در تولد شاعری بهنام کیومرث منشیزاده
نابغه نگران
ارمغان بهداروند
شاعر
یک معنی «عجیب» میتواند «کیومرث منشیزاده» باشد. با آن که چند سالی بیشتر از مرگش نگذشته اما انگار او در «قرنی دیگر» میزیسته است و ما از «قرنی دیگر» او را مطالعه میکنیم. در همه عمر و در روزگاری دشوار، ریاضی، فیزیکاتمی، فلسفه، حقوق و هنر خوانده بود و در دانشگاه «مونپولیه» فرانسه به تدریس «هنر» کوشیده بود اما پیوست نام او بیش و پیش از هر مضافی، «شاعر» بود و جلال و جمالی که از او در خاطره ادبیات امروز و شاید فردا باقی میماند و خواهد ماند، متولد زیست شاعرانه اوست. در کارنامه شعر امروز، به کارآمدی او در تدوین و تکوین شعر دهه چهل و پنجاه تأکید شده است. از جمله این که معاشرت و معاصرت او با شاعران صاحبنامی همچون احمد شاملو، یدالله رؤیایی، نصرت رحمانی، حمید مصدق، هوشنگ بادیهنشین و بسیاری دیگر به تمایز هویت فردی و فضیلتهای شعری او منتهی شده است.
در همه این سالها مرور نام کیومرث منشیزاده همواره با عبارت «شاعر ریاضی» مطرح بوده است. به اعتقاد من این انتساب پیش از آن که اقبالی برای او بهدنبال داشته باشد، موجودیتی موهوم به شعر او بخشیده است و مخاطب را بواسطه پیشفرضها و پیشقضاوتها به ناگزیر از او دور کرده است. منشیزاده هر چند خود از این عنوان دفاع میکند و آن را نتیجه طبیعی اندیشیدن به هستی براساس ریاضیات میداند اما هیچ گاه نتوانست به روشنی شاخصهها و نشانهشناختی این شعر را ترسیم و تدوین کند. او در برابر این پرسش که ملاک و معیار شعر ریاضی چیست؛ صرفاً به توصیف تئوریکی بسنده میکند که از مهمترین مواجهات آن میتوان به شرح زیر اشاره داشت: «مؤلفه و مشخصه بارز شعر ریاضی این است که در آن شاعر به ریاضیات نگاه دارد. البته شاید از معادلههای شیمی و فیزیک هم در این شعر استفاده شود، ولی در مجموع، به آن شعر ریاضی میگوییم. اگر قبول کنیم که مبنای همه هستی، ریاضی است، پس برای بیان و تجزیه و تحلیل آن هم به زبانی مشترک نیاز داریم که طبعاً میتواند همین زبان ریاضی باشد. کسانی که ریاضی میدانند و ریاضی فکر میکنند و حتی بعضی وقتها ریاضی حرف میزنند، درک درستتر، روشنتر، دقیقتر و واضحتری از جهان دارند.» آنچه که اما از واقعیات جامعه ادبی و مواجهات مخاطبان او به ما منتقل میشود مکمل آنچه او اندیشیده است نیست و شعر او بهدلیل همین مفهوم نبودن و مجهول بودن مختصات و الزام به آشنایی دقیق با علم ریاضی چندان که باید؛ نمود پیدا نمیکند. منشیزاده به تعبیر یدالله رؤیایی و مهدی اخوان لنگرودی نابغهای بود که همیشه از یک نگرانی و اضطراب همیشگی رنج میبرد. در سالیان واپسین عمر در عزلتی خودخواسته فرو رفته بود و دیگران به جزیره تنهاییاش راه چندان نداشتند. آن اضطراب و سرگشتگی از او پیرمردی نومید آفریده بود که حتی اعتمادش را به کارکرد شعر تخریب کرده بود. برای کسی که عمری با شعر زیسته است و به تغییر جهان میکوشید، چه اتفاقی میافتد که میگوید: «من قبلاً شعری مینوشتم و گاهی شعری میخواندم بعداً دیدم که چه برای کور برقصی و چه برای کر بخوانی. حالا اگر کسی بگوید: میخواهیم بفهمیم؛ حتماً از من خواهد شنید که اگر قرار بود کسی بفهمد، یک بوستان سعدی کافی بود. این روزها معتقدم که در جهان هیچ کس مخاطب هیچ کس نیست.»
اول بهمن تولد کیومرث منشیزاده است و شاید اگر خواندن شعرهای ریاضی او مؤانست بیشتری میطلبد اما او رنجهایش را با تأکید و تمرکز بر «رنگ»ها نیز به نمایش گذاشته است آن گونه که به شاعر رنگها نیز خطاب میشد. بنابراین با مرور شعری از این دست تولدش را جشن میگیریم.
آبیست/ آبی ست/ نگاه او/ آبیست/ گویا آسمان را/ در چشمهایش ریختهاند/ وقتی که دستهای مرا/ در دست میگیرد/ گردش خون را/ در سر انگشتهایش/ احساس میکنم/ نبضاش چنان بسرعت میزند/ که گویی/ قلب خرگوشی را/ در سینهاش/ پیوند کردهاند/ تا باران خاکستری مرغان ماهیخوار/ بر برگهای سپیدار و زردآلو/ فرو میریزد... وسواس دوست داشتن/ مرا به یاد ماهی قرمزی میاندازد/ که در آبهای تنگ بلور/ به آرامی/ خواب رفته است/ یک روز/ یک/ روز ماهی قرمز/ سکته خواهد کرد/ و دستی ماهی قرمز را/ که دیگر نه ماهیست/ و نه قرمز/ از پنجره به باغ/ پرتاب خواهد کرد
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه