دستتان را به گرمی فشار می‌دهم



اسماعیل سراب
اسماعیل سراب اهل هرات افغانستان است. در مواجهه با شعر او می‌توان مؤلفی را یافت که زبان فارسی و امکانات هنری‌اش را بخوبی می‌شناسد و با تأثیرپذیری از جغرافیای بوم‌زیستش با تو در سخن است. دفتر «چون بره‌ای آرام در ادارات، محاکم، بانک‌ها و صف‌های دراز» او را نشر حکمت کلمه منتشر کرده است که زایش‌های‌ذهنی و کنش‌های اجتماعی او به شدت مخاطب را شگفت‌زده می‌کند. این مجموعه که دربرگیرنده 9 شعر طولانی از اسماعیل است می‌تواند به هم‌جهانی بیشتر شاعران ایران و افغانستان بینجامد. در روزهایی که خبر تلخ حمله‌ به دبیرستان دخترانه‌ای در کابل، مردمان افغانستان را بیشتر از همیشه سوگوار کرده است، با شعری از این شاعر، صلح و سلامت همزبانان خود را آرزو می‌کنیم.
 
 به تو گفتیم
به حرف نکردی
گفتیم بیا به رنگ گرمی که در گل‌ها گذاشته‌اند
بیا به رودخانه‌ای که آب را به درختان داد
بیا بنشین که فرش انداخته‌ایم
و همه چیزهایی که می‌خواهی در میان ‌است
به حرف نکردی
صبحدم پیش از نمازخانه را یله کردی
خودت را به کوچه انداختی
از کوچه فرورفتی در خیابان
بدون لحظه‌ای پشیمانی
از همه دنیایی که در اختیارت بود
رفتی به آنجا
از آنجا پوزه‌ات را به سمت آسمان بردی
دعا کردی
چیزهایی گفتی که ما نفهمیدیم
انگار آرزو کردی که چنگال درآوری
موی حیوان داشته باشی
آرواره محکم
وقتی گفتیم تو را به این‌ها چی غرض؟
به خاک سوخته زیر پایت فشار آوردی
خودت را به زمین و آسمان زدی
که شما از قلمرو‌ام چی می‌دانید؟
شما از حیوانات دلخواهم چی می‌دانید؟
سال‌هاست کنار این خیابان ایستاده‌ام
یک پایم در گِل است و یک پایم
در کفش‌های گران‌قیمت فروشگاه‌ها
چگونه به همراه شما باشم؟
می‌توانم دست‌‌تان را به گرمی فشار دهم؟

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7636/11/577890/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها