فرودگاه قلعه مرغی -15
قانونی شکنی خان نایب
محمد بلوری/اشاره: در جریان اجرای برنامه «پرواز ممنوع» و کشتار کبوتران گروه ضربت با سرکردگی استوار نایب، برای بازرسی وارد خانه اصغر سیاه، شاگرد قهوهچی شدند که خواهر او به خاطر تیرباران دو پسر جوانش مبتلا به بیماری روانی شده بود و در عالم رؤیا دو کبوتر را پسران اعدامی خود میپنداشت و... .
****
... کنج ایوان این زن ماتم زده دو کبوتر سفید را توی دامنش خوابانده بود، با دست کاکلشان را ناز میکرد و زیر لب با صدای محزونی یک ترانه محلی را برایشان لالایی میخواند. اصغر سیاه به استوار نایب گفت:
- به جون خان نایب شیش تا کفتر داشتم، بردم گاراج سپردمشون دست مسافر که ببره دهات تحویل شون بده به فامیلمون.
گروهبان سالاری وردست استوار نایب دستها را به کمر زد و گفت:
- با مأمور قانون چونه نزن پسر، به زبان خوش میپرسم، کجا قایمشان کردهای؟ آنگاه خم شد و به یکی از کبوتران رنگ شده زل زد. اصغر سیاه دستها را به سینه فشرد و قلباش شروع به تپیدن کرد. چشم استوار نایب به نقش خالکوبی روی بازوی او افتاد، نقش از چهره فرخ لقای نامدار بود که لبخند محزونی چون ژکوند برلبها داشت. گروهبان سالاری سر جنباند و به اصغر سیاه گفت:
-بهبه، کبوتر رنگ کردی انداختی قاطی مرغها که مأمور قانون رو گول بزنی؟ کارت زار شد اصغر سیاه و ژاندارمها با یک اشاره او خیز برداشتند تا کبوتران رنگ شده را توی چنگشان بگیرند.
در این میان یکی از کبوترهای سفیدی که توی دامن خواهر اصغر، کپ کرده بود، هراسان پر زد و رفت روی نرده ایوان نشست. گروهبان سالاری زل زد به کبوتر سفید و تک سبیلهای دم عقربیاش جنبید. اصغر بازوی گروهبان را کشید و مبارزه جویانه سینه به سینهاش ایستاد، با لحن تهدیدآمیزی گفت:
- گوش بده سرکار سالاری با کفترهای آبجیام کاری نداشته باش، شاهرگم بره نمیذارم دست به این یک جفت کفتر بزنی.
زن گردن کشید و با حال پریشان اصغر را صدا زد:
- داداش چه خبر شده؟ دنبال پسرام اومدن؟
اصغر سیاه اینبار بازوی استوار نایب را تو چنگش گرفت و به التماس افتاد:
- خان نایب، جون بچههات، بگو دست به کفترهای آبجیم نزنند. خودت میدونی از اون روز که جفت پسراشو تیربارون کردند خیالاتی شده، به نظرش مییاد که این دو تا کفتر، بچههاش هستند که از زندون مرخص شدند.
دل استوار نایب با نگاهی به زن به رحم آمد. خبر داشت که یک سال پیش هر دو پسرش به جرم اقدام مسلحانه علیه امنیت کشور توی دانشگاه دستگیر شده بودند و دادگاه نظامی هر دو را بهجرم خیانت به اعدام محکوم کرده بود که هر دو تیرباران شدهاند. گروهبان سالاری را به کناری کشید و آهسته در گوشش زمزمه کرد:
- بهبچهها بگو همین کفتر رنگ کرده زیر پا را جمع کنند بریم. کاری به کار این زن بیچاره نداشتهباش میدونی که عقلی به سرش نمونده، گناه داره بیچاره. شتر دیدی ندیدی!
گروهبان سالاری نگاهی به استوار نایب کرد و گفت:
- شما که قانون شکن نبودین خان نایب؟
استوار نایب به اعتراض گفت: تو دیگه به من قانون یاد نده، راه بیفتید بریم.
گروهبان سالاری با تعجب پلکهایش را به هم زد و از سر تسلیم و اطاعت، اما به ناخشنودی گفت: چشم سرکار استوار اطاعت امر!
***
تاریکی اندوهناکی همچون بختک، روی آبادی حاشیه فرودگاه قلعهمرغی میافتاد و شرارههای کم فروغ و پریده رنگ خورشید فرو رفته در افق، بر تن درختانی در دوردست دامن ور میچید. باد گرم کویری فضای پاسگاه را تیرهتر میکرد کشتار کبوترها بر لب باغچه به دست کبوتربازها پایان یافته بود و لعاب لزج و مخملی خون روی باغچه دلمه بسته بود.
کشتار کبوترها از صبح آغاز شده بود و ژاندارمها، کبوتر بازهایی را که قفسهای کبوترها را در دست داشتند، بیرون دروازه باشگاه به صف کرده، بعد آنها را دسته دسته به حیاط پاسگاه راه دادند و یکبهیک کارد بلندی را بهدستشان دادند تا لب باغچه کبوترهایشان را سرببرند. بعد به اتاق نگهبانی راهنمایی میشدند تا توبهنامهای را امضا کنند، تعهد بدهند که از آن پس اگر کبوتری در خانهشان پیدا کنند برای محاکمه تسلیم دادگاه نظامی خواهند شد.
آن روز عصر، روزنامهها اخبار و گزارشهای مفصلی از آغاز مبارزه با کبوتر و دستگیری دهها پرنده باز را اعلام کردند.
در میدان آبادی قلعهمرغی، دکان کبابی حسنکباب پز، شلوغ و غلغله شده بود پسرکی پاپتی سینیهای کباب داغ را دور میچرخاند و آروارهها حریصانه میجنبیدند. فضای دکان آکنده از دودکباب و بوی داغ چربی شده بود. حسن کبابی در حال باد زدن آتش منقل، با لب و لوچه کج و کوله به طرف مشتریها سر چرخاند و چشمهای تنگ و اشکآلودش را به روی چهرهها چرخاند و صدا زد:
- آقایون ساکت!اعلامیه دولت داره از رادیو پخش میشه.
دستهایش را با لنگ آویخته به شانه پاک کرد و عقربه رادیو روی تاقچه را جابهجا کرد که صدای مارش نظامی هوای پر دود دکان را به لرزه در آورد. آروارهها از جنبش و چرخش افتاد و همه مشتریها برای شنیدن اعلامیه دادستانی نظامی گوش خواباند. صدای مارش نظامی که قطع شد، گوینده رادیو با لحنی حماسی و صدایی غران شروع به خواندن اعلامیه شماره2 نظامی کرد و کلمات را چنان با صدایی غران کش میداد که انگار میخواست از حمله ظفرمند ارتش به قلب دشمن خبر بدهد و از غرش کلمات انگار پرده رادیو میخواست پاره شود. فرمانداری نظامی دراین اعلامیه خبر از دستگیری صدها کبوتر باز و کشتار هزاران کبوتر میداد و ضمن تشکر از «هموطنان شریف» به خاطر همکاری با مأموران در امر مبارزه باکبوتربازان، درخواست میکرد این جرثومههای فساد و خیانت را به مأموران کلانتریها و پاسگاههای ژاندارمری معرفی کنند.
ادامه روز پنجشنبه آینده
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه