وقتی زبان می‌رقصد


علیرضا نراقی
منتقد سینما
 از فیلم‌ها لحظه‌هاست که باقی می‌ماند. پس از گذشت زمان، حتی از یک فیلم خوب هم جزئیات داستانی زیادی در خاطر تماشاگران باقی نمی‌ماند، اما لحظه‌هایی هست که چنان تأثیری بر مخاطب می‌گذارد که هیچگاه از یاد نمی‌رود. با این نگاه می‌توان نتیجه گرفت فیلم خوب اثری است که از این لحظات فراموش نشدنی بیشتر دارد و «کودا» ساخته شان‌هدر مملو از این لحظات از یادنرفتنی است. فیلم درباره روبی تنها عضو شنوای خانواده چهار نفره روسی است که همواره یک واسطه ارتباطی است میان خانواده و جامعه. آنها از راه ماهیگیری زندگی خود را می‌گذرانند. روبی که به عنوان درس اختیاری در ترم جدید کلاس کر برداشته، توسط معلم سخت‌گیر موسیقی خود کشف می‌شود و متوجه استعداد بی‌نظیرش در موسیقی می‌گردد. معلم او را تشویق می‌کند که به دانشگاه برکلی برود و این روبی را با این تضاد روبه‌رو می‌کند که خانواده‌اش را که حالا علاوه بر ماهیگیری، خودشان فروش محصول را برعهده دارند و بیش از همیشه به او نیازمند هستند ترک کند یا نه؟
فیلم یک کمدی درام است که اولین ساخته شان‌هدر امریکایی بعد از چند تجربه کوتاه و تلویزیونی است. اثری بسیار لطیف که در دسته فیلم‌های خوش حس(Feel-good movies) قرار می‌گیرد. آثاری که فراتر از شادی‌آوری و عاطفه فراوان، دارای حس امید به زندگی هستند. «کودا» نیز علاوه بر لحظات کمیک، لطافت و برانگیزانندگی عاطفی شدید، با تصویر زندگی منحصر به فرد روبی و خانواده‌اش و پیوند عمیق و همواره پر انرژی آنها، اثری است که دید مخاطب را هدف قرار داده و با داستانی که روایت می‌کند بر نگاه تماشاگر به جهان پیرامون اثر می‌گذارد.
در محیطی که خانواده روبی زندگی می‌کنند با وجود نگاه‌ها و رفتارهای تبعیض‌آمیز و تمسخر و عدم توجه به شرایط یک خانواده ناشنوا، صمیمیت و یکپارچگی آنها برای اغلب افراد شهر غبطه‌برانگیز است. اما مسأله در عین این صمیمیت برجسته، انزوای این خانواده نسبت به دیگران نیز هست. این فقدان ارتباط آنها را بیگانه و ناشناخته نگه‌داشته است. اگرچه مردم دیگر با آنها خیلی نمی‌جوشند اما از سوی خانواده هم میلی به ارتباط نیست. همین دوگانه هم هست که فشار فراوانی را بر روبی تحمیل کرده است. او مترجم و به نوعی پیام آور جامعه برای خانواده و خانواده برای جامعه است. گویی با متولد شدنش در یک خانواده ناشنوا به عنوان تنها کسی که می‌شنود و سخن می‌گوید وظیفه دارد تا رابطه این خانواده را با جامعه به تعادل برساند. روبی که خودش زبان اشاره را زودتر از سخن گفتن آموخته، عمیق‌ترین احساسات خود را با زبان اشاره بیان می‌کند. یکی از همان لحظات به یادماندنی پیشتر اشاره شده، که در «کودا» به وفور وجود دارد، زمانی است که معلم موسیقی از او می‌خواهد احساسش را درباره خواندن و موسیقی بیان کند و روبی پس از فکر زیاد و تلاش برای به زبان آوردن حسش به‌طور ناخودآگاه این احساس را با زبان اشاره بیان می‌کند. آنجاست که فیلم از زبان اشاره یک کنش بیانگر می‌سازد که فارغ از آنکه دقیقاً چه چیز را بیان می‌کند، احساس را فراتر از کلمات به مخاطب منتقل می‌نماید.
خانواده روبی تا یک‌سوم پایانی فیلم آنچنان مشوق او نیستند. از سویی نگران وضعیت کسب و کار خود بدون حضور روبی هستند و از سوی دیگر مطمئن نیستند که روبی واقعاً در موسیقی خوب و تواناست. روبی هم در نهایت تصمیم می‌گیرد برای کمک کنار خانواده بماند و قید امتحان دادن برای ورود به برکلی را بزند. اما کنسرت کلاسی او همه چیز را تغییر می‌دهد. در حالی که خانواده هیچ نمی‌شنوند، متأثر شدن مخاطبان دیگر از کار روبی آنها را نیز متأثر می‌کند. در اینجا با تبدیل صدای موسیقی به سکوت مطلق و شنیدن از زاویه خانواده‌ روسی، لحظه‌ درخشان دیگری به وجود می‌آید. پس از این لحظه و کلنجار رفتن خانواده روبی، بخصوص پدرش برای درک کار او یکی دیگر از آن لحظات فراموش نشدنی ساخته می‌شود. پس از کنسرت موفق روبی، پدر که از ناتوانی خود در شنیدن استعداد دخترش غمگین است، از روبی می‌خواهد که برایش بخواند و او دست بر گلوی دخترش می‌گذارد تا لرزش هنرش را حس کند. اینجا هم شان‌هدر موفق می‌شود لحظه ناب دیگری را بسازد که از یاد بردنش برای تماشاگر ناممکن خواهد بود. همین لحظه ناب و پر احساس هم هست که سرنوشت روبی را تغییر می‌دهد و خانواده پا روی تردید و نیاز خود می‌گذارد تا روبی در هنرش به موفقیت برسد.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7781/16/592561/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها