موسیقی نهفته در استخوانی باستانی
دلبر یزدان پناه
ویراستار
«موسیقی استخوان» کتابی از دیوید آلموند است. داستان دختری نوجوان که با یاری و همراهی دوستش گابریل موفق میشود موسیقی نهفته در استخوانی باستانی را کشف کند. «موسیقی استخوان» حیوانات را جادو میکند و انسانها را با طبیعت گمشدهشان آشتی میدهد. سیلویا و گابریل با کمک «موسیقی استخوان» امید و آزادی برای دنیا به ارمغان میآورند.
سیلویا، کار پانزده ساله را از قلب شهری مدرن در انگلیس، به میان کوه و جنگل میبرد و شجاعت و جسارت و کنجکاوی نوجوانانه اش باعث میشود با گذشته دور و اجداد باستانیاش آشنا شود. زندگیهای ماشینی امروزی بسیاری از ما را از مادرمان طبیعت و از بخش مهمی از خودمان دور کرده است، اگر روزی از سر اتفاق گذرمان به کوه و دشت و جنگل و حیوانات وحشی بیفتد یا برای لحظاتی آنتن گوشیمان قطع شود، شاید حتی نتوانیم برای چند ساعت دوام بیاوریم. تنهایی، ملال، یکنواختی، بیهدفی و بیهویتی نتیجه دوریمان از طبیعت است. ما انسانها جزئی از طبیعت هستیم، هرچقدر هم که پیشرفت کنیم و با موشکهای غولپیکر به آسمانها برویم هیچوقت نمیتوانیم پیوندمان را با طبیعت قطع کنیم. سیلویا در سفری که با مادرش به دهکده دوران کودکی او دارد با آن بخش گمشده از وجودش، با خود باستانیاش روبهرو میشود. گابریل، پسری که او نیز خسته و دلزده از زندگی شهری به طبیعت پناه آورده است، در این سفر یار و همراه سیلویا است؛ آن دو به کمک هم کاشف موسیقی نهفته در دل استخوانی باستانی میشوند. «موسیقی استخوان» آن دو را به صدای درونی خودشان میرساند. سیلویا با چیزی جادویی از این سفر به خانه و نزد دوستانش باز میگردد. در کتاب «موسیقی استخوان» پا به پای سیلویا و گابریل با این بخش فراموششده وجودمان آشنا میشویم. میآموزیم زشتی و زیبایی، جنگ و صلح، ویرانی و سازندگی، مرگ و زندگی، همه بخشی از طبیعت بودهاند. خلق دنیایی بهتر بدون توجه به طبیعت و آوازی که در دل دارد، بدون توجه به انسان و نیازهایش ممکن نخواهد بود.
موسیقی استخوان
نویسنده: دیوید آلموند
ترجمه: شهلا انتظاریان
ناشر: ایران بان
ویراستار
«موسیقی استخوان» کتابی از دیوید آلموند است. داستان دختری نوجوان که با یاری و همراهی دوستش گابریل موفق میشود موسیقی نهفته در استخوانی باستانی را کشف کند. «موسیقی استخوان» حیوانات را جادو میکند و انسانها را با طبیعت گمشدهشان آشتی میدهد. سیلویا و گابریل با کمک «موسیقی استخوان» امید و آزادی برای دنیا به ارمغان میآورند.
سیلویا، کار پانزده ساله را از قلب شهری مدرن در انگلیس، به میان کوه و جنگل میبرد و شجاعت و جسارت و کنجکاوی نوجوانانه اش باعث میشود با گذشته دور و اجداد باستانیاش آشنا شود. زندگیهای ماشینی امروزی بسیاری از ما را از مادرمان طبیعت و از بخش مهمی از خودمان دور کرده است، اگر روزی از سر اتفاق گذرمان به کوه و دشت و جنگل و حیوانات وحشی بیفتد یا برای لحظاتی آنتن گوشیمان قطع شود، شاید حتی نتوانیم برای چند ساعت دوام بیاوریم. تنهایی، ملال، یکنواختی، بیهدفی و بیهویتی نتیجه دوریمان از طبیعت است. ما انسانها جزئی از طبیعت هستیم، هرچقدر هم که پیشرفت کنیم و با موشکهای غولپیکر به آسمانها برویم هیچوقت نمیتوانیم پیوندمان را با طبیعت قطع کنیم. سیلویا در سفری که با مادرش به دهکده دوران کودکی او دارد با آن بخش گمشده از وجودش، با خود باستانیاش روبهرو میشود. گابریل، پسری که او نیز خسته و دلزده از زندگی شهری به طبیعت پناه آورده است، در این سفر یار و همراه سیلویا است؛ آن دو به کمک هم کاشف موسیقی نهفته در دل استخوانی باستانی میشوند. «موسیقی استخوان» آن دو را به صدای درونی خودشان میرساند. سیلویا با چیزی جادویی از این سفر به خانه و نزد دوستانش باز میگردد. در کتاب «موسیقی استخوان» پا به پای سیلویا و گابریل با این بخش فراموششده وجودمان آشنا میشویم. میآموزیم زشتی و زیبایی، جنگ و صلح، ویرانی و سازندگی، مرگ و زندگی، همه بخشی از طبیعت بودهاند. خلق دنیایی بهتر بدون توجه به طبیعت و آوازی که در دل دارد، بدون توجه به انسان و نیازهایش ممکن نخواهد بود.
موسیقی استخوان
نویسنده: دیوید آلموند
ترجمه: شهلا انتظاریان
ناشر: ایران بان
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه