سه شنبه های شعر


گروه فرهنگی - شناخت شعر و آشنایی با شاعر، بهانه نمی‌خواهد. بی‌هیچ دلیلی همچون تولد و مرگ در این شماره به سراغ شاپور بنیاد رفته‌ایم و چه دلیلی بهتر از انتشار یک عمر شاعری او. بسیاری از شاعران این روزگار که نام‌شان در قرائت شعر امروز شنیده نمی‌شود یا کمتر شنیده می‌شود، لزوماً به معنای کم‌بضاعتی نمی‌تواند باشد که نزدیکی به تربیون‌های شعر گاه به صعود نام‌ها در عین ناباوری مساعدت داشته است و دوری از آن به نادیده گرفته شدن توانش‌هایی منتهی شده است که انکارناشدنی بوده‌اند. نسل امروز باید به کنجکاوی و پرسش، شاعران عصر خویش را مرور کند و کاشف آموزه‌هایی باشد که می‌تواند به خوش‌فرجامی شعر ختم شود.
سه‌شنبه‌های شعر روزنامه ایران با دعوت از ارجمندان ادبیات تلاش خواهد کرد معرفی شاعرانی از این دست را ادامه دهد و در این مسیر چشم ‌در راه هم‌قدمی‌ها و هم‌قلمی‌های شاعران و منتقدان خواهیم ماند.

وردی یادم ده که گل را به طاق بنشاند
توقف من اینجاست
تا از چشمت بنوشم
سؤال می‌کنم
این چندمین گام توست در پله‌های عمر؟
نامت را می‌خوانم
تا گل بر طاق نشیند
این چندمین گام توست
من روی صندلیِ می‌نشینم
که کنار صندلی‌ توست
یا
روی همین پله توقف می‌کنم
تا آخرین گامم در چند قدمی‌ِ چشمت باشد.
آوازی بخوان تا صدای صبح را بشنوم
ای نام!
 شاید یک سؤال و یک اندوه
و درگمان
پیچک نیلوفری بی‌سلام و بسم الله
میندیش که گیسویت بادبان‌ست یا نیست
می‌کوش تا سفینه‌ام باشی
ای آن!
با بادبانی از گیسو
در گمان اجاق می‌کوش تا سفینه‌ام باشی...
 


 نام خود را بگو
تو
که کاشف ناگهان‌های اتفاق
بودی
تو که در سقوط صریح آتش
به باغی از نمی‌دانم‌های جهان
رها بودی
تو که در استعاره‌های پنهان جهان
 که از همه سو مرگ را می‌برد
نور بودی
دوراما
نبودی

نام خود را بگو
 گیاهی که تقدیس می‌شود
پرنده‌های به ناگهان را
اعلام می‌کند
گیاهی که تقدیس می‌شود
فراغت باغ را
در باران تهی‌دست
بیان می‌کند
حسرت دل ما را یاغی می‌خواهد
غصه دل ما را
گم- راه
اکنون که منتشر می‌رود این واحد خجسته خون
دیگر
جز حسرت دل ما
تا بروید

دیگر از ماه بگویم
ماهی که میوه مشترک درخت‌های حیاط بود
ماهی که پدرم سحرها می‌شستش
و باز در آسمان رهایش می‌کرد
و ماه
از وقار
نسیم تبسمی
نصیب می‌برد
و ستاره‌های شیدا را
در امتداد نارنج‌ها پرتاب می‌کرد
شاید
ماه
اینجا
سرنوشت خویش را جست‌و جو می‌کرد
گاهی که با سبزه‌های حیاط گفت‌و گو می‌کرد.
 

پرنده‌ای
که از دهان من
می‌نوشد
و ساز سایه‌اش نسیم می‌شود
طعمی سیاه دارد
سیاه از ترانه‌ای که در دهان من می‌سوزد
سیاه از درختی که در چشم‌های من می‌سوزد
(و چشم‌های من
آن گونه که زیبا بود
کنار ماه می‌ایستاد)
پرنده‌ای که در کلام من نشسته است
هراس از درختی دارد
که در باران بی‌محابا
می‌سوزد
با شعرها و
 لانه‌هاش


پیش از آن که رنگی دیگر را
برای پروانه‌ات که سمت برگی نشسته است
افشا کنی
کودکی را می‌بینی
که در تالار خاموش خوابیده است
«نه
همیشه همان حکایت است
شعله نارنجی
مردابی نزدیک
آینه‌ای که تاریک می‌شود»
میان اغتشاش اشیاء
گهواره‌ای است
که درخت‌های تابستانی را
ویران
خواهد کرد.
 

 
دیگر کسی نگاه‌های مرا نمی‌شناخت
اتاق‌ها
پنجره‌ها
افرای ناگهان
برگی که افتاد روی میز
پرنده واژگون
استوای شما را
خاموش می‌خواهد
هجوم ابر
آسمان سرخ مرا
که در قفای تو شفاف می‌رفتم
جهان بی‌آفتاب
عریان وقت
با برگ‌هایی که می‌افتاد
و باران
که بر زمین بایر می‌بارید
چشم‌های من آدابی دیگر داشت
که در قفای تو
تاریک می‌رفتم





آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7585/15/571759/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها