حکایت دفاع مردم از شهرها به روایت سردار زنده یاد احمد سوداگر

مقابله با دشمن با کمترین امکانات


محمدمهدی بهداروند
نویسنده
در شهریور ۱۳۵۹ در حالی که نظام نوپای جمهوری اسلامی در حال قد کشیدن بود، تهاجم نظامی ارتش بعث عراق به ناگهان سرعت و توان حرکت این جریان انقلابی را گرفت و تمام هوش و حواس‌ها متوجه خوزستان و غرب کشور شد.دشمنی به مصاف انقلاب اسلامی آمده بود که تصور می‌کرد این زمان بهترین فرصت برای رسیدن به اهداف تاریخی اش  می‌باشد. در کشور هیچ کس تصور نمی‌کرد جنگی چنین خانمانسوز صورت گیرد و تا ۸ سال ادامه پیدا کند.
 هر روز و هر لحظه این ایام حکایت عجیبی دارد که کمتر به گوشمان خورده است. احمد سوداگر از فرماندهان اطلاعات عملیات جنگ که آن روزها در سپاه دزفول در کنار غلامعلی رشید فرمانده اطلاعات فعالیت می‌کرد، درباره روز تهاجم و روزهای پس از آن در سالنامه‌اش حکایت‌های متنوع و شیرینی نگاشته است.
 او در روزنوشت خود در سه‌شنبه 31/7/۵۹ می‌نویسد: هواپیماهای دشمن آمدند بمباران کردند و رفتند و باز نوبت‌های بعدی شاهد رژه آنها در آسمان بودیم به حدی که نمی‌دانستیم کدام خودی و کدام دشمن هستند.او از مکالمه خود با یک سرگرد ارتشی پرده‌ برمی‌دارد که مدام به او اصرار می‌کرد به تیربار دستور شلیک به هواپیما‌های مهاجم را بدهد ولی او امتناع می‌کند تا حدی که احمد سوداگر به همرزمانش دستور می‌دهد اگر هواپیما آمد با کالیبر ۵۰ شلیک کنید. او می‌نویسد سقف پرواز هواپیماهای عراقی آنقدر پایین بود که پرچم عراق را به خوبی بر بدنه هواپیماهای جنگی عراق می‌دیدیم.
ساعت ۲ بعدازظهر، اخبار سراسری جمهوری اسلامی، خبر تهاجم هوایی- زمینی ارتش عراق را رسماً اعلام می‌نماید و در نتیجه رسماً ایران وارد جنگ با همسایه غربی خود می‌شود تا جلوی چکمه پوشان او را بگیرد.
 تمام مردم و سپاه‌های استانی خوزستان خودشان را به اهواز، خرمشهر، هویزه، بستان، آبادان، سوسنگرد و... می‌رسانند و با چوب و‌ «ام یک» برای دفاعی جانانه آماده می‌شوند. ارتش مغرور عراق هرگز باور نمی‌کرد با سد آهنی مردم در جای‌جای مرزها و شهرهای مرزی روبه‌رو شود. حکایت مقاومت جانانه مردم در خرمشهر، ذوالفقاریه آبادان، قصر شیرین و سوسنگرد حکایتی بی‌بدیل در تاریخ کشور ایران به شمار می‌رفت.
 احمد سوداگر همگام با مردم در آن روز راهی مرز می‌شود و می‌نویسد: پس از اعلام ساعت 2 اخبار که عراق به ایران حمله کرده است، بلافاصله با تعدادی تانک راهی مرز شدم و در فاصله ۸ کیلومتری نقطه صفر مرزی مستقر شده و تا ۱۶ ساعت با ارتش متجاوز بعث درگیر شدیم. به صورت تانک به تانک و حتی لحظه‌ای هم به عقب‌نشینی فکر نکردیم.
احمد از سستی‌ها و اعمال نظرها در آن روزها می‌نویسد. از فرستادن مهمات آموزشی به جای مهمات جنگی به مرز تا تأخیر زیاد در اعزام نیروهای کمکی.
او می‌نویسد: هرچه با پشت جبهه تماس می‌گرفتم هیچ کس پاسخگو نبود و ما را به دیگری حواله می‌دادند.
 آن روزها حال و هوای ارتش به‌دلیل کودتای نوژه اصلاً مناسب دفاع و مقاومت نبود. بسیاری از فرماندهان ارشد به اتهام حضور در کودتای نقاب، دستگیر شده بودند و بی‌اعتمادی در تمام رتبه‌های ارتش جاری بود.
احمد می‌نویسد: بعدها شنیدم که عاملان این خیانت‌ها همگی دستگیر و محاکمه شدند.او از لحظات اضطراب و دلهره در هفته اول تهاجم می‌نویسد که در اوج غربت و مظلومیت وارد یک جنگ نابرابر شده بودند.
 او در روز دوم جنگ یعنی چهارشنبه 1/7/ ۵۹ می‌نویسد: امروز در اوج درگیری‌مان با عراقی‌ها ۳۵۰ تانک به سمت ما آرایش نظامی گرفتند و شروع به پیشروی کردند. در این طرف ما، در مقابل آن کثرت تانک‌های دشمن، تنها دارای ۱۵ تانک بودیم که با قدرت ایستادیم و عراقی‌ها را وادار به عقب‌نشینی کردیم.کسی حرف کسی را گوش نمی‌داد. ارتشی‌ها معتقد بودند جوانان سپاهی از مختصات جنگ و نبرد سر رشته‌ای ندارند.
او از مذاکره‌اش با برخی افراد می‌نویسد که چگونه آنها را مجاب کرد تا با همین تانک‌های محدود به دل دشمن بزنند و آنها را به عقب نشینی وادار کنند.
 بدین ترتیب عاقبت استدلال‌های ایشان مؤثر واقع می‌شود و با هجوم به ارتش مکانیزه عراق و با انهدام 60 تانک عراقی آنان را تا عمق خاک‌شان به عقب‌نشینی وادار می‌کنند. احمد از عصبانیت‌ها و دلخوری‌هایش می‌نویسد که امروز هرچه در بیسیم می‌گفتیم هواپیما بفرستید جواب نگرفتیم.
احمد از مورد اصابت قرار گرفتن تانکش می‌نویسد که در مصاف با ۳۰۰ تانک عراقی قرار داشت. او دردمندانه می‌نویسد:«مجبور شدیم عقب‌نشینی کنیم چون هیچ راهی برای ماندن و مقاومت برایمان نمانده بود.»
 او با کمال تأسف می‌نویسد: متأسفانه ۵۵ کیلومتر عقب‌نشینی کردیم و در منطقه جفیر توقف نمودیم و بعد از سرشماری تانک هایمان  متوجه شدیم از ۱۵ تانک‌مان تنها شش تانک برای ما باقی مانده است. امروز روز سختی برایمان بود.
او از روز سوم جنگ می‌نویسد یعنی پنجشنبه 2/7/ ۱۳۵۹ که به کمک یکی از ارتشی‌ها خمپاره‌ای را تعمیر و جهت شلیک سرپا می‌کند که بلافاصله بعد از درست شدن پشت سر هم به سمت عراق شلیک خمپاره را شروع می‌کند.او در این روز از ترس و وحشت عده‌ای می‌نویسد که وقتی متوجه شدند عراق تا کارخانه نورد یعنی دروازه شهر اهواز جلو آمده! چه رنگ و چهره‌ای پیدا کردند که اصرار داشتند به عقب بروند. اما من گفتم احدی حق عقب نشینی ندارد. باید ماند و مقاومت کرد. باور کنید فردا مردم به کمک ما می‌آیند و کار را تمام می‌کنند و صحنه عوض می‌شود.او زیبا ولی دردمندانه می‌نویسد که امیدتان کجا رفته، مگر خدا را قبول ندارید!خدایا تو کمک‌مان کن.او از روز جمعه 6/7/۱۳۵۹ می‌نویسد که برای شلیک آر.پی‌.جی مجبور بوده از اهواز مجوز شلیک بگیرد. او بی‌محابا می‌نویسد: مگر ما فرزندان این آب و خاک نیستیم؟ این چه مظلومیتی است که نصیب ما شده است؟ او از همان روزهای اول می‌نویسد که گفته جنگ این‌طور پیش نمی‌رود و دفاع صورت نمی‌گیرد.
 در روز شنبه 6/7/۵۹ از پیام امام خمینی می‌نویسد که وقتی در دهلیز تانک نشسته بوده، رادیو پیام صحبت‌های امام خمینی را پخش کرده که فرموده اند این جنگ رحمت الهی است، من از جنگ نمی‌ترسم، ملت هم نمی‌ترسد.
او می گوید،  این پیام تمام انرژی‌های نهفته‌ام و نهفته هر انسان آزاده‌ای را رها می‌کند و تا سر حد انفجار می‌برد. از روز یکشنبه می‌نویسد که خدا کند کسی بیاید و تاریخ این جنگ را بی‌غل و غش بنویسد و به لیست رزمندگان و فرماندهان نه کسی را اضافه کند و نه کسی را کسر.  این جنگ معلوم نیست کی سپری شود. ما راه درازی را در پیش داریم. چه بسیار تاریخ‌نگارانی که بر اساس ظن و گمان خود تاریخ می‌نویسند یا قلم فرسایی می‌کنند ولی خواهیم دید که با روح به وجود آورندگان آن تاریخ سازگاری ندارد. او می‌نویسد: باید تاریخ این روزها را نوشت که اگر این کار نشود دیگرانی می‌آیند و تاریخ دیگری می‌نویسند. اگر ما این کار را نکنیم قطعاً یورش منحرفان تاریخ نگار بر اندام تاریخ سازان شروع خواهد شد و با حمله‌های بی‌رحمانه همه برگ‌های زرین تاریخ حماسه و ایثار این ملت را نشانه خواهند رفت. اینک احمد سوداگر میهمان آسمان است اما هشدارهای او در تدوین تاریخ دفاع مقدس استشمام می‌شود. کمک کنیم به قول ابراهیم همت، جنگ را درشت ننویسیم بلکه درست بنویسیم.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7734/14/587865/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها