوند؛ هر کس به راه خودش می‌رود و شاید هرکس به هر بچه‌ای که سر راهش دید، می‌گوید به هیچ جایی تعلق نداشته باش؛ چون موقع خداحافظی، بخشی از خودت را برای همیشه در آنجا جا می‌گذاری.‌

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7546/7/566803/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها