صدیقی و جامعه شناسی ایران
تبارشناسی علوم اجتماعی ایرانی
میثم مهدیار
دکترای جامعهشناسی
از حدود 6 سال قبل و با مساعی مرحوم دکتر قانعی راد (رئیس سابق انجمن جامعهشناسی) تلاش شده برای رشته جامعهشناسی در ایران مانند دیگر رشتهها در ایران نیز پدری معرفی شود و مرحوم دکترغلامحسین صدیقی (اولین مدرس فارسی زبان درس جامعهشناسی در ایران از اوایل دهه 20) به عنوان پدر جامعهشناسی ایران معرفی و اوایل دهه دوم آذرماه نشستها و همایشهایی با عکس او درباره جایگاه و نقش علوم اجتماعی و جامعهشناسی در ایران برگزار شود. چنین اقدامی از همان چندسال قبل تاکنون با مخالفت جدی یا حتی غیرجدی همکاران جامعهشناس دانشگاهی قانعی راد مواجه نشد و از همینرو میتوان چنین نمادسازی را در پیوند وثیق با گفتمان هژمون جامعهشناسی در ایران دانست.
در واقع با بررسی آرا و احوالات صدیقی میتوان درک بهتری از وضعیت گذشته و فعلی فرزند به دست آورد. در واقع این اقدام خاص یعنی بازگشت به نام صدیقی و برجسته کردن او در تاریخ جامعهشناسی چه حساب شده بوده باشد و چه غریزی رخ داده باشد حاوی اطلاعات ذیقیمتی از کیفیت فهم جامعهشناسی آکادمیک ایرانی از هویت خویش است.
صدیقی همراه با یحیی مهدوی و علیمحمد کاردان به قولی نسل «آناتول فرانس» را در علوم انسانی و اجتماعی ایرانی تشکیل داده بودند. آنها در سنت پوزیتیویستی دورکهایمی در فرانسه تحصیل کرده بودند و با اخراج آلمانیها در ایران در 1320 جایگزین «هاس» آلمانی شدند که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران درس جامعهشناسی میداد و بدینترتیب سنت پوزیتیویستی فرانسوی با حمایت آنگلوساکسونها جانشین سنت آلمانیای شد که تازه در حال نضجگیری در علوم اجتماعی ایران بود. آلمانیها برخلاف پوزیتیویستها که علوم انسانی را علومی خنثی، جهانشمول و تئوریک میفهمیدند، علوم انسانی و اجتماعی را «علوم اخلاقی» و «علوم تاریخی» مینامیدند و اگر چنان فهمی در علوم انسانی و اجتماعی ایران پا گرفته بود، قطعاً مسیر دیگری را در توسعه از سرگذرانده بودیم همانطور که ژاپنیها فلسفه را با شاگردی از هایدگر و گادامر فرا گرفتند.
دکتر منوچهر آشتیانی از نسل اول شاگردان صدیقی در دانشگاه تهران تعریف میکند که اگرچه صدیقی خود از سیاسیون ارشد دولت مصدق و درگیر ماجراهای ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با استعمار انگلیس بود، اما هیچگاه سر کلاس جامعهشناسی از این مسائل صحبت نمیکرد، گویا در نگاه صدیقی جامعهشناسی اصول ثابت و جهانشمول جهانی داشت که نباید آن را با مسائل ملی از جمله شعار مصدق «فکر ایرانی، به دست ایرانی برای ایرانی» درآمیخت.
با اینکه صدیقی دسیسههای استعمار انگلیس برای تحریم نفت ایران در آن سالها را از نزدیک دیده بود، اما هیچ نشانی از توجه او به چهارچوبهای ملی و بومیگرایانه یا پسااستعماری در کلاسهای درس او دیده نمیشد (نک به کتاب: درسهای استاد دکتر غلامحسین صدیقی به روایت یک شاگرد: دکتر هما رنجانیزاده، انتشارات جامعهشناسان)
همزمان با ورود نسل آناتول فرانس (صدیقی، مهدوی و کاردان) به دانشگاه تهران و تدریس در جامعهشناسی، گرایش دیگری در حوزه جامعهشناسی در خارج از آکادمی در حال پیگیری بود. حزب توده با نقشآفرینی 53 و تحت تأثیر ایرانشناسان روس به دنبال کاربست نظریه تحولی مارکس درباره تاریخ ایران بود تا نشان دهد که ایران نیز شبیه اروپا دوره فئودالی را گذرانده و در دوره سرمایهداری به سر میبرد و آماده گذر به کمون ثانویه توسط یک انقلاب کارگری است. همانطور که برای جلوگیری از نفوذ شورویها در ایران طرحهایی چون اصلاحات ارضی و اصل 4 ترومن اجرایی میشد در دانشگاه هم این آناتول فرانسها مورد تقویت و پشتیبانی امریکاییها و متحدانشان در اروپای غربی از طریق مؤسساتی همچون گروه «مشاوران دانشگاه هاروارد» بودند. با حمایت آنها بود که «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» به عنوان اولین مؤسسه پژوهشی و آموزشی رسمی آکادمیک در حوزه علوم اجتماعی در ایران تأسیس شد و غلامحسین صدیقی رئیس آن و احسان نراقی مدیر آن شد تا اطلاعات و تحلیلهای لازم را برای انجام اصلاحات اجتماعی امریکاییها در ایران از طریق برنامههای توسعه فراهم آورد.
در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی البته تکنگاریها و کارهای مردمنگاری بومی خوبی توسط امثال صفینژاد و جلال آلاحمد و کاظم ودیعی و نادر افشار نادری انجام شد، اما همانطور که جلال نیز بعد از خروج از مؤسسه نوشت: «دیدم میخواهند از آن تکنگاریها متاعی بسازند برای عرضه داشت به فرنگی... [ولی] غرض من از چنان کاری از نو شناختن بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی» این پژوهشها در خدمت برنامههای توسعهای امریکاییها در ایران (همچون اصلاحات ارضی و اصل چهار ترومن) بود و از همین جهت خصلتی محافظهکارانه و غیرانتقادی داشت و غلامحسین صدیقی تیپ ایدهآل چنان دانش اجتماعی بود.
صدیقی اگرچه در کنار کتاب «تئوری جامعه شناسی دورکهایم» درس «اجتماعیات در ادبیات ایران» را نیز تدریس میکرد و رساله دکترایش در فرانسه درباره «جنبشهای دینی [ایرانگرایانه] قرن دوم و سوم هجری» بود، اما تبعات تاریخیاش به یک نظریه جامعه شناسی تاریخی بومی منجر نشد و در چهارچوب فلسفه لیبرالی اروپا مدارانه تاریخ و مکتب نوسازی امریکایی معتقد بود: «خوشبختانه به قول فلاسفه چون جهان در ترقی است و به قول جامعهشناسان امور عالم در تطور دائم است و این صیرورت و جریان امور، اغلب موجب نیکو حالی و بهروزی ماست...».
اگرچه به قول داریوش آشوری «زبان نثر فاخر و استادانه و ادیبانه صدیقی صرفاً برای سخنوری زیبا بود، ولی راهی به زبانی برای علومانسانی نمیگشود»، اما تلقی سادهانگارانه، اروپامدارانه و غیربومگرایانه صدیقی در نهادی که سهم زیادی در کاشتن نهالش داشت هنوز قربانیان بسیاری میگیرد، حتی اگر این انتخاب و پدرسازی از صدیقی (توسط گفتمان هژمون علوم اجتماعی و آن هم از میان تعداد بسیار دیگری از مؤثران حوزه جامعهشناسی در ایران) چنان رابطه پدر- فرزندی را فریاد نمیکرد.
نیم نگاه
از حدود 6 سال قبل و با مساعی مرحوم دکتر قانعی راد (رئیس سابق انجمن جامعهشناسی) تلاش شده برای رشته جامعهشناسی در ایران مانند دیگر رشتهها در ایران نیز پدری معرفی شود و مرحوم دکترغلامحسین صدیقی (اولین مدرس فارسی زبان درس جامعهشناسی در ایران از اوایل دهه 20) به عنوان پدر جامعهشناسی ایران معرفی و اوایل دهه دوم آذرماه نشستها و همایشهایی با عکس او درباره جایگاه و نقش علوم اجتماعی و جامعهشناسی در ایران برگزار شود. چنین اقدامی از همان چندسال قبل تاکنون با مخالفت جدی یا حتی غیرجدی همکاران جامعهشناس دانشگاهی قانعی راد مواجه نشده و از همینرو میتوان چنین نمادسازی را در پیوند وثیق با گفتمان هژمون جامعهشناسی در ایران دانست
دکترای جامعهشناسی
از حدود 6 سال قبل و با مساعی مرحوم دکتر قانعی راد (رئیس سابق انجمن جامعهشناسی) تلاش شده برای رشته جامعهشناسی در ایران مانند دیگر رشتهها در ایران نیز پدری معرفی شود و مرحوم دکترغلامحسین صدیقی (اولین مدرس فارسی زبان درس جامعهشناسی در ایران از اوایل دهه 20) به عنوان پدر جامعهشناسی ایران معرفی و اوایل دهه دوم آذرماه نشستها و همایشهایی با عکس او درباره جایگاه و نقش علوم اجتماعی و جامعهشناسی در ایران برگزار شود. چنین اقدامی از همان چندسال قبل تاکنون با مخالفت جدی یا حتی غیرجدی همکاران جامعهشناس دانشگاهی قانعی راد مواجه نشد و از همینرو میتوان چنین نمادسازی را در پیوند وثیق با گفتمان هژمون جامعهشناسی در ایران دانست.
در واقع با بررسی آرا و احوالات صدیقی میتوان درک بهتری از وضعیت گذشته و فعلی فرزند به دست آورد. در واقع این اقدام خاص یعنی بازگشت به نام صدیقی و برجسته کردن او در تاریخ جامعهشناسی چه حساب شده بوده باشد و چه غریزی رخ داده باشد حاوی اطلاعات ذیقیمتی از کیفیت فهم جامعهشناسی آکادمیک ایرانی از هویت خویش است.
صدیقی همراه با یحیی مهدوی و علیمحمد کاردان به قولی نسل «آناتول فرانس» را در علوم انسانی و اجتماعی ایرانی تشکیل داده بودند. آنها در سنت پوزیتیویستی دورکهایمی در فرانسه تحصیل کرده بودند و با اخراج آلمانیها در ایران در 1320 جایگزین «هاس» آلمانی شدند که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران درس جامعهشناسی میداد و بدینترتیب سنت پوزیتیویستی فرانسوی با حمایت آنگلوساکسونها جانشین سنت آلمانیای شد که تازه در حال نضجگیری در علوم اجتماعی ایران بود. آلمانیها برخلاف پوزیتیویستها که علوم انسانی را علومی خنثی، جهانشمول و تئوریک میفهمیدند، علوم انسانی و اجتماعی را «علوم اخلاقی» و «علوم تاریخی» مینامیدند و اگر چنان فهمی در علوم انسانی و اجتماعی ایران پا گرفته بود، قطعاً مسیر دیگری را در توسعه از سرگذرانده بودیم همانطور که ژاپنیها فلسفه را با شاگردی از هایدگر و گادامر فرا گرفتند.
دکتر منوچهر آشتیانی از نسل اول شاگردان صدیقی در دانشگاه تهران تعریف میکند که اگرچه صدیقی خود از سیاسیون ارشد دولت مصدق و درگیر ماجراهای ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با استعمار انگلیس بود، اما هیچگاه سر کلاس جامعهشناسی از این مسائل صحبت نمیکرد، گویا در نگاه صدیقی جامعهشناسی اصول ثابت و جهانشمول جهانی داشت که نباید آن را با مسائل ملی از جمله شعار مصدق «فکر ایرانی، به دست ایرانی برای ایرانی» درآمیخت.
با اینکه صدیقی دسیسههای استعمار انگلیس برای تحریم نفت ایران در آن سالها را از نزدیک دیده بود، اما هیچ نشانی از توجه او به چهارچوبهای ملی و بومیگرایانه یا پسااستعماری در کلاسهای درس او دیده نمیشد (نک به کتاب: درسهای استاد دکتر غلامحسین صدیقی به روایت یک شاگرد: دکتر هما رنجانیزاده، انتشارات جامعهشناسان)
همزمان با ورود نسل آناتول فرانس (صدیقی، مهدوی و کاردان) به دانشگاه تهران و تدریس در جامعهشناسی، گرایش دیگری در حوزه جامعهشناسی در خارج از آکادمی در حال پیگیری بود. حزب توده با نقشآفرینی 53 و تحت تأثیر ایرانشناسان روس به دنبال کاربست نظریه تحولی مارکس درباره تاریخ ایران بود تا نشان دهد که ایران نیز شبیه اروپا دوره فئودالی را گذرانده و در دوره سرمایهداری به سر میبرد و آماده گذر به کمون ثانویه توسط یک انقلاب کارگری است. همانطور که برای جلوگیری از نفوذ شورویها در ایران طرحهایی چون اصلاحات ارضی و اصل 4 ترومن اجرایی میشد در دانشگاه هم این آناتول فرانسها مورد تقویت و پشتیبانی امریکاییها و متحدانشان در اروپای غربی از طریق مؤسساتی همچون گروه «مشاوران دانشگاه هاروارد» بودند. با حمایت آنها بود که «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» به عنوان اولین مؤسسه پژوهشی و آموزشی رسمی آکادمیک در حوزه علوم اجتماعی در ایران تأسیس شد و غلامحسین صدیقی رئیس آن و احسان نراقی مدیر آن شد تا اطلاعات و تحلیلهای لازم را برای انجام اصلاحات اجتماعی امریکاییها در ایران از طریق برنامههای توسعه فراهم آورد.
در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی البته تکنگاریها و کارهای مردمنگاری بومی خوبی توسط امثال صفینژاد و جلال آلاحمد و کاظم ودیعی و نادر افشار نادری انجام شد، اما همانطور که جلال نیز بعد از خروج از مؤسسه نوشت: «دیدم میخواهند از آن تکنگاریها متاعی بسازند برای عرضه داشت به فرنگی... [ولی] غرض من از چنان کاری از نو شناختن بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی» این پژوهشها در خدمت برنامههای توسعهای امریکاییها در ایران (همچون اصلاحات ارضی و اصل چهار ترومن) بود و از همین جهت خصلتی محافظهکارانه و غیرانتقادی داشت و غلامحسین صدیقی تیپ ایدهآل چنان دانش اجتماعی بود.
صدیقی اگرچه در کنار کتاب «تئوری جامعه شناسی دورکهایم» درس «اجتماعیات در ادبیات ایران» را نیز تدریس میکرد و رساله دکترایش در فرانسه درباره «جنبشهای دینی [ایرانگرایانه] قرن دوم و سوم هجری» بود، اما تبعات تاریخیاش به یک نظریه جامعه شناسی تاریخی بومی منجر نشد و در چهارچوب فلسفه لیبرالی اروپا مدارانه تاریخ و مکتب نوسازی امریکایی معتقد بود: «خوشبختانه به قول فلاسفه چون جهان در ترقی است و به قول جامعهشناسان امور عالم در تطور دائم است و این صیرورت و جریان امور، اغلب موجب نیکو حالی و بهروزی ماست...».
اگرچه به قول داریوش آشوری «زبان نثر فاخر و استادانه و ادیبانه صدیقی صرفاً برای سخنوری زیبا بود، ولی راهی به زبانی برای علومانسانی نمیگشود»، اما تلقی سادهانگارانه، اروپامدارانه و غیربومگرایانه صدیقی در نهادی که سهم زیادی در کاشتن نهالش داشت هنوز قربانیان بسیاری میگیرد، حتی اگر این انتخاب و پدرسازی از صدیقی (توسط گفتمان هژمون علوم اجتماعی و آن هم از میان تعداد بسیار دیگری از مؤثران حوزه جامعهشناسی در ایران) چنان رابطه پدر- فرزندی را فریاد نمیکرد.
نیم نگاه
از حدود 6 سال قبل و با مساعی مرحوم دکتر قانعی راد (رئیس سابق انجمن جامعهشناسی) تلاش شده برای رشته جامعهشناسی در ایران مانند دیگر رشتهها در ایران نیز پدری معرفی شود و مرحوم دکترغلامحسین صدیقی (اولین مدرس فارسی زبان درس جامعهشناسی در ایران از اوایل دهه 20) به عنوان پدر جامعهشناسی ایران معرفی و اوایل دهه دوم آذرماه نشستها و همایشهایی با عکس او درباره جایگاه و نقش علوم اجتماعی و جامعهشناسی در ایران برگزار شود. چنین اقدامی از همان چندسال قبل تاکنون با مخالفت جدی یا حتی غیرجدی همکاران جامعهشناس دانشگاهی قانعی راد مواجه نشده و از همینرو میتوان چنین نمادسازی را در پیوند وثیق با گفتمان هژمون جامعهشناسی در ایران دانست
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه