تبارشناسی منتقدان رویکرد عدم مداخله ایران در افغانستان
محمدرضا نوروزپور
مدیرعامل ایرنا
رویکرد ایران نسبت به تحولات افغانستان با انتقاداتی در داخل و خارج از کشور مواجه شده است. تبارشناسی منتقدان نشان میدهد هر یک از ایشان، خاستگاه فکری، سیاسی و فرهنگی متفاوتی در این خصوص دارند که خوب است در ارزیابیها لحاظ شود.
بسیاری از ناظران سیاسی و آشنا به قواعد روابط بینالملل در داخل و خارج از کشور رویکرد و سیاست های ایران در قبال منطقه و مردم رنج دیده افغانستان را اصولی ، هوشمندانه و مبتنی بر حزم و دوراندیشی عملگرایانه و ناظر بر تأمین منافع ملی خود ارزیابی میکنند. در عین حال هستند عدهای که معتقدند ایران نسبت به این تحولات، منفعل ظاهر شده یا افغانستانیهای شیعه یا فارس زبانی که قرابت فرهنگی بیشتری با ایران داشتهاند را به حال خود واگذاشته است.
این منتقدان داخلی و خارجی را البته با یک تبارشناسی کلی میتوان دستهبندی کرد تا دید هریک با چه ظن و نیت و هدفی رویکرد ایران را در بوته نقد قرار دادهاند.
در بخش داخلی تصورم این است که عمده منتقدین، موضوع را از منظر عاطفی و حس قرابت فرهنگی که با فارس زبانان یا شیعیان افغانستانی دارند ارزیابی میکنند و به قول فردوسی بزرگ دلشان پرخون و جانشان پر ز درد گشته است و از سر سوختن دل، دریغ و درد میگویند که ای کاش چنین نمیرفت و چنان نمیشد. حال آنکه تاریخ روابط بینالملل پر است از رویدادهای ناخوشایندی که خارج از اراده و توان ما رخ داده است.
دسته دیگر، کارشناسان و نخبگانی هستند که فراتر از احساسات و عواطف به تحولات مینگرند و حرف حقشان این است که آنچه در افغانستان رخ میدهد، آغاز یک فرایند پیچیده است که هرگز نباید خوشخیالانه یا از نظر آنها منفعلانه با آن مواجه شد و لازم است کشور نسبت به این تحولات، سیاستهای چندلایه، عمیق تر و پویاتری اتخاذ کند تا ضمن بهرهمندی از به قدرت رسیدن طالبان به عنوان یک واقعیت غیرقابل انکار در کشور همسایه، متحدین ذاتی فرهنگی- مذهبی تاریخی خود را در این کشور از دست نداده و آنها را از خود نرنجاند. با این همه این دسته نیز نه تنها پیشنهاد مشخصی ارائه نمیکنند بلکه بعضاً از فحوای کلام و نحوه ابراز نگرانیشان، ناخواسته بوی دعوت ایران به مداخله در کشور همسایه به مشام میرسد. دسته اندک دیگری اما به خوبی از عقلانی بودن رویکرد عدم مداخله ایران در امور همسایه واقفند اما تجاهل میکنند و از سر لجبازی با حاکمیت و سِرتِقی سیاسی، این رویکرد را به چاش کشیده و از آن مشروعیتزدایی میکنند. والا اگر در خلوت از هر کدامشان بپرسی با چه منطقی ایران باید وارد جنگ یا درگیری با طالبان و مداخله در امور کشور همسایه شود؟ و آیا ارزیابی دقیقی از تبعات فاجعهبار چنین اقدامی چه برای مردم ایران و چه برای فارس زبانان و شیعیان افغانستان دارند؟یا پاسخی ندارند یا اذعان میکنند که منظورشان از این انتقادات مداخله نظامی نیست.
و اما منتقدان خارجی. آنها به خوبی از درست بودن رویکرد عدم مداخله ایران در امور افغانستان و تعامل با طالبان که ضامن تحصیل منافع ملی و حفظ منافع فارس زبانان و شیعیان افغانستان است، واقفند ولی عمدتاً خواسته یا ناخواسته، بازیگر سناریویی هستند که اهداف آن یا ماحصل آن میتواند به شرح ذیل باشد:
* فراموش شدن یا به حاشیه رفتن شکست و فرار امریکا از افغانستان بعد از 20 سال
* تحریک ایران برای ورود به باتلاق افغانستان (جایی که قبلاً امریکا و شوروی به عنوان قدرتمندترین کشورهای نظامی و اقتصادی جهان در آنجا شکست خورده و از آن فرار کردهاند)
* تحریک احساسات مردم ایران برای ایجاد دوقطبی فرسایشی مردم ـ حاکمیت
* تحریک احساسات فارس زبانان و شیعیان افغانستان و ایجاد جنگ داخلی خانمانسوز در این کشور
* ایجاد حس بی اعتمادی و نفرت از ایران در میان افغانستانیها مبنی بر اینکه آنها را در برابر طالبان تنها گذاشته است
* ایجاد تردید و تشکیک در عزم طالبان مبنی بر تعامل سازنده با ایران
* سردرگم و مردد کردن تصمیمسازان کشور در حوزه تعامل با افغانستان پیش رو
مدیرعامل ایرنا
رویکرد ایران نسبت به تحولات افغانستان با انتقاداتی در داخل و خارج از کشور مواجه شده است. تبارشناسی منتقدان نشان میدهد هر یک از ایشان، خاستگاه فکری، سیاسی و فرهنگی متفاوتی در این خصوص دارند که خوب است در ارزیابیها لحاظ شود.
بسیاری از ناظران سیاسی و آشنا به قواعد روابط بینالملل در داخل و خارج از کشور رویکرد و سیاست های ایران در قبال منطقه و مردم رنج دیده افغانستان را اصولی ، هوشمندانه و مبتنی بر حزم و دوراندیشی عملگرایانه و ناظر بر تأمین منافع ملی خود ارزیابی میکنند. در عین حال هستند عدهای که معتقدند ایران نسبت به این تحولات، منفعل ظاهر شده یا افغانستانیهای شیعه یا فارس زبانی که قرابت فرهنگی بیشتری با ایران داشتهاند را به حال خود واگذاشته است.
این منتقدان داخلی و خارجی را البته با یک تبارشناسی کلی میتوان دستهبندی کرد تا دید هریک با چه ظن و نیت و هدفی رویکرد ایران را در بوته نقد قرار دادهاند.
در بخش داخلی تصورم این است که عمده منتقدین، موضوع را از منظر عاطفی و حس قرابت فرهنگی که با فارس زبانان یا شیعیان افغانستانی دارند ارزیابی میکنند و به قول فردوسی بزرگ دلشان پرخون و جانشان پر ز درد گشته است و از سر سوختن دل، دریغ و درد میگویند که ای کاش چنین نمیرفت و چنان نمیشد. حال آنکه تاریخ روابط بینالملل پر است از رویدادهای ناخوشایندی که خارج از اراده و توان ما رخ داده است.
دسته دیگر، کارشناسان و نخبگانی هستند که فراتر از احساسات و عواطف به تحولات مینگرند و حرف حقشان این است که آنچه در افغانستان رخ میدهد، آغاز یک فرایند پیچیده است که هرگز نباید خوشخیالانه یا از نظر آنها منفعلانه با آن مواجه شد و لازم است کشور نسبت به این تحولات، سیاستهای چندلایه، عمیق تر و پویاتری اتخاذ کند تا ضمن بهرهمندی از به قدرت رسیدن طالبان به عنوان یک واقعیت غیرقابل انکار در کشور همسایه، متحدین ذاتی فرهنگی- مذهبی تاریخی خود را در این کشور از دست نداده و آنها را از خود نرنجاند. با این همه این دسته نیز نه تنها پیشنهاد مشخصی ارائه نمیکنند بلکه بعضاً از فحوای کلام و نحوه ابراز نگرانیشان، ناخواسته بوی دعوت ایران به مداخله در کشور همسایه به مشام میرسد. دسته اندک دیگری اما به خوبی از عقلانی بودن رویکرد عدم مداخله ایران در امور همسایه واقفند اما تجاهل میکنند و از سر لجبازی با حاکمیت و سِرتِقی سیاسی، این رویکرد را به چاش کشیده و از آن مشروعیتزدایی میکنند. والا اگر در خلوت از هر کدامشان بپرسی با چه منطقی ایران باید وارد جنگ یا درگیری با طالبان و مداخله در امور کشور همسایه شود؟ و آیا ارزیابی دقیقی از تبعات فاجعهبار چنین اقدامی چه برای مردم ایران و چه برای فارس زبانان و شیعیان افغانستان دارند؟یا پاسخی ندارند یا اذعان میکنند که منظورشان از این انتقادات مداخله نظامی نیست.
و اما منتقدان خارجی. آنها به خوبی از درست بودن رویکرد عدم مداخله ایران در امور افغانستان و تعامل با طالبان که ضامن تحصیل منافع ملی و حفظ منافع فارس زبانان و شیعیان افغانستان است، واقفند ولی عمدتاً خواسته یا ناخواسته، بازیگر سناریویی هستند که اهداف آن یا ماحصل آن میتواند به شرح ذیل باشد:
* فراموش شدن یا به حاشیه رفتن شکست و فرار امریکا از افغانستان بعد از 20 سال
* تحریک ایران برای ورود به باتلاق افغانستان (جایی که قبلاً امریکا و شوروی به عنوان قدرتمندترین کشورهای نظامی و اقتصادی جهان در آنجا شکست خورده و از آن فرار کردهاند)
* تحریک احساسات مردم ایران برای ایجاد دوقطبی فرسایشی مردم ـ حاکمیت
* تحریک احساسات فارس زبانان و شیعیان افغانستان و ایجاد جنگ داخلی خانمانسوز در این کشور
* ایجاد حس بی اعتمادی و نفرت از ایران در میان افغانستانیها مبنی بر اینکه آنها را در برابر طالبان تنها گذاشته است
* ایجاد تردید و تشکیک در عزم طالبان مبنی بر تعامل سازنده با ایران
* سردرگم و مردد کردن تصمیمسازان کشور در حوزه تعامل با افغانستان پیش رو


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه