امام، فراتر از «صحنه»


مهدی رمضانی
چند سالی است که طلیعه مراسم هفته کتاب، حضور در حرم امام و مزار شهداست، به امیدی که این «حسن مطلع» سالانه، به کتاب و کتا‌بخوانی برکت بدهد. بوی باران و برگ‌ریزانِ پاییز و سردی و گرمی هوا در بهشت ‌زهرا(س) دیگر برایم به نوستالژی تبدیل شده است و غم غربت با خود می‌آورد. امام شهیدان و شهیدان امام، همان‌طور که تاریخ را دگرگون کرده‌اند، به جغرافیا و مکان‌های مادی هم معنای دیگری داده‌اند. قدم زدن در نمناکی بهشت زهرا حس خوب با امام و شهدا بودن را زنده می‌کند.
 اما بنای حرم امام و ترتیبات و تشریفات حضور در مرقد مطهرش برای تجدید پیمان با آرمان‌هایش، همیشه دست‌انداز رسیدن به حال خوب زیارتش بوده است! عقلم توان حل تناقض بین آرمان‌های امام با این ظواهر و زوائد را ندارد!
قلباً به این حرف مرحوم آیت‌الله حاج آقا مرتضی‌ تهرانی معتقدم که می‌فرمود: بعد از معصوم(س) شخصیتی به عظمت امام زیر گنبد کبود آسمان نیامده. ولی به نظرم برخی عبارت‌ها و خطاب‌ها مختص معصوم است بنا بر کلام خود امام عزیزمان! بگذرم! از آرمان‌های امام که می‌گوییم ده‌ها عبارت پشت سر هم ردیف می‌شوند که ساده زیست و بی‌تکلف بود و انقلابش انقلاب مستضعفان؛ فقیه و عارف و زاهد بود؛ عدالت‌طلب بود و هوادار مظلومان. ولی افسوس که در تشرف به‌مزار مطهرش انگار خبری از این حر‌ف‌ها نیست. من با بنا مشکلی ندارم و با عظمت و جلالش هم! با روح حاکم بر بنا مسأله دارم که خمینی روح خدا را در هیچ جایش نمی‌بینی! حالا ترتیبات تجدید بیعت را که نگو… روح آدم دردمند می‌شود از این همه ضد روح‌الله بودن! عناصر صحنه را اگر حذف کنی، با این ترتیبات، آن حرم مقدس با محل دفن دیگر رهبران بزرگ دنیا چه فرقی دارد؟
 در روز برگزاری مراسم هفته کتاب، تیر خلاص این بی‌مبالاتی‌ها به ذهنم شلیک شد: فردی، به دستور مدیر حرم، تک تک افراد ردیف اول و دوم را چک ‌کرد و گفت: دکمه کت‌ها را ببندید! من اما کت نداشتم و کاپشن بر تن مثل همیشه حال لباس پوشیدن خودم را داشتم در یک روز بارانی. تذکر بعدی و بعدی و بعدی مرا پرتاب کرد به عقب صفوفی که دیگران مرا در اولش جای داده بودند. اصلاً مزار خمینی بزرگ همان گوشه‌های بهشت زهراست که فرزندانش در آن خفته‌اند، نه در این بنایی که گیر دکمه و زیپ لباس هستند برای تجدید بیعت با آرمان‌های‌ عزیزش! روح خدا، عرقچین بر سر و شمد بر دوش و فارغ از همه‌ به‌ظاهر قواعد دیپلماسی و سیاست زیست و دنیا را متحول کرد و‌حالا با دکمه بسته‌ کت باید با آرمان‌هایش تجدید بیعت کرد؟! دوست ندارم فرزندانم امام‌شان را از رهگذر این قواعد بشناسند. خمینی خودش از خودش بگوید کافی است. لطفاً مزاحم معرفی‌اش نشوید؛ باقی پیشکش! این وقاحت است که کسی بگوید: استخر، لباس خاص خودش را دارد و این ساختمان هم لباسش کت دکمه بسته است!
 به توصیه حضرت روح‌الله فرار کردیم به سمت آرامش مزار فرزندان روح‌الله در بهشت مادرشان زهرا(س)؛ مزار همان‌ها که در وصف‌شان فرمود: «پنجاه سال عبادت کردید؛ خدا قبول کند؛ یک روز هم یکی از این وصیت‌نامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوان‌های ما که علیل شدند الآن هم وقتی می‌آیند از من می‌خواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند؛ پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه می‌کند و می‌خواهد که دعا کنیم که شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید!».
 ... و‌ حال ما خوش شد به برکت روح‌الله و فرزندانش




آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7779/16/592351/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها