چرا امریکا باید به جنگهای ابدی خود پایان دهد؟
پایان هیاهوی بسیار برای هیچ
رند پال
سناتور جمهوریخواه از ایالت کنتاکی امریکا
مترجم: بنفشه غلامی / ما امریکاییها بعد از 20 سال نبردهای مداوم تنها در عراق و افغانستان، 7 هزار نفر را از دست داده، از اندوه 50 هزار مجروح رنج برده و بیش از 5.4 تریلیون دلار هزینه صرف این نبردها کردهایم. این حتی جدا از هزینههایی است که در همین بازه زمانی بابت هزینههای انسانی و مالی در خاورمیانه بزرگ صرف کردهایم. ضمن اینکه در این محاسبات تأثیراتی که این جنگها بر زندگیها گذاشته، مثل پاشیده شدن خانوادهها از هم و تلفات جانبی آن همچون خودکشیهای ناشی از حضور در جنگ و... لحاظ نشده است.
برخی میگویند، اینها هزینههای ناگزیر جنگ است. شاید. اما در یک جنگ چیزهایی که از دست داده میشوند، باید در ازای هدفی باشند. هدفی مثل ایجاد کشوری امنتر. برای تحقق چنین اهدافی باید نقشهای برای پیروزی داشت. این چیزی است که ما به استراتژیستها و افسران آینده در دانشگاههای جنگ آموزش میدهیم. مطابق قانون اساسی امریکا، برای آغاز هر جنگی باید ابتدا تأیید کنگره را داشت تا مردم نیز بتوانند از آن رضایت داشته باشند و هزینههای ناشی از جنگ را یک دستاورد برای هدفی خاص بدانند. با این حال ما پس از تقریباً 20 سال جنگ، به هیچ کدام از این موارد به طور منسجم دست نیافتهایم. نه به پیروزی مشخصی رسیدهایم و نه حتی یک ایده واقعی برای دستیابی به پیروزی داشتهایم. ما حتی در مورد چرایی ورود به جنگ صادق نبودهایم و مدام اهداف خود را در طول جنگ تغییر دادهایم. ما هزینههای شگفتانگیزی بابت فرصتها پرداختهایم، هزینههایی بیحد و اندازه و مهمتر از آن تعداد غیر قابل تصوری زندگی که باز هم تکرار میکنم، شامل 7 هزار کشته و 50 هزار مجروح میشود. و بعد از همه اینها، ما به همه کسانی که لباس نظامی برتن دارند و برخی از آنها حتی بعد از 11 سپتامبر متولد شدهاند، مدیون هستیم که آنقدر شجاع هستند تا بپرسند: «پس جنگ کی تمام میشود؟» اکنون در آغاز سالی جدید با دولتی جدید مواجه هستیم و این فرصت را داریم که به این سؤال جواب دهیم. من امیدوار بودم که روزی برسد که روشنایی را در انتهای این تونل ببینیم. با این حال با انتصاباتی که انجام شده، مثل «آنتونی بلینکن» که در پست وزیر خارجه کار میکند و سابقه تأیید آغاز به جنگ را دارد، باید یک بار دیگر یادآوری کنیم که هرچه هم تغییر کند، موضع جنگی امریکا ثابت است.
زمانی که در سنا فرصت آن را یافتم که در جلسه رأی اعتماد به «بلینکن» از او درباره درسهایی بپرسم که از مشارکتش برای ادامه عملیاتهای امریکا در خاورمیانه آموخته است، او سعی کرد از پاسخ صریح طفره برود و به مسائل حاشیهای آن بپردازد و به جای پرداختن به درگیر شدن در جنگها، بگوید اعتقاد دارد که ما باید پیش از هر چیز روی دیپلماسی متمرکز شویم. و البته تنها میتوانم بگویم که امیدوارم واقعاً به آنچه گفته اعتقاد داشته باشد.
در جلسه رأی اعتماد، ما به این واقعیت نیز پرداختیم که «بلینکن» همراه با «باراک اوباما» و «جو بایدن»، رئیس جمهوری وقت و معاونش از سرنگونی «معمر قذافی» در لیبی حمایت کرد. این مدت زمانی نه چندان طولانی بعد از آن بود که متوجه شدند، هیچ قدرت رقیبی در لیبی قابلیت آن را ندارد که بتواند جای قذافی را بگیرد و مانع هرج ومرج شود.
می توان انتظار داشت که که آنها از آنچه در لیبی رخ داد، چیزهایی یاد گرفته باشند. اما پس چرا از حمله به سوریه نیز حمایت کردند؟ «بلینکن» در پاسخ به این سؤال گفت که آنطور که باید در سوریه کار نکردند. من مخالف هستم. ما بارها و بارها دیدهایم و تجربه کردهایم که تغییر رژیم آنطور که باید مؤثر نیست.
اکنون نگرانی من برای امریکا این است که وزارت خارجه جدید امریکا بر اساس پیش فرضهای موجود از قبل بخواهد بااستفاده از نیروی نظامی بدون هیچ هدف مشخصی به مداخلهجوییهای خود ادامه دهد. این همان مسیری است که دولتهای قبلی امریکا پیموده و در آن شکست خوردهاند.
«بایدن» در روزهای پیش رو فرصتی طلایی برای راهاندازی مجدد سیاست خارجی امریکا و پایان دادن به جنگهای به ظاهر بیپایان آن دارد. ما باید به یک دیپلماسی اندیشمندانه بازگردیم که هرگز روی دستاورد چیزهایی که نمیتواند بوضوح ببیند، تکیه نمیکند. ما باید دروازههای ارتباطی خود را باز نگه داریم و اگر لازم بود، محکم بایستیم اما در عین حال هرجا که ممکن بود، به دیگران گوش دهیم. ما باید ارتش امریکا را به مسیری که نسبت به آن آگاهی درست داریم، ببریم تا منافع امنیت ملی واقعی امریکا را از نو راهاندازی کنیم.
اما شاید با این وزارت خارجه شاید همچنان دوراز چنین مسیری باشیم.
منبع: National Interest
سناتور جمهوریخواه از ایالت کنتاکی امریکا
مترجم: بنفشه غلامی / ما امریکاییها بعد از 20 سال نبردهای مداوم تنها در عراق و افغانستان، 7 هزار نفر را از دست داده، از اندوه 50 هزار مجروح رنج برده و بیش از 5.4 تریلیون دلار هزینه صرف این نبردها کردهایم. این حتی جدا از هزینههایی است که در همین بازه زمانی بابت هزینههای انسانی و مالی در خاورمیانه بزرگ صرف کردهایم. ضمن اینکه در این محاسبات تأثیراتی که این جنگها بر زندگیها گذاشته، مثل پاشیده شدن خانوادهها از هم و تلفات جانبی آن همچون خودکشیهای ناشی از حضور در جنگ و... لحاظ نشده است.
برخی میگویند، اینها هزینههای ناگزیر جنگ است. شاید. اما در یک جنگ چیزهایی که از دست داده میشوند، باید در ازای هدفی باشند. هدفی مثل ایجاد کشوری امنتر. برای تحقق چنین اهدافی باید نقشهای برای پیروزی داشت. این چیزی است که ما به استراتژیستها و افسران آینده در دانشگاههای جنگ آموزش میدهیم. مطابق قانون اساسی امریکا، برای آغاز هر جنگی باید ابتدا تأیید کنگره را داشت تا مردم نیز بتوانند از آن رضایت داشته باشند و هزینههای ناشی از جنگ را یک دستاورد برای هدفی خاص بدانند. با این حال ما پس از تقریباً 20 سال جنگ، به هیچ کدام از این موارد به طور منسجم دست نیافتهایم. نه به پیروزی مشخصی رسیدهایم و نه حتی یک ایده واقعی برای دستیابی به پیروزی داشتهایم. ما حتی در مورد چرایی ورود به جنگ صادق نبودهایم و مدام اهداف خود را در طول جنگ تغییر دادهایم. ما هزینههای شگفتانگیزی بابت فرصتها پرداختهایم، هزینههایی بیحد و اندازه و مهمتر از آن تعداد غیر قابل تصوری زندگی که باز هم تکرار میکنم، شامل 7 هزار کشته و 50 هزار مجروح میشود. و بعد از همه اینها، ما به همه کسانی که لباس نظامی برتن دارند و برخی از آنها حتی بعد از 11 سپتامبر متولد شدهاند، مدیون هستیم که آنقدر شجاع هستند تا بپرسند: «پس جنگ کی تمام میشود؟» اکنون در آغاز سالی جدید با دولتی جدید مواجه هستیم و این فرصت را داریم که به این سؤال جواب دهیم. من امیدوار بودم که روزی برسد که روشنایی را در انتهای این تونل ببینیم. با این حال با انتصاباتی که انجام شده، مثل «آنتونی بلینکن» که در پست وزیر خارجه کار میکند و سابقه تأیید آغاز به جنگ را دارد، باید یک بار دیگر یادآوری کنیم که هرچه هم تغییر کند، موضع جنگی امریکا ثابت است.
زمانی که در سنا فرصت آن را یافتم که در جلسه رأی اعتماد به «بلینکن» از او درباره درسهایی بپرسم که از مشارکتش برای ادامه عملیاتهای امریکا در خاورمیانه آموخته است، او سعی کرد از پاسخ صریح طفره برود و به مسائل حاشیهای آن بپردازد و به جای پرداختن به درگیر شدن در جنگها، بگوید اعتقاد دارد که ما باید پیش از هر چیز روی دیپلماسی متمرکز شویم. و البته تنها میتوانم بگویم که امیدوارم واقعاً به آنچه گفته اعتقاد داشته باشد.
در جلسه رأی اعتماد، ما به این واقعیت نیز پرداختیم که «بلینکن» همراه با «باراک اوباما» و «جو بایدن»، رئیس جمهوری وقت و معاونش از سرنگونی «معمر قذافی» در لیبی حمایت کرد. این مدت زمانی نه چندان طولانی بعد از آن بود که متوجه شدند، هیچ قدرت رقیبی در لیبی قابلیت آن را ندارد که بتواند جای قذافی را بگیرد و مانع هرج ومرج شود.
می توان انتظار داشت که که آنها از آنچه در لیبی رخ داد، چیزهایی یاد گرفته باشند. اما پس چرا از حمله به سوریه نیز حمایت کردند؟ «بلینکن» در پاسخ به این سؤال گفت که آنطور که باید در سوریه کار نکردند. من مخالف هستم. ما بارها و بارها دیدهایم و تجربه کردهایم که تغییر رژیم آنطور که باید مؤثر نیست.
اکنون نگرانی من برای امریکا این است که وزارت خارجه جدید امریکا بر اساس پیش فرضهای موجود از قبل بخواهد بااستفاده از نیروی نظامی بدون هیچ هدف مشخصی به مداخلهجوییهای خود ادامه دهد. این همان مسیری است که دولتهای قبلی امریکا پیموده و در آن شکست خوردهاند.
«بایدن» در روزهای پیش رو فرصتی طلایی برای راهاندازی مجدد سیاست خارجی امریکا و پایان دادن به جنگهای به ظاهر بیپایان آن دارد. ما باید به یک دیپلماسی اندیشمندانه بازگردیم که هرگز روی دستاورد چیزهایی که نمیتواند بوضوح ببیند، تکیه نمیکند. ما باید دروازههای ارتباطی خود را باز نگه داریم و اگر لازم بود، محکم بایستیم اما در عین حال هرجا که ممکن بود، به دیگران گوش دهیم. ما باید ارتش امریکا را به مسیری که نسبت به آن آگاهی درست داریم، ببریم تا منافع امنیت ملی واقعی امریکا را از نو راهاندازی کنیم.
اما شاید با این وزارت خارجه شاید همچنان دوراز چنین مسیری باشیم.
منبع: National Interest
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه