زبان روزه در زبان ادب
دکتر محمود مهرآوران
عضو هیأت علمی دانشگاه قم
در میان ماههای سال، رمضان جلوهای دیگر دارد. اهمیت رمضان و فضیلت و حکمت و آثار سازنده آن یکی از مفاهیمی است که در متون ادبی و سرودههای شاعران و نوشتههای سخنوران خوش سخن فارسی بازتاب درخور توجهی دارد. حلول این ماه مبارک از نخستین نکات مورد توجه در سخن شاعران است. چنانکه مولانا جلال الدین، در غزلی اینگونه خبر از آمدن رمضان میدهد و اهداف، آثار و برکات روزه را گوشزد میکند:
آمد رمضان و عید با ماست/ قفل آمد و آن کلید با ماست
بر بست دهان و دیده بگشاد/ و آن نور که دیده دید با ماست
آمد رمضان به خدمت دل/ و آنکش که دل آفرید، با ماست
در روزه اگر پدید شد رنج/ گنج دل ناپدید با ماست
کردیم ز روزه جان و دل پاک/ هرچند تن پلید با ماست
وی در غزلی دیگر، در تمثیلی زیبا و عاطفی روزه را به مادر و روزهدار را به طفلی تشبیه میکند که باید به دامان مادر بچسبد و خود را از او سیراب کند. سپس روزهداری را چون آمدن بهار میداند که جان را چون سبزهزار پر رنگ و خرم و زیبا ساخته است. باید قدر این بهار را دانست و دل را متوجه توشه معنوی آن ساخت:
سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه/ مَهِل ای طفل به سستی طرف چادر روزه
بنگر دست رضا را که بهاری است خدا را/ بنگر جنت جان را شده پر عَبهر[1] روزه
هَلهای غنچه نازان! چه ضعیفی و چه یازان/ چو رَسن باز بهاری بِجَه از چنبر روزه
تو گُلا غرقه خونی ز چیی دلخوش و خندان/ مگر اسحاق خلیلی خوشی از خنجر روزه
ز چیی عاشق نانی بنگر تازه جهانی/ بِسِتان گندم جانی هله از بیدَر[2] روزه
هدف از روزه، خودسازی و بندگی خالصانه است. روزه هم فواید معنوی شخصی و فردی دارد و هم آثار اجتماعی. اما این آثار و فواید زمانی حاصل میشود که روزهدار دلش و نیتش را پاک و خالص برای خدا نگه دارد و روی در خدا داشته باشد نه توجه به حفظ ظاهر یا نمایش در پیش چشم مردم. سعدی شیرازی در بوستان خویش با انسان شناسی و تجربه روانشناسانه خود، داستان کودکی نابالغ را در این مورد مثال میآورد که روزه گرفته بود و باعث شادمانی پدر و مادرش شده بود. او میگوید:
شنیدم که نابالغی روزه داشت/ به صد محنت آورد روزی به چاشت
پدر دیده بوسید و مادر سرش/ فشاندند بادام و زر بر سرش
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز/ فتاد اندر او ز آتش معده، سوز
به دل گفت اگر لقمه چندی خورم/ چه داند پدر، غیب یا مادرم؟
چو روی پسر در پدر بود و قوم/ نهان خورد و پیدا به سر بُرد صوم
بله کودک به اقتضای کودکی و میزان تحمل خود چنین کرد اما بزرگان چرا در برابر مردم به خوبی و عبادت تظاهر میکنند اما در خلوت بر خلاف ظاهر و نمود اجتماعی خود هستند؟ سعدی از این داستان نتیجه میگیرد که:
که داند چو در بند حق نیستی/ اگر بیوضو در نماز ایستی؟
پس این پیر از آن طفل نادانتر ست که از بهر مردم به طاعت دَرست
کلید درِ دوزخ است آن نماز / که در چشم مردم گزاری دراز
اگر جز به حق میرود جادهات/ در آتش فشانند سجادهات
ماه رمضان، سراسر نور و رحمت است اما شب قدر چنان عظمت و شأنی دارد که هیچ چیز با آن برابری نمیکند؛ زیرا ارزش آن را خداوند، خود بسیار و بیکرانه دانسته است و فرموده که تو چه میدانی که شب قدر چیست. این پرسش از سر تفخیم و برای نشان دادن ارزش و برکت آن شب است. در سخن شاعران و سخنوران زبان فارسی نیز شب قدر بسیار ارج گذاشته شده است. برخی عظمت معنوی و انوار این شب را منظور داشتهاند و گروهی نیز این ارزش را در خدمت سخنپردازی و گسترش معانی شعری خود قرار دادهاند. تشبیهاتی که در اشعار برخی شاعران دیده میشود، برای نشان دادنشأن محبوب و معشوق با نگاهی به عظمت لیلةالقدر است. چند نمونه را از شاعران میخوانیم:
رودکی سمرقندی: شب عاشقت لیلة القدر است/ چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب[3]
منوچهری دامغانی: با رنگ و نگار، جنت العَدنی با نور و ضیاء، لیلة القدری
خواجه حافظ شیرازی:
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/ آن شبقدر که این تازه، براتم دادند.
[1]. عبهر: گل، گل نرگس.
[2]. بیدر به معنی خرمن و خرمنگاه است.
[3]. جِلبیب: جلباب، پوشش، حجاب.
عضو هیأت علمی دانشگاه قم
در میان ماههای سال، رمضان جلوهای دیگر دارد. اهمیت رمضان و فضیلت و حکمت و آثار سازنده آن یکی از مفاهیمی است که در متون ادبی و سرودههای شاعران و نوشتههای سخنوران خوش سخن فارسی بازتاب درخور توجهی دارد. حلول این ماه مبارک از نخستین نکات مورد توجه در سخن شاعران است. چنانکه مولانا جلال الدین، در غزلی اینگونه خبر از آمدن رمضان میدهد و اهداف، آثار و برکات روزه را گوشزد میکند:
آمد رمضان و عید با ماست/ قفل آمد و آن کلید با ماست
بر بست دهان و دیده بگشاد/ و آن نور که دیده دید با ماست
آمد رمضان به خدمت دل/ و آنکش که دل آفرید، با ماست
در روزه اگر پدید شد رنج/ گنج دل ناپدید با ماست
کردیم ز روزه جان و دل پاک/ هرچند تن پلید با ماست
وی در غزلی دیگر، در تمثیلی زیبا و عاطفی روزه را به مادر و روزهدار را به طفلی تشبیه میکند که باید به دامان مادر بچسبد و خود را از او سیراب کند. سپس روزهداری را چون آمدن بهار میداند که جان را چون سبزهزار پر رنگ و خرم و زیبا ساخته است. باید قدر این بهار را دانست و دل را متوجه توشه معنوی آن ساخت:
سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه/ مَهِل ای طفل به سستی طرف چادر روزه
بنگر دست رضا را که بهاری است خدا را/ بنگر جنت جان را شده پر عَبهر[1] روزه
هَلهای غنچه نازان! چه ضعیفی و چه یازان/ چو رَسن باز بهاری بِجَه از چنبر روزه
تو گُلا غرقه خونی ز چیی دلخوش و خندان/ مگر اسحاق خلیلی خوشی از خنجر روزه
ز چیی عاشق نانی بنگر تازه جهانی/ بِسِتان گندم جانی هله از بیدَر[2] روزه
هدف از روزه، خودسازی و بندگی خالصانه است. روزه هم فواید معنوی شخصی و فردی دارد و هم آثار اجتماعی. اما این آثار و فواید زمانی حاصل میشود که روزهدار دلش و نیتش را پاک و خالص برای خدا نگه دارد و روی در خدا داشته باشد نه توجه به حفظ ظاهر یا نمایش در پیش چشم مردم. سعدی شیرازی در بوستان خویش با انسان شناسی و تجربه روانشناسانه خود، داستان کودکی نابالغ را در این مورد مثال میآورد که روزه گرفته بود و باعث شادمانی پدر و مادرش شده بود. او میگوید:
شنیدم که نابالغی روزه داشت/ به صد محنت آورد روزی به چاشت
پدر دیده بوسید و مادر سرش/ فشاندند بادام و زر بر سرش
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز/ فتاد اندر او ز آتش معده، سوز
به دل گفت اگر لقمه چندی خورم/ چه داند پدر، غیب یا مادرم؟
چو روی پسر در پدر بود و قوم/ نهان خورد و پیدا به سر بُرد صوم
بله کودک به اقتضای کودکی و میزان تحمل خود چنین کرد اما بزرگان چرا در برابر مردم به خوبی و عبادت تظاهر میکنند اما در خلوت بر خلاف ظاهر و نمود اجتماعی خود هستند؟ سعدی از این داستان نتیجه میگیرد که:
که داند چو در بند حق نیستی/ اگر بیوضو در نماز ایستی؟
پس این پیر از آن طفل نادانتر ست که از بهر مردم به طاعت دَرست
کلید درِ دوزخ است آن نماز / که در چشم مردم گزاری دراز
اگر جز به حق میرود جادهات/ در آتش فشانند سجادهات
ماه رمضان، سراسر نور و رحمت است اما شب قدر چنان عظمت و شأنی دارد که هیچ چیز با آن برابری نمیکند؛ زیرا ارزش آن را خداوند، خود بسیار و بیکرانه دانسته است و فرموده که تو چه میدانی که شب قدر چیست. این پرسش از سر تفخیم و برای نشان دادن ارزش و برکت آن شب است. در سخن شاعران و سخنوران زبان فارسی نیز شب قدر بسیار ارج گذاشته شده است. برخی عظمت معنوی و انوار این شب را منظور داشتهاند و گروهی نیز این ارزش را در خدمت سخنپردازی و گسترش معانی شعری خود قرار دادهاند. تشبیهاتی که در اشعار برخی شاعران دیده میشود، برای نشان دادنشأن محبوب و معشوق با نگاهی به عظمت لیلةالقدر است. چند نمونه را از شاعران میخوانیم:
رودکی سمرقندی: شب عاشقت لیلة القدر است/ چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب[3]
منوچهری دامغانی: با رنگ و نگار، جنت العَدنی با نور و ضیاء، لیلة القدری
خواجه حافظ شیرازی:
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/ آن شبقدر که این تازه، براتم دادند.
[1]. عبهر: گل، گل نرگس.
[2]. بیدر به معنی خرمن و خرمنگاه است.
[3]. جِلبیب: جلباب، پوشش، حجاب.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه