در همه دنیا شعر، هنری خاص اهل فکر است
اسماعیل امینی
نویسنده و شاعر
«شعر دیگر مخاطب ندارد»؛ این جمله آشنایی است که بارها و بارها دربارهاش گفتهاند و شنیدهایم. برخی هم با نگاه دیگری به این مسأله میپردازند، اینکه مشکل از شعر امروز است که مخاطب ندارد وگرنه دیوان بزرگانی همچون حافظ، سعدی و خیام همچنان خواننده دارند. البته هر دو ادعا قدری اغراقآمیز هستند. منکر این نیستم که شعر جایگاه سابقش را در زندگیمان از دست داده و اینکه دیگر نمیتوان آن را در جایگاه یک رسانه دید و... هرچند فراموش نکنیم که شعر هرگز هنر خاص عموم مردم نبوده و نیست. اغلب آنهایی اهل شعر و علاقهمند آن هستند که حداقل برخوردار از سواد مقدماتی هستند و از سویی اهل تفکر. البته نه به آن معنا که ادبیات خوانده باشند، بلکه آنهایی که اهل فرهنگ هستند. اما حتی در بین علاقهمندان شعر هم همه فعالان این عرصه شانس دیده شدن پیدا نمیکنند. حالا بگذریم که حتی همین افراد علاقهمند هم گاه بیآنکه واقعاً عرصه ادبیات را دنبال کنند تظاهر به شعرخواندن و صحبت درباره چند چهره معروف همچون حافظ، مشیری و سپهری میکنند. من که در بحث تدریس یا حتی محفلهای ادبی با برخی از اینها سر و کار دارم متوجه این مسأله میشوم. این در صورتی است که خواندن دیوان مشهوری همچون دیوان حافظ زمان چندانی نمیگیرد. با این حال در بین ادبیاتیها هم افراد بسیاری هستند که دیوان حافظ را یک مرتبه هم از ابتدا تا انتها نخواندهاند. اگر خوانده بودند که این همه شعر جعلی به اسم شاعران مطرح منتشر نمیشد! این بهدلیل شعر نخواندن حتی خود اهالی فرهنگ است. با این حال بحث تظاهر که به میان میآید همه از شاهنامه خوانیها و دیوان شعر فلان شاعر خواندنشان میگویند. برای نهادینه شدن هر چه بیشتر عادت کتابخوانی و از سویی اشتیاق مردم به ادبیات باید تلاش کرد، وگرنه نهایت آشنایی مردم با شعرمان به برخی چهرههای روز محدود میشود؛ تازه آن هم به شکلی خیلی سطحی و بدون مطالعه جدی. با این حال نمیتوان گفت چرا دیگر شعر نمیخوانیم. حتی در زمان حافظ و سعدی هم عامه مردم سر و کاری با شعر نداشتند؛ شعر فراتر از ایران، در همه دنیا هنر خواص است. منتهی بعد از آمدن مطبوعات و دوره مشروطه که امکان انتشار عمومی شعر فراهم شد، شعر قدری گسترش عمومی یافت، تا حدی در جایگاه رسانه ظاهر شد.
با این حال حتی در دوره فعلی هم میتوان علاقه مندانی به شعر در میان جوان ترها یافت، هرچند که اگر نگاهی به اسامی شاعران دوره معاصر هم داشته باشید بهنامهای آشنایی برمی خورید که همچنان طرفدارانی از نسلهای مختلف دارند. البته این مسأله فقط شامل شعر نمیشود و در دیگر حوزهها هم رایج است، به پوشش مردم نگاه کنید، شبیه یکدیگر لباس میپوشیم. هرچند به این همه نمیتوان نقد کرد چراکه ما در روزگار ارتباطات و رسانهها زندگی میکنیم. همه دنیا چنین وضعیتی دارند، رسانه در ابعاد کلی اش نه تنها ظاهر افراد را شبیه هم کرده بلکه حتی چیزی نمانده که حذف لهجهها و گویشها را شاهد باشیم. حتی در بحث خورد و خوراکمان هم اینگونه است؛ تنوع غذایی شهرهای مختلف در حال رنگ باختن است و در خانه جوانترها دیگر خبری از آن رنگارنگی نیست.
نویسنده و شاعر
«شعر دیگر مخاطب ندارد»؛ این جمله آشنایی است که بارها و بارها دربارهاش گفتهاند و شنیدهایم. برخی هم با نگاه دیگری به این مسأله میپردازند، اینکه مشکل از شعر امروز است که مخاطب ندارد وگرنه دیوان بزرگانی همچون حافظ، سعدی و خیام همچنان خواننده دارند. البته هر دو ادعا قدری اغراقآمیز هستند. منکر این نیستم که شعر جایگاه سابقش را در زندگیمان از دست داده و اینکه دیگر نمیتوان آن را در جایگاه یک رسانه دید و... هرچند فراموش نکنیم که شعر هرگز هنر خاص عموم مردم نبوده و نیست. اغلب آنهایی اهل شعر و علاقهمند آن هستند که حداقل برخوردار از سواد مقدماتی هستند و از سویی اهل تفکر. البته نه به آن معنا که ادبیات خوانده باشند، بلکه آنهایی که اهل فرهنگ هستند. اما حتی در بین علاقهمندان شعر هم همه فعالان این عرصه شانس دیده شدن پیدا نمیکنند. حالا بگذریم که حتی همین افراد علاقهمند هم گاه بیآنکه واقعاً عرصه ادبیات را دنبال کنند تظاهر به شعرخواندن و صحبت درباره چند چهره معروف همچون حافظ، مشیری و سپهری میکنند. من که در بحث تدریس یا حتی محفلهای ادبی با برخی از اینها سر و کار دارم متوجه این مسأله میشوم. این در صورتی است که خواندن دیوان مشهوری همچون دیوان حافظ زمان چندانی نمیگیرد. با این حال در بین ادبیاتیها هم افراد بسیاری هستند که دیوان حافظ را یک مرتبه هم از ابتدا تا انتها نخواندهاند. اگر خوانده بودند که این همه شعر جعلی به اسم شاعران مطرح منتشر نمیشد! این بهدلیل شعر نخواندن حتی خود اهالی فرهنگ است. با این حال بحث تظاهر که به میان میآید همه از شاهنامه خوانیها و دیوان شعر فلان شاعر خواندنشان میگویند. برای نهادینه شدن هر چه بیشتر عادت کتابخوانی و از سویی اشتیاق مردم به ادبیات باید تلاش کرد، وگرنه نهایت آشنایی مردم با شعرمان به برخی چهرههای روز محدود میشود؛ تازه آن هم به شکلی خیلی سطحی و بدون مطالعه جدی. با این حال نمیتوان گفت چرا دیگر شعر نمیخوانیم. حتی در زمان حافظ و سعدی هم عامه مردم سر و کاری با شعر نداشتند؛ شعر فراتر از ایران، در همه دنیا هنر خواص است. منتهی بعد از آمدن مطبوعات و دوره مشروطه که امکان انتشار عمومی شعر فراهم شد، شعر قدری گسترش عمومی یافت، تا حدی در جایگاه رسانه ظاهر شد.
با این حال حتی در دوره فعلی هم میتوان علاقه مندانی به شعر در میان جوان ترها یافت، هرچند که اگر نگاهی به اسامی شاعران دوره معاصر هم داشته باشید بهنامهای آشنایی برمی خورید که همچنان طرفدارانی از نسلهای مختلف دارند. البته این مسأله فقط شامل شعر نمیشود و در دیگر حوزهها هم رایج است، به پوشش مردم نگاه کنید، شبیه یکدیگر لباس میپوشیم. هرچند به این همه نمیتوان نقد کرد چراکه ما در روزگار ارتباطات و رسانهها زندگی میکنیم. همه دنیا چنین وضعیتی دارند، رسانه در ابعاد کلی اش نه تنها ظاهر افراد را شبیه هم کرده بلکه حتی چیزی نمانده که حذف لهجهها و گویشها را شاهد باشیم. حتی در بحث خورد و خوراکمان هم اینگونه است؛ تنوع غذایی شهرهای مختلف در حال رنگ باختن است و در خانه جوانترها دیگر خبری از آن رنگارنگی نیست.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه