ترامپ و حافظه جمعی-تاریخی ما
بهمن نامورمطلق
استاد دانشگاه
ترامپ عوامفریب ناآگاهی بود که از ناآگاهی مردم امریکا بهره برد و بر اریکه قدرت یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان تکیه زد. امپریالیسم حتی به مردم خودش نیز رحم نمیکند و میکوشد تا آگاهی آنها را نیز کنترل کند و اتفاقاً بیش از همه روی مردم خویش حساس است و بیشترین کنترلها را با ظریفترین شیوهها در مورد آنها بهکار میگیرد. ترامپ توانست از این شکاف نظام حکمرانی امریکایی استفاده نماید و با شگفتی به قدرت برسد. اما وی که شعور و تجربه حکومتداری را نداشت بهسرعت بازیچه دست قدرتهای پشتپرده و بخصوص صهیونیستها قرار گرفت و آبرویی برای ایالات متحده نگذاشت. اویی که خود را خارج از چارچوبهای متعارف قدرت معرفی میکرد بیش از همه در اختیار قدرتهای مخوف پشت پرده قرار گرفت. صحنه سیاست را به صحنه نمایشهای تلویزیونی یا کشتی کچ امریکایی تبدیل نمود. خود را قهرمان و تهیه کننده فیلمی کرده بود که کارگردانیاش را کسانی دیگر میکردند.
او از فرآیند گرهافکنی در روایت سیاسی و شگفت زده کردن مردم امریکا و دنیا لذت میبرد. دیده شدن مانند همه سیاستمداران کوچک ولی جاهطلب او را تغذیه میکرد. به همین دلیل میکوشد تا هر آن کاری غیرمنتظره و غیرمتعارف انجام دهد تا از همه تحلیلهای سنتی و آکادمیک بگریزد. او به همه معاهدات بینالمللی مانند معاهده بزرگ پاریس در مورد محیط زیست و معاهده نفسگیر برجام با ایران و حتی معاهدات منطقهای پشت پا زد و جهان را با وضعیت آشوبناکی مواجه ساخت. به کشورهای دیگر حتی کشورهای دوست و همپیمان امریکا نیز رحم نکرد و همه را زیر فشار زیادی قرار داد. مانند همه عوامفریبان منافع کوتاه مدت خود را به منافع درازمدت کشورش ترجیح داد و امریکا را در بسیاری از محافل منزوی نمود تا جایی که مجبور شد از نهادهای بینالمللی مانند یونسکو خارج شود.
بیتردید ایرانیها بیش از همه تحت فشار اقدامات این فرد قرار داشتند و البته بیش از همه نیز در مقابلش ایستادگی کردند. اکنون که دورهاش با ناباوری خود و طرفدارانش به پایان رسیده موقعیتی است تا ملتها در مورد این تجربه ناگوار که هر آن احتمال تکرار آن میرود تحلیل نماید و موضع بگیرد. مسأله این است که ما چه تصویری باید از وی داشته باشیم. همانطوری که میدانیم بخشی از ارزش هر جامعهای به ایستادگی در مقابل فراموشی رویدادهایی است که برایش هزینه برداشته و احساساتش را جریحهدار نموده است. چه چیزی از این دوره را نباید فراموش نماییم:
ما فراموش نمیکنیم که در بدترین شرایط کرونایی ترامپ کاری کرد که مردم ما نتوانند نیازهای اولیه حتی دارویی خود را از کشورهای دیگر تهیه نمایند. هر چه گفتند که برخی از این داروها برای بیماران ضروری و حتی حیاتی است وقعی ننهاد و ناجوانمردانه عرصه مقابله را به سوی بیماری و بیماران سوق داد تا بیش از پیش فشار وارد نماید.
ما فراموش نمیکنیم که پنجاه مرکز تاریخی و فرهنگی ایران را تهدید به بمباران کرد. تهدید ابلهانهای که صدای همه فرهنگدوستان جهان را برآورد. که ایران یکی از مهمترین کانونهای فرهنگی و گهوارههای تمدنی بشر محسوب میشود. اما همین تهدید ماهیت ضدفرهنگی وی را برملا کرد تا جایی که نهادهای بینالمللی نیز صدایشان درآمد. کدام فرد فرهنگدوستی میتواند چنین تهدیدی را از یاد ببرد.
ما فراموش نمیکنیم که هر روز تحریم تازهای بر کشور اعمال میکرد و بر مردم عزیز رنجور رنجهای تازهای تحمیل میکرد. به بهانه فشار بر دولت هر روز مشقتی بر مشقات این مردم میافزود. یک روز محصولات نفتی، روز دیگر فرهنگی را تحریم می کرد و بسیاری از تجار ایرانی را به ورطه ورشکستی کشاند. صنایعی مانند فرش و صنایع دستی که بهدست هنرمندانی اصیل و اغلب محروم در روستاها تولید میشدند بازارهای بزرگ جهانی را از دست دادند و رقبای آنها این بازارها را اشغال نمودند و دیگر به راحتی نمیتوان آنها را بازپس گرفت. در واقع کسی که این اقدام ترامپ را به حساب نمیآورد هم رأی کسانی است که میگفتند قطعنامههای سازمان ملل کاغذ پارهای بیش نیستند!
ما فراموش نمیکنیم که به جای نبرد مردانه در میدان جنگ به طرزی بزدلانه یکی از رشیدترین فرزندان این مرز و بوم یعنی شهید سلیمانی کسی که نامش نیز وحشت بر اندام داعش میانداخت را به شهادت رساند. سرداری که اگر نبود سرنوشت منطقه و سپس مناطق بسیاری بهدست جنایتکارانی میافتاد که به گفته خود ترامپ ساخته و پرداخته امریکا بود و خودشان از آن با نام فرانکشتاین یاد میکردند. داعشی که غرب را به لرزه انداخته بود و هر از گاهی در مقابل چشمان وحشتزده جهانیان سرهایی را مانند جلادان خونسردانه میبریدند.
ما فراموش نمیکنیم که با فشار بر مردم مظلوم منطقه و ایجاد آشوب در شرایطی حساس قدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و بر اشغالگری این رژیم مهر دوباره تأیید زد و او را به تجاوزگری بیشتر تشویق کرد. سپس حکومتهای سست بنیاد کشورهای اسلامی را یکی پس از دیگری به پای میز مذاکره با اسرائیل کشاند.
ما فراموش نمیکنیم...
پدرانمان روزی فراموش کردند اسکندر چه کرد و از اسکندر اسطوره ساختند و دخترانشان (روشنک و استاتیرا) را به عقدش درآوردند، یادشان رفت چنگیز چه کرد. نام او را بر فرزندانشان نهادند، شاعرانمان اسکندرنامه و چنگیزنامهها نوشتند و نقاشانمان نیز اسکندرنگاره و چنگیزنگارهها به تصویر کشیدند. یکی از بدترین کارهایی که ممکن است یک مملکت انجام دهد تبدیل کردن شر به خیر و شرور به خیرخواه است، تبدیل کردن ویرانگری مانند اسکندر به نجات بخش مردم از دست یأجوج و مأجوج است.
حافظه تاریخی یک ملت مکانیسم دفاعی او برای صیانت از خودش است که اگر از دست بدهد مانند فردی آلزایمری از این اشتباه به آن اشتباه به تکراری سیزیفی میغلتد. ما ایرانیها باید در این خصوص حساس باشیم. حتی در اسطوره شناسی نیز اسطوره فراموشی یعنی «مرشون» فعالتر است. ملت حافظه دار و تاریخمند ملتی است که از تکرار میرهد. اما ملتی که توانایی ثبت و ضبط، نوشتن و منتشر کردن تجربیات تلخ و شیرین خود را نداشته باشد و از استعداد انباشتگی متنی عاری باشد همواره در معرض اسکندرها و چنگیزهای تازه است. ملتی که تعصب خود را از دست بدهد و بدیها و شرارتها، رنجها و مرارتها را از یاد ببرد دوباره بر سرش میبارد و این سنت الهی و تاریخی است. در مورد ترامپ و رنجهایی که به ما داده، هنوز زمان فراموشی فرا نرسیده و هیچگاه نیز فرانخواهد رسید. کسانی میتوانند فراموش کنند که دردی و رنجی را متحمل نشده باشند. ترامپ البته برای همه بد نبود حتی برخی در داخل نیز با حضور ترامپ منافعی برای خود دست و پا کرده بودند. بیشک در فضای تحریم و تهدیدی که ترامپ شکل داد همه یکسان در رنج نبودهاند و به طور طبیعی تصویری که ترامپ از خود بهجای گذارده نزد همه یکسان نیست. برعکس، به تعداد جریانها و حتی افراد تصویر از ترامپ به جای خواهد ماند زیرا ترامپ شری بود که هر کس با نگرش خود به آن نظر میافکند.
ترامپ میرود با همه آن شعارهای ابلهانهای که میداد. باید خوشحال باشیم که یکی از رؤسای ضدفرهنگی چنین مفتضحانه میرود. ما ایرانیها میتوانیم در بسیاری از موارد اختلاف نظر داشته باشیم و این امری طبیعی است اما باید در برخی مسائل نیز اشتراک نظر داشته باشیم تا یکپارچگی یک ملت نیز معنا پیدا کند. وحدت یک جامعه با اشتراکاتش تعریف میشود همانطوری که غنایش با گوناگونی نظراتش. لازمست چیزهایی مشترک وجود داشته باشد تا مفهوم «جمعی مشترک» معنا پیدا کند. خوب است بدیها را فراموش نکنیم و در آنها متفرق نباشیم. حافظه جمعی ما برای انسجام نیاز به برخی «تفاهمهای عمومی» دارد و ایستادگی در مقابل بدی و مصداقهایی مانند ترامپ یکی از تفاهمهایی است که نباید از دست داد. از زمان موریس هالبواکس جامعهشناسی بهطور نظاممند نسبت به اهمیت حافظه جمعی تأکید دارد. مهم این است که ما برخی تخیل و تصاویر مشترکی با هم داشته باشیم و این تصاویر مشترک ذهنی سرمایههای ما محسوب میشوند که برای برخی از آنها هزینههای گزافی پرداخت کردهایم و بیتدبیری است که آن را به سادگی از دست بدهیم. ملتی که ظلمهای روا شده به خود را فراموش کند آیندهای جز ظلمهای تازه پیشرویش نمیتوان متصور بود.
استاد دانشگاه
ترامپ عوامفریب ناآگاهی بود که از ناآگاهی مردم امریکا بهره برد و بر اریکه قدرت یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان تکیه زد. امپریالیسم حتی به مردم خودش نیز رحم نمیکند و میکوشد تا آگاهی آنها را نیز کنترل کند و اتفاقاً بیش از همه روی مردم خویش حساس است و بیشترین کنترلها را با ظریفترین شیوهها در مورد آنها بهکار میگیرد. ترامپ توانست از این شکاف نظام حکمرانی امریکایی استفاده نماید و با شگفتی به قدرت برسد. اما وی که شعور و تجربه حکومتداری را نداشت بهسرعت بازیچه دست قدرتهای پشتپرده و بخصوص صهیونیستها قرار گرفت و آبرویی برای ایالات متحده نگذاشت. اویی که خود را خارج از چارچوبهای متعارف قدرت معرفی میکرد بیش از همه در اختیار قدرتهای مخوف پشت پرده قرار گرفت. صحنه سیاست را به صحنه نمایشهای تلویزیونی یا کشتی کچ امریکایی تبدیل نمود. خود را قهرمان و تهیه کننده فیلمی کرده بود که کارگردانیاش را کسانی دیگر میکردند.
او از فرآیند گرهافکنی در روایت سیاسی و شگفت زده کردن مردم امریکا و دنیا لذت میبرد. دیده شدن مانند همه سیاستمداران کوچک ولی جاهطلب او را تغذیه میکرد. به همین دلیل میکوشد تا هر آن کاری غیرمنتظره و غیرمتعارف انجام دهد تا از همه تحلیلهای سنتی و آکادمیک بگریزد. او به همه معاهدات بینالمللی مانند معاهده بزرگ پاریس در مورد محیط زیست و معاهده نفسگیر برجام با ایران و حتی معاهدات منطقهای پشت پا زد و جهان را با وضعیت آشوبناکی مواجه ساخت. به کشورهای دیگر حتی کشورهای دوست و همپیمان امریکا نیز رحم نکرد و همه را زیر فشار زیادی قرار داد. مانند همه عوامفریبان منافع کوتاه مدت خود را به منافع درازمدت کشورش ترجیح داد و امریکا را در بسیاری از محافل منزوی نمود تا جایی که مجبور شد از نهادهای بینالمللی مانند یونسکو خارج شود.
بیتردید ایرانیها بیش از همه تحت فشار اقدامات این فرد قرار داشتند و البته بیش از همه نیز در مقابلش ایستادگی کردند. اکنون که دورهاش با ناباوری خود و طرفدارانش به پایان رسیده موقعیتی است تا ملتها در مورد این تجربه ناگوار که هر آن احتمال تکرار آن میرود تحلیل نماید و موضع بگیرد. مسأله این است که ما چه تصویری باید از وی داشته باشیم. همانطوری که میدانیم بخشی از ارزش هر جامعهای به ایستادگی در مقابل فراموشی رویدادهایی است که برایش هزینه برداشته و احساساتش را جریحهدار نموده است. چه چیزی از این دوره را نباید فراموش نماییم:
ما فراموش نمیکنیم که در بدترین شرایط کرونایی ترامپ کاری کرد که مردم ما نتوانند نیازهای اولیه حتی دارویی خود را از کشورهای دیگر تهیه نمایند. هر چه گفتند که برخی از این داروها برای بیماران ضروری و حتی حیاتی است وقعی ننهاد و ناجوانمردانه عرصه مقابله را به سوی بیماری و بیماران سوق داد تا بیش از پیش فشار وارد نماید.
ما فراموش نمیکنیم که پنجاه مرکز تاریخی و فرهنگی ایران را تهدید به بمباران کرد. تهدید ابلهانهای که صدای همه فرهنگدوستان جهان را برآورد. که ایران یکی از مهمترین کانونهای فرهنگی و گهوارههای تمدنی بشر محسوب میشود. اما همین تهدید ماهیت ضدفرهنگی وی را برملا کرد تا جایی که نهادهای بینالمللی نیز صدایشان درآمد. کدام فرد فرهنگدوستی میتواند چنین تهدیدی را از یاد ببرد.
ما فراموش نمیکنیم که هر روز تحریم تازهای بر کشور اعمال میکرد و بر مردم عزیز رنجور رنجهای تازهای تحمیل میکرد. به بهانه فشار بر دولت هر روز مشقتی بر مشقات این مردم میافزود. یک روز محصولات نفتی، روز دیگر فرهنگی را تحریم می کرد و بسیاری از تجار ایرانی را به ورطه ورشکستی کشاند. صنایعی مانند فرش و صنایع دستی که بهدست هنرمندانی اصیل و اغلب محروم در روستاها تولید میشدند بازارهای بزرگ جهانی را از دست دادند و رقبای آنها این بازارها را اشغال نمودند و دیگر به راحتی نمیتوان آنها را بازپس گرفت. در واقع کسی که این اقدام ترامپ را به حساب نمیآورد هم رأی کسانی است که میگفتند قطعنامههای سازمان ملل کاغذ پارهای بیش نیستند!
ما فراموش نمیکنیم که به جای نبرد مردانه در میدان جنگ به طرزی بزدلانه یکی از رشیدترین فرزندان این مرز و بوم یعنی شهید سلیمانی کسی که نامش نیز وحشت بر اندام داعش میانداخت را به شهادت رساند. سرداری که اگر نبود سرنوشت منطقه و سپس مناطق بسیاری بهدست جنایتکارانی میافتاد که به گفته خود ترامپ ساخته و پرداخته امریکا بود و خودشان از آن با نام فرانکشتاین یاد میکردند. داعشی که غرب را به لرزه انداخته بود و هر از گاهی در مقابل چشمان وحشتزده جهانیان سرهایی را مانند جلادان خونسردانه میبریدند.
ما فراموش نمیکنیم که با فشار بر مردم مظلوم منطقه و ایجاد آشوب در شرایطی حساس قدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و بر اشغالگری این رژیم مهر دوباره تأیید زد و او را به تجاوزگری بیشتر تشویق کرد. سپس حکومتهای سست بنیاد کشورهای اسلامی را یکی پس از دیگری به پای میز مذاکره با اسرائیل کشاند.
ما فراموش نمیکنیم...
پدرانمان روزی فراموش کردند اسکندر چه کرد و از اسکندر اسطوره ساختند و دخترانشان (روشنک و استاتیرا) را به عقدش درآوردند، یادشان رفت چنگیز چه کرد. نام او را بر فرزندانشان نهادند، شاعرانمان اسکندرنامه و چنگیزنامهها نوشتند و نقاشانمان نیز اسکندرنگاره و چنگیزنگارهها به تصویر کشیدند. یکی از بدترین کارهایی که ممکن است یک مملکت انجام دهد تبدیل کردن شر به خیر و شرور به خیرخواه است، تبدیل کردن ویرانگری مانند اسکندر به نجات بخش مردم از دست یأجوج و مأجوج است.
حافظه تاریخی یک ملت مکانیسم دفاعی او برای صیانت از خودش است که اگر از دست بدهد مانند فردی آلزایمری از این اشتباه به آن اشتباه به تکراری سیزیفی میغلتد. ما ایرانیها باید در این خصوص حساس باشیم. حتی در اسطوره شناسی نیز اسطوره فراموشی یعنی «مرشون» فعالتر است. ملت حافظه دار و تاریخمند ملتی است که از تکرار میرهد. اما ملتی که توانایی ثبت و ضبط، نوشتن و منتشر کردن تجربیات تلخ و شیرین خود را نداشته باشد و از استعداد انباشتگی متنی عاری باشد همواره در معرض اسکندرها و چنگیزهای تازه است. ملتی که تعصب خود را از دست بدهد و بدیها و شرارتها، رنجها و مرارتها را از یاد ببرد دوباره بر سرش میبارد و این سنت الهی و تاریخی است. در مورد ترامپ و رنجهایی که به ما داده، هنوز زمان فراموشی فرا نرسیده و هیچگاه نیز فرانخواهد رسید. کسانی میتوانند فراموش کنند که دردی و رنجی را متحمل نشده باشند. ترامپ البته برای همه بد نبود حتی برخی در داخل نیز با حضور ترامپ منافعی برای خود دست و پا کرده بودند. بیشک در فضای تحریم و تهدیدی که ترامپ شکل داد همه یکسان در رنج نبودهاند و به طور طبیعی تصویری که ترامپ از خود بهجای گذارده نزد همه یکسان نیست. برعکس، به تعداد جریانها و حتی افراد تصویر از ترامپ به جای خواهد ماند زیرا ترامپ شری بود که هر کس با نگرش خود به آن نظر میافکند.
ترامپ میرود با همه آن شعارهای ابلهانهای که میداد. باید خوشحال باشیم که یکی از رؤسای ضدفرهنگی چنین مفتضحانه میرود. ما ایرانیها میتوانیم در بسیاری از موارد اختلاف نظر داشته باشیم و این امری طبیعی است اما باید در برخی مسائل نیز اشتراک نظر داشته باشیم تا یکپارچگی یک ملت نیز معنا پیدا کند. وحدت یک جامعه با اشتراکاتش تعریف میشود همانطوری که غنایش با گوناگونی نظراتش. لازمست چیزهایی مشترک وجود داشته باشد تا مفهوم «جمعی مشترک» معنا پیدا کند. خوب است بدیها را فراموش نکنیم و در آنها متفرق نباشیم. حافظه جمعی ما برای انسجام نیاز به برخی «تفاهمهای عمومی» دارد و ایستادگی در مقابل بدی و مصداقهایی مانند ترامپ یکی از تفاهمهایی است که نباید از دست داد. از زمان موریس هالبواکس جامعهشناسی بهطور نظاممند نسبت به اهمیت حافظه جمعی تأکید دارد. مهم این است که ما برخی تخیل و تصاویر مشترکی با هم داشته باشیم و این تصاویر مشترک ذهنی سرمایههای ما محسوب میشوند که برای برخی از آنها هزینههای گزافی پرداخت کردهایم و بیتدبیری است که آن را به سادگی از دست بدهیم. ملتی که ظلمهای روا شده به خود را فراموش کند آیندهای جز ظلمهای تازه پیشرویش نمیتوان متصور بود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه