هنوز یک موزه تئاتر نداریم
رضا آشفته
منتقد
با آنکه بیش از صد و پنجاه سال از استقرار تئاتر (به معنای غربیاش) و زمینههای حضورش میگذرد اما هنوز از یک موزه منسجم و بقایافته از دادههای مرتبط با آن برخوردار نیستیم و چه بسا سینما با کمتر از صد سال پیشینه در ایران سالهاست از نعمت موزه سینما فیض میبرد. نه تنها در تهران بلکه در شهرهایی همچون رشت، تبریز، مشهد، اصفهان و مانند اینها که برخوردار از تاریخ قابل اعتنایی در تئاترند، هنوز موزه تئاتری راهاندازی نشده است.
البته اگر بخواهیم تئاترهای سنتی و سنتهای نمایشی و آیینی ایران زمین را نیز در نظر بگیریم گستره تاریخیاش افزونتر از این صد و پنجاه سال خواهد شد و خود همین نمایشهای ایرانی نیازمند یک موزه دیگر است. به هر حال میدانیم که موزه محل گردآوری اسناد و نشانگان تخصصی هنر تئاتر خواهد شد و به گونهای به هویت فرهنگی ما رسمیت میبخشد چون دانسته است که هنر تئاتر یک هنر مردمی و تمدنساز به شمار میآید و ما نیز برای مواجهه بهتر با دیگران به ناچار باید بر این رمزگان موفقیت فرهنگی اصرار ورزیم وگرنه در جا زدن و بیمبالاتی و سهلانگاری خود یک بیماری برای مهلک شدن نشانگان فرهنگی است. این همه آدم متشخص و فرهنگی که هر کدام به گونهای بر شکل گیری تئاتر معاصر تاثیرگذار بودهاند اما هیچ نشانهای از دستخط و عکس ها و کتابها و پوسترها و ماکتها و این و آن ابزار مهمشان در دسترس نیست. یعنی داشتههایی که به مرور یا از بین رفتهاند یا در صندوقها و انبارهای نوه و نتیجههایشان که اگر تا به اکنون تعهدی در نگهداری آن نشانگان داشتهاند، در حال ویرانی است. این همه تماشاخانه در سراسر ایران در همه این
صد و چند سال ساخته و ویران شدهاند اما دریغ از یک عکس که عامل تشخیص و اثبات چنین چیزی باشد. باید به این موارد اهمیت داد و در گردآوری و نگهداری این نشانگان فرهنگی پافشاری کرد که خود این مجموعه که نامش موزه خواهد شد باز یک ارزش افزوده فرهنگی است که بر ساحتهای بیرونی جامعه میافزاید.
ما تئاتر داریم و این روزها هم بسیار فعال است اما نشانگانی که این فعالیتها را به هم پیوند دهد وجود ندارد و از نزدیکی اینها بشود هم نظرگاه بنیادین برای ساختار فرهنگی قائل شد و هم بر ارائه آثار با هدف پیوستن به موزه و کتاب تأکید ورزید که هر کالای بنجل و دم دستی را کالای هنری در نظر نگیریم که باید همین اثر برخوردار از ویژگیهای باطنی و برخوردار از زیباییشناسی باشد.
ما هیچ آرشیوی از لباسهای نمایش های اجرا شده و آثار شاخص نداریم و چنانچه از ابزار گریم و چهرهپردازی و مدلها و شیوههایش نیز ناآگاه هستیم در حالی که همه این عناصر در کنار ابزار فنی و تکنیکی نور و صدا پس از مندرس شدن باید در یک جا گردآوری شوند و برایشان شناسنامه و شرح حال نوشته و در کنارشان نصب شود. هر گزاره خبری و هنری نسبت به پیشینه تئاتر باید در همین جا نگهداری شود تا آیندگان بدانند در چه زمینه و بستری و با چه امکاناتی از کجا به کجا رسیدهایم.
البته در این سالها حرکتها و بحث و جدلهایی هم بوده که برای نمونه تئاتر نصر واقع در لالهزار تبدیل به موزه تئاتر بشود اما هنوز چنین نشده است. در حالی که تئاتر هر مملکتی باید برخوردار از موزه باشد تا با رسمیت دادن به دادههای تاریخیاش بتواند در گسترهای درست تئاتر معاصرش را برخوردار از نشانگان خلاقتر گرداند. به هر روی یک موزه نیازمند جا، هزینه، نیروی انسانی، امکانات و ابزار و... است و امروز موزهداری یک علم کاربردی است و سازمان میراث فرهنگی نیز در ایران متولی و ناظر بر موزهداری است و با همه این پایههای راستین، شوربختانه اقدامی برای گردآوری و نگهداری داشتههای پراکنده که دیگر خانوادهها نیز توان نگهداری از آنها را دارند از دست میدهند، نمیشود. چرا نباید این ثروت ملی با عزم و جزمی راسخ و استوار به پابرجا شدن یک موزه تئاتر کارآمد منجر نشود؟!
منتقد
با آنکه بیش از صد و پنجاه سال از استقرار تئاتر (به معنای غربیاش) و زمینههای حضورش میگذرد اما هنوز از یک موزه منسجم و بقایافته از دادههای مرتبط با آن برخوردار نیستیم و چه بسا سینما با کمتر از صد سال پیشینه در ایران سالهاست از نعمت موزه سینما فیض میبرد. نه تنها در تهران بلکه در شهرهایی همچون رشت، تبریز، مشهد، اصفهان و مانند اینها که برخوردار از تاریخ قابل اعتنایی در تئاترند، هنوز موزه تئاتری راهاندازی نشده است.
البته اگر بخواهیم تئاترهای سنتی و سنتهای نمایشی و آیینی ایران زمین را نیز در نظر بگیریم گستره تاریخیاش افزونتر از این صد و پنجاه سال خواهد شد و خود همین نمایشهای ایرانی نیازمند یک موزه دیگر است. به هر حال میدانیم که موزه محل گردآوری اسناد و نشانگان تخصصی هنر تئاتر خواهد شد و به گونهای به هویت فرهنگی ما رسمیت میبخشد چون دانسته است که هنر تئاتر یک هنر مردمی و تمدنساز به شمار میآید و ما نیز برای مواجهه بهتر با دیگران به ناچار باید بر این رمزگان موفقیت فرهنگی اصرار ورزیم وگرنه در جا زدن و بیمبالاتی و سهلانگاری خود یک بیماری برای مهلک شدن نشانگان فرهنگی است. این همه آدم متشخص و فرهنگی که هر کدام به گونهای بر شکل گیری تئاتر معاصر تاثیرگذار بودهاند اما هیچ نشانهای از دستخط و عکس ها و کتابها و پوسترها و ماکتها و این و آن ابزار مهمشان در دسترس نیست. یعنی داشتههایی که به مرور یا از بین رفتهاند یا در صندوقها و انبارهای نوه و نتیجههایشان که اگر تا به اکنون تعهدی در نگهداری آن نشانگان داشتهاند، در حال ویرانی است. این همه تماشاخانه در سراسر ایران در همه این
صد و چند سال ساخته و ویران شدهاند اما دریغ از یک عکس که عامل تشخیص و اثبات چنین چیزی باشد. باید به این موارد اهمیت داد و در گردآوری و نگهداری این نشانگان فرهنگی پافشاری کرد که خود این مجموعه که نامش موزه خواهد شد باز یک ارزش افزوده فرهنگی است که بر ساحتهای بیرونی جامعه میافزاید.
ما تئاتر داریم و این روزها هم بسیار فعال است اما نشانگانی که این فعالیتها را به هم پیوند دهد وجود ندارد و از نزدیکی اینها بشود هم نظرگاه بنیادین برای ساختار فرهنگی قائل شد و هم بر ارائه آثار با هدف پیوستن به موزه و کتاب تأکید ورزید که هر کالای بنجل و دم دستی را کالای هنری در نظر نگیریم که باید همین اثر برخوردار از ویژگیهای باطنی و برخوردار از زیباییشناسی باشد.
ما هیچ آرشیوی از لباسهای نمایش های اجرا شده و آثار شاخص نداریم و چنانچه از ابزار گریم و چهرهپردازی و مدلها و شیوههایش نیز ناآگاه هستیم در حالی که همه این عناصر در کنار ابزار فنی و تکنیکی نور و صدا پس از مندرس شدن باید در یک جا گردآوری شوند و برایشان شناسنامه و شرح حال نوشته و در کنارشان نصب شود. هر گزاره خبری و هنری نسبت به پیشینه تئاتر باید در همین جا نگهداری شود تا آیندگان بدانند در چه زمینه و بستری و با چه امکاناتی از کجا به کجا رسیدهایم.
البته در این سالها حرکتها و بحث و جدلهایی هم بوده که برای نمونه تئاتر نصر واقع در لالهزار تبدیل به موزه تئاتر بشود اما هنوز چنین نشده است. در حالی که تئاتر هر مملکتی باید برخوردار از موزه باشد تا با رسمیت دادن به دادههای تاریخیاش بتواند در گسترهای درست تئاتر معاصرش را برخوردار از نشانگان خلاقتر گرداند. به هر روی یک موزه نیازمند جا، هزینه، نیروی انسانی، امکانات و ابزار و... است و امروز موزهداری یک علم کاربردی است و سازمان میراث فرهنگی نیز در ایران متولی و ناظر بر موزهداری است و با همه این پایههای راستین، شوربختانه اقدامی برای گردآوری و نگهداری داشتههای پراکنده که دیگر خانوادهها نیز توان نگهداری از آنها را دارند از دست میدهند، نمیشود. چرا نباید این ثروت ملی با عزم و جزمی راسخ و استوار به پابرجا شدن یک موزه تئاتر کارآمد منجر نشود؟!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه