مرز بین دولت مردمی و دولت پوپولیستی
دکتر علی انتظاری
استاد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی
اغلب وقتی از «مردمی بودن» یک دولت سخن به میان میآید، برخی بهغلط مردمی بودن را مترادف پوپولیست بودن در نظر میگیرند. از این رو، پیش از تبیین مؤلفههای یک دولت مردمی و بررسی ساز و کارهای آن باید مرز بین «دولت مردمی» و «دولت پوپولیستی» را مشخص کرد. گاهی اوقات دولتهای پوپولیست، خود را مردمی و دولتهای رقیب را غیرمردمی معرفی میکنند اما همواره باید این ملاحظه را مدنظر داشت که لزوماً دولتهای پوپولیستی، مردمی نیستند. با این حال، دولتهای پوپولیستی همواره تلاش میکنند تا خود را مردمی نشان دهند اما واقعیت این است که اساساً مسائل مردم، مسائل آنان نیست و میکوشند مسأله خود را بهعنوان مسأله مردم جا بزنند؛ این در حالی است که تنها مسأله دولت مردمی «مسائل مردم» است.
دولتهای پوپولیستی اغلب از روشهای تبلیغی استفاده میکنند و به استفاده از دستگاهها، کمپینها و رسانههای تبلیغاتی مسلط هستند و از آنها بهرهبرداری میکنند و با جریانسازی میکوشند تا دستور کارها را تغییر دهند. استیون لوکس در کتاب «قدرت: نگرشی رادیکال» ترجمه دکتر عماد افروغ، توضیح میدهد که یکی از روشهای اعمال قدرت، تغییر دستور کار است.
پرسشی که در این فضا مطرح میشود این است که مهمترین مسائل امروز مردم ما چیست؟ و یک «دولت مردمی» باید چه مسائلی را محل توجه قرار دهد؟ واقعیت این است که مسأله مردم، در وهله نخست، «عدالت» و «زدودن زمینههای فساد» و «ضابطهسالاری» است؛ به این معنا که پستهای مهم اجرایی به افرادی که فاقد تخصص لازم هستند، بهخاطر ارتباطات خاص یا نسبتهای فامیلی سپرده نشود. بنابراین، مسأله امروز ما، عدالت در سطوح مختلف است. از این رو، ساز و کارهایی که تولیدکننده بیعدالتیاند و ساز و کارهایی که زمینهساز فساد میشوند، همچون دسترسی برخی افراد به یکسری از اطلاعات که میتواند فسادآور باشد، باید زدوده شود. رانتهای اطلاعاتی که موجب سودهای کلان سیاسی- اقتصادی برای عدهای معدود از کارگزاران میشود باعث میشود که مردم نسبت به دستگاه سیاسی و دولت بیاعتماد شوند. بنابراین، مردمی بودن دولت، قرار گرفتن دولت در کنار مردم است نه قرار گرفتن دولت در برابر منافع مردم.
مهمترین مؤلفه دولت مردمی در ساحت رویین، بهره مندی از یک «نظام شایستهسالار» است. ساز و کارهایی که عدالت را تضمین کند و مکانیسمهای فسادخیز همچون دسترسی به اطلاعاتی که میتواند گروههایی را منتفع کند، از بین ببرد. قطعاً فردی که وزیر میشود نباید عضو هیأت مدیره هیچ نهاد دیگری باشد یا بهعنوان مثال رئیس بانک مرکزی نباید عضو هیأت مدیره هیچ یک از بانکها باشد، وزیربهداشت نباید خود بیمارستان داشته باشد، وزیر آموزش و پرورش نباید مدرسه غیرانتفاعی داشته باشد؛ چراکه در این صورت، این افراد از طرحها و سیاستهایی حمایت خواهند کرد که در راستای منافع خود و همگروهیهایشان است. اینها ساز و کارهای فسادخیز است و ما متأسفانه کمتر به ساز و کارهایی پرداختهایم که میتواند تضمین کننده عدالت و رفع کننده فساد باشد.
«عدالت محوری» و «فساد ستیزی» از ساحتهای رویین مردمی بودن دولت بشمار میآیند اما مردمی بودن دولت، ساحتهای عمیقتری نیز دارد و آن این است که مردم باید در نظام برنامهریزی اجتماعی- اقتصادی، حضور داشته باشند و به تعبیری در این نظام تعریف شده باشند. ورود مردم به مسائل جامعه را باید بهعنوان یک ظرفیت دید و از آن بهره برد. ما متأسفانه در اکثر عرصههای اجتماعی و اقتصادی اساساً مردم را لحاظ نمیکنیم. این در حالی است که از ظرفیتهای مردمی بالایی در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز برخوردار هستیم. این ظرفیتها، نه تنها باید مورد توجه قرار گیرند بلکه باید بکار نیز گرفته شوند.
از دیگر لایههای عمیق مردمی بودن دولت، واگذار کردن کارهای مردم به خودشان است. دولت نباید قیم مردم باشد. بهعنوان مثال، در قوانین واردات و صادرات، باید جریان واردات و صادرات به اصناف و سندیکاها سپرده شود، تعاونی ها مستقل عمل کنند؛ چرا که تعاونیها یکی از مظاهر مهم مردمی شدن در همه عرصهها اعم از فرهنگ، اقتصاد و... هستند. اما با این حال، در جامعه ما تعاونیها، کمتر از سه درصد اقتصاد کشور را در دست دارند؛ در حالی که تعاونی باید بالای 50 درصد اقتصاد یک کشور را پوشش دهد.
دخالت نابجای دولتها در این سطح از ساز و کارهای مردمی (اصناف، سندیکاها و تعاونی و...) باعث بی اثر و بد کارکرد شدن این نهادهای مدنی و مردمی میشود و در عمل مانع از این میشود که مردم حس مشارکت و همبستگی داشته باشند. بهطور کلی، یکی از مهمترین مؤلفههای دولت مردمی در دستور کار قرار گرفتن ساز و کارهایی است که امور مردم را تا آنجا که امکان دارد، به خودشان واگذار کند بهگونهای که مداخله دولت محدود و محدودتر شود. وقتی دولتی مردمی شد، خود به خود اعتماد پایدار ایجاد می کند و این اعتماد پایدار کمک میکند تا مردم در فرصتهای اقتصادی برخلاف منافع دولت و جامعه عمل نکنند؛ بهعنوان مثال، با افزایش قیمت دلار، بهجای فروش اموال و خرید دلار، دارایی خود را وارد چرخه تولید کنند. این برخورد با حاکمیت و دولت زمانی اتفاق میافتد که مردم، دولت را دولتی «همراه» ببینند، دولتی که بین نظر و عمل شکاف و فاصله ندارد و میتوان به آن اعتماد کرد.
در جامعه ما بنا بر زمینههای تاریخی که داشتیم همواره رابطه بین دولت و مردم شکننده بوده است. مگر اینکه دولتی بتواند آن را (مردمی شدن دولت) احراز کند؛ یعنی بتواند «سرمایه اجتماعی» و «اعتماد عمومی» را کسب کند. واقعیت این است که در نتیجه همراهی مردم با دولت «کارآمدی» هم محقق میشود چراکه مقاومتی با برنامههای دولت از سوی مردم صورت نمی گیرد. اگر یک دولت، دنیایی از قوانین و آییننامههای درست را تصویب کند اما مردم آنها را نپذیرند عملاً دولت در اجرا برنامههایش ناکارآمد خواهد شد. در حالی که اگر مردم در جریان سیاستگذاریها تعریف شوند هم حس مشارکت اجتماعیشان ارتقا می یابد و هم اینکه اعتماد بین مردم و دولت شکل میگیرد و مجموعه اینها کمک میکند تا کارآمدی دولت محقق شده و ارتقا یابد. بنابراین، میتوان چنین نتیجهگیری کرد که مهمترین خروجی یک دولت مردمی، یک نظام اجتماعی قدرتمند در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و بویژه اقتصادی است.
استاد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی
اغلب وقتی از «مردمی بودن» یک دولت سخن به میان میآید، برخی بهغلط مردمی بودن را مترادف پوپولیست بودن در نظر میگیرند. از این رو، پیش از تبیین مؤلفههای یک دولت مردمی و بررسی ساز و کارهای آن باید مرز بین «دولت مردمی» و «دولت پوپولیستی» را مشخص کرد. گاهی اوقات دولتهای پوپولیست، خود را مردمی و دولتهای رقیب را غیرمردمی معرفی میکنند اما همواره باید این ملاحظه را مدنظر داشت که لزوماً دولتهای پوپولیستی، مردمی نیستند. با این حال، دولتهای پوپولیستی همواره تلاش میکنند تا خود را مردمی نشان دهند اما واقعیت این است که اساساً مسائل مردم، مسائل آنان نیست و میکوشند مسأله خود را بهعنوان مسأله مردم جا بزنند؛ این در حالی است که تنها مسأله دولت مردمی «مسائل مردم» است.
دولتهای پوپولیستی اغلب از روشهای تبلیغی استفاده میکنند و به استفاده از دستگاهها، کمپینها و رسانههای تبلیغاتی مسلط هستند و از آنها بهرهبرداری میکنند و با جریانسازی میکوشند تا دستور کارها را تغییر دهند. استیون لوکس در کتاب «قدرت: نگرشی رادیکال» ترجمه دکتر عماد افروغ، توضیح میدهد که یکی از روشهای اعمال قدرت، تغییر دستور کار است.
پرسشی که در این فضا مطرح میشود این است که مهمترین مسائل امروز مردم ما چیست؟ و یک «دولت مردمی» باید چه مسائلی را محل توجه قرار دهد؟ واقعیت این است که مسأله مردم، در وهله نخست، «عدالت» و «زدودن زمینههای فساد» و «ضابطهسالاری» است؛ به این معنا که پستهای مهم اجرایی به افرادی که فاقد تخصص لازم هستند، بهخاطر ارتباطات خاص یا نسبتهای فامیلی سپرده نشود. بنابراین، مسأله امروز ما، عدالت در سطوح مختلف است. از این رو، ساز و کارهایی که تولیدکننده بیعدالتیاند و ساز و کارهایی که زمینهساز فساد میشوند، همچون دسترسی برخی افراد به یکسری از اطلاعات که میتواند فسادآور باشد، باید زدوده شود. رانتهای اطلاعاتی که موجب سودهای کلان سیاسی- اقتصادی برای عدهای معدود از کارگزاران میشود باعث میشود که مردم نسبت به دستگاه سیاسی و دولت بیاعتماد شوند. بنابراین، مردمی بودن دولت، قرار گرفتن دولت در کنار مردم است نه قرار گرفتن دولت در برابر منافع مردم.
مهمترین مؤلفه دولت مردمی در ساحت رویین، بهره مندی از یک «نظام شایستهسالار» است. ساز و کارهایی که عدالت را تضمین کند و مکانیسمهای فسادخیز همچون دسترسی به اطلاعاتی که میتواند گروههایی را منتفع کند، از بین ببرد. قطعاً فردی که وزیر میشود نباید عضو هیأت مدیره هیچ نهاد دیگری باشد یا بهعنوان مثال رئیس بانک مرکزی نباید عضو هیأت مدیره هیچ یک از بانکها باشد، وزیربهداشت نباید خود بیمارستان داشته باشد، وزیر آموزش و پرورش نباید مدرسه غیرانتفاعی داشته باشد؛ چراکه در این صورت، این افراد از طرحها و سیاستهایی حمایت خواهند کرد که در راستای منافع خود و همگروهیهایشان است. اینها ساز و کارهای فسادخیز است و ما متأسفانه کمتر به ساز و کارهایی پرداختهایم که میتواند تضمین کننده عدالت و رفع کننده فساد باشد.
«عدالت محوری» و «فساد ستیزی» از ساحتهای رویین مردمی بودن دولت بشمار میآیند اما مردمی بودن دولت، ساحتهای عمیقتری نیز دارد و آن این است که مردم باید در نظام برنامهریزی اجتماعی- اقتصادی، حضور داشته باشند و به تعبیری در این نظام تعریف شده باشند. ورود مردم به مسائل جامعه را باید بهعنوان یک ظرفیت دید و از آن بهره برد. ما متأسفانه در اکثر عرصههای اجتماعی و اقتصادی اساساً مردم را لحاظ نمیکنیم. این در حالی است که از ظرفیتهای مردمی بالایی در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز برخوردار هستیم. این ظرفیتها، نه تنها باید مورد توجه قرار گیرند بلکه باید بکار نیز گرفته شوند.
از دیگر لایههای عمیق مردمی بودن دولت، واگذار کردن کارهای مردم به خودشان است. دولت نباید قیم مردم باشد. بهعنوان مثال، در قوانین واردات و صادرات، باید جریان واردات و صادرات به اصناف و سندیکاها سپرده شود، تعاونی ها مستقل عمل کنند؛ چرا که تعاونیها یکی از مظاهر مهم مردمی شدن در همه عرصهها اعم از فرهنگ، اقتصاد و... هستند. اما با این حال، در جامعه ما تعاونیها، کمتر از سه درصد اقتصاد کشور را در دست دارند؛ در حالی که تعاونی باید بالای 50 درصد اقتصاد یک کشور را پوشش دهد.
دخالت نابجای دولتها در این سطح از ساز و کارهای مردمی (اصناف، سندیکاها و تعاونی و...) باعث بی اثر و بد کارکرد شدن این نهادهای مدنی و مردمی میشود و در عمل مانع از این میشود که مردم حس مشارکت و همبستگی داشته باشند. بهطور کلی، یکی از مهمترین مؤلفههای دولت مردمی در دستور کار قرار گرفتن ساز و کارهایی است که امور مردم را تا آنجا که امکان دارد، به خودشان واگذار کند بهگونهای که مداخله دولت محدود و محدودتر شود. وقتی دولتی مردمی شد، خود به خود اعتماد پایدار ایجاد می کند و این اعتماد پایدار کمک میکند تا مردم در فرصتهای اقتصادی برخلاف منافع دولت و جامعه عمل نکنند؛ بهعنوان مثال، با افزایش قیمت دلار، بهجای فروش اموال و خرید دلار، دارایی خود را وارد چرخه تولید کنند. این برخورد با حاکمیت و دولت زمانی اتفاق میافتد که مردم، دولت را دولتی «همراه» ببینند، دولتی که بین نظر و عمل شکاف و فاصله ندارد و میتوان به آن اعتماد کرد.
در جامعه ما بنا بر زمینههای تاریخی که داشتیم همواره رابطه بین دولت و مردم شکننده بوده است. مگر اینکه دولتی بتواند آن را (مردمی شدن دولت) احراز کند؛ یعنی بتواند «سرمایه اجتماعی» و «اعتماد عمومی» را کسب کند. واقعیت این است که در نتیجه همراهی مردم با دولت «کارآمدی» هم محقق میشود چراکه مقاومتی با برنامههای دولت از سوی مردم صورت نمی گیرد. اگر یک دولت، دنیایی از قوانین و آییننامههای درست را تصویب کند اما مردم آنها را نپذیرند عملاً دولت در اجرا برنامههایش ناکارآمد خواهد شد. در حالی که اگر مردم در جریان سیاستگذاریها تعریف شوند هم حس مشارکت اجتماعیشان ارتقا می یابد و هم اینکه اعتماد بین مردم و دولت شکل میگیرد و مجموعه اینها کمک میکند تا کارآمدی دولت محقق شده و ارتقا یابد. بنابراین، میتوان چنین نتیجهگیری کرد که مهمترین خروجی یک دولت مردمی، یک نظام اجتماعی قدرتمند در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و بویژه اقتصادی است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه