درباره نمایشنامه «پنگوئنهای افسرده» به نویسندگی محمد میرعلی اکبری
انتقام کور
محمدحسن خدایی
منتقد
جهان مدرن به قــــول فرویــــــــد با فرایند تمدنسازی مستــــــــــوجــــــــــب ملالتهای بیشمار برای انسان شده و یکی از راههای گریز از این وضعیت برای عدهای از انسانها، پناهبردن به مواد مخدر است. ساختن یک جهان آرمانی در ذهن به یاری مواد توهمزا و تجربه کاذبِ احساسِ شادمانی. محمد میرعلیاکبری در نمایشنامه «پنگوئنهای افسرده» کمابیش به این مسأله میپردازد. عدهای از جوانان متمول از طبقات فرادست جامعه به مخدری تازه بهنام اژدهاک روی خوش نشان داده و تجربهای به قول خودشان ناب و بیبدیل را از سر میگذرانند. در ادامه اما موارد مشکوک، یک به یک از راه میرسد و تعداد زیادی از این جوانان را به کام مرگ میکشاند. گویا این توطئهای است که مغز متفکر این تشکیلات برای انتقام از طبقات متمول صورت داده آن هم با تغییر الگوی شیمیایی این مخدر. این مسأله گریبان تولیدکنندگان را میگیرد و اکثر کسانی را که از طریق تولید و توزیع این کالای کمیاب، به ثروتی هنگفت رسیده را به نابودی میکشاند. اینجا هم الگوهای رایج مافیایی بکار گرفته شده و سلسله مراتبی از قدرت شکل مییابد که میبایست افراد در خدمت این صنعت پرسود اما غیرقانونی باشند. در این مسیر پر فراز و نشیب، مرگ ناگهانی مصرفکنندگان، مدیریت امور را دچار اختلال کرده تا مسائلی همچون رقابت، ستیز و همکاری با پلیس سربرآورد. گویی خیر و شر بار دیگر مقابل یکدیگر صف کشیده و برای شکست آن یکی، دست به عمل میزند. در این فضای تناقضات و تعارضات، نیروهای مختلف اجتماعی با یکدیگر وارد برهمکنش شده تا شاید وضعیت ناپایدار به پایداری رسد. بنابراین دمودستگاه قانونی مداخله میکند تا نظم را بار دیگر برقرار کند اما منفعت مالی تجارتِ زیرزمینی مواد مخدر، ضرورت مقابله با پلیس را گوشزد میکند و راههای گریز را میجوید.
از منظر شخصیتشناسی شاید مهمترین فرد این جهان سودایی، همان کمیسر پنجاه و اندی سالهای باشد که جایگاه راوی، بازپرس کهنهکار و منتقد قدیمی مجله فیلم را تصاحب کرده است. مردی پا به سن گذاشته که یادآور فیگور کارآگاه در ادبیات پلیسی است. مردی با ذکاوت و شجاعت که در کنار اختیارات و امکانات دولتی، بر ویژگیهای شخصی خویش تکیه کرده و پرده از این راز سر به مهر میگشاید و در تلاش است مجرمان را به دست قانون سپرده و روایتی جذاب و سینمایی از سیر وقایع به مخاطبان ارائه کند. از این باب با نمایشنامهای جنایی روبهرو هستیم که وفادار به ژانر است و تا حدودی در تلاش برای گسترش مرزهای آن. بنابراین میتوان «پنگوئنهای افسرده» را صدایی تازه در ژانر جنایی دانست که قصه خوب تعریف میکند و سر فرصت روایت خویش از یک فروپاشی را بیان میکند. این بار هم به مانند آثار قبلی این نویسنده با تکثری از صحنهها روبهرو هستیم که در سیوهشت قسمت کوتاه، تلاش دارد روایتگر بزنگاههای مهمی از زندگی تعدادی از آدمهایی باشد که درگیر تولید و توزیع مواد مخدر هستند. تکنیکی که میرعلیاکبری در بازنمایی شخصیتها استفاده میکند مبتنی است بر «حضور غایب» افراد اصلی این ساختار مافیایی. فیالواقع مدام درباره کسانی چون دکتر، سیروس و صیفور حرف زده میشود اما خود این افراد حضور فیزیکی ندارند. مکانیسمی زیباشناسانه که تخیل را برمیانگیزاند و اجازه میدهد مازادی غیرقابل دستیابی از پدرخواندههای این ساختار مافیایی برای مخاطبان برساخته شود. یک غیاب استراتژیک که راهگشاست و سویههای نامکشوفی از جهان مافیایی مواد مخدر را نمایان میکند.
ارجاع به تولیدات مهم سینمایی و فیگورهای دورانساز هنر هفتم، یکی از علائق و سلایق همیشگی و تکرار شونده میرعلیاکبری در نگارش متون نمایشی است. در «پنگوئنهای افسرده» سریال برکینگ بد و شخصیتی چون والتر وایت مد نظر است. نوعی نگاه اقتباسی به این سریال پرطرفدار و تلاش برای اتصال با وضعیت اینجا و اکنون ما در قبال اقتصاد پنهان تولید مواد مخدر صنعتی. به هر حال با پدیدهای نوظهور روبهرو هستیم که به کمک علم شیمی میتوان قرصی توهمزا خلق کرد که ملال زندگی مدرن را پس زند و لذت آنی اما خطرناک ایجاد کند. محصولی زیرزمینی اما پرمخاطب که گاه در یک خانه محقر در تهران ساخته میشود و گاه در یک آزمایشگاه مجهز بینالمللی. میرعلیاکبری در این سالها به استناد آثاری که آفریده نشان داده که گوشه چشمی دارد به روایتهای پرطرفدار سینما و سریالهای تأثیرگذار جهانی. بنابراین از منظر فرمال چندان خود را گرفتار روایتهای پرابهام مدرنیستی نمیکند و تعلیق داستانی را ارج مینهد. شخصیتپردازی رئالیستی به مخاطبان این اجازه را میدهد که با جهان نمایشنامه و آدمهای آن ارتباط برقرار کنند و با عواطفی چون خشم و هیجان و دلسوزی، سرگذشت شخصیتها را پی بگیرند. این نکته مهمی است که این روزها در تئاتر و سینمای ایران کمیاب شده و به نوعی مخاطبان را دچار دلزدگی نسبت به زندگی شخصیتهای دراماتیک کرده است.
تحقیقات جامعهشناختی نشان داده که چگونه یک ماده مخدر گرانقیمت میتواند تمایز اجتماعی ایجاد کرده و حاوی این پیام باشد که الگوی مصرف فرادستان حتی در ماده توهمزایی چون اژدهاک با فرودستان و طبقات متوسط اجتماع تفاوت دارد. به هر حال اقتصاد زیرزمینی مواد مخدر، بسیار پر سود و البته زیر ضرب حکومتهاست. بنابراین شبکهای از مناسبات پیدا و پنهانی شکل مییابد که پروسه تولید، توزیع و مصرف را سامان دهد. نمایشنامه «پنگوئنهای افسرده» روایتی است از این مناسبات مافیایی که میتواند ثروت هنگفت اما غیرمولد تولید کرده و در نهایت با خبط و خطای اعضای آن، در تور امنیتی نهادهای رسمی حفظ قانون گرفتار شود. محمد میرعلیاکبری نشان داده که شناخت نسبی از این جهان مافیایی دارد و حتی در زبانی که این شخصیتها به کار میبندند میتوان تمایز و تفاوت اجتماعی و طبقاتی را مشاهده کرد. در انتها وقتی کمیسر بعد از خاموش شدن نورافکنها وارد آوانسن شده و از فیلم هرتسوک میگوید که چگونه پنگوئنها وقتی به آخر خط میرسند، دور شدن از خانه و رفتن تا نهایت دور و مرگ را انتخاب میکنند، میتوان ایدئولوژی اثر را به قضاوت نشست. اینکه انسان معاصر برای فراموشی ملال زمانه گاه همین مسیر انزوا و تباهی را برمیگزیند و در این راه پرمخاطره به دیگران آسیب میزند. بنابراین ما هم همچون پنگوئنهایی که هرتسوگ به تصویر کشیده، گاه افسرده میشویم و برای عبور از آن به ساحل ناامن مخدری همچون اژدهاک پناه میبریم. اما از یاد نبریم که این آغاز مسئولیتگریزی و تجربه ویرانگر خلسههای یک جهان سرمایهداری پسین است.
منتقد
جهان مدرن به قــــول فرویــــــــد با فرایند تمدنسازی مستــــــــــوجــــــــــب ملالتهای بیشمار برای انسان شده و یکی از راههای گریز از این وضعیت برای عدهای از انسانها، پناهبردن به مواد مخدر است. ساختن یک جهان آرمانی در ذهن به یاری مواد توهمزا و تجربه کاذبِ احساسِ شادمانی. محمد میرعلیاکبری در نمایشنامه «پنگوئنهای افسرده» کمابیش به این مسأله میپردازد. عدهای از جوانان متمول از طبقات فرادست جامعه به مخدری تازه بهنام اژدهاک روی خوش نشان داده و تجربهای به قول خودشان ناب و بیبدیل را از سر میگذرانند. در ادامه اما موارد مشکوک، یک به یک از راه میرسد و تعداد زیادی از این جوانان را به کام مرگ میکشاند. گویا این توطئهای است که مغز متفکر این تشکیلات برای انتقام از طبقات متمول صورت داده آن هم با تغییر الگوی شیمیایی این مخدر. این مسأله گریبان تولیدکنندگان را میگیرد و اکثر کسانی را که از طریق تولید و توزیع این کالای کمیاب، به ثروتی هنگفت رسیده را به نابودی میکشاند. اینجا هم الگوهای رایج مافیایی بکار گرفته شده و سلسله مراتبی از قدرت شکل مییابد که میبایست افراد در خدمت این صنعت پرسود اما غیرقانونی باشند. در این مسیر پر فراز و نشیب، مرگ ناگهانی مصرفکنندگان، مدیریت امور را دچار اختلال کرده تا مسائلی همچون رقابت، ستیز و همکاری با پلیس سربرآورد. گویی خیر و شر بار دیگر مقابل یکدیگر صف کشیده و برای شکست آن یکی، دست به عمل میزند. در این فضای تناقضات و تعارضات، نیروهای مختلف اجتماعی با یکدیگر وارد برهمکنش شده تا شاید وضعیت ناپایدار به پایداری رسد. بنابراین دمودستگاه قانونی مداخله میکند تا نظم را بار دیگر برقرار کند اما منفعت مالی تجارتِ زیرزمینی مواد مخدر، ضرورت مقابله با پلیس را گوشزد میکند و راههای گریز را میجوید.
از منظر شخصیتشناسی شاید مهمترین فرد این جهان سودایی، همان کمیسر پنجاه و اندی سالهای باشد که جایگاه راوی، بازپرس کهنهکار و منتقد قدیمی مجله فیلم را تصاحب کرده است. مردی پا به سن گذاشته که یادآور فیگور کارآگاه در ادبیات پلیسی است. مردی با ذکاوت و شجاعت که در کنار اختیارات و امکانات دولتی، بر ویژگیهای شخصی خویش تکیه کرده و پرده از این راز سر به مهر میگشاید و در تلاش است مجرمان را به دست قانون سپرده و روایتی جذاب و سینمایی از سیر وقایع به مخاطبان ارائه کند. از این باب با نمایشنامهای جنایی روبهرو هستیم که وفادار به ژانر است و تا حدودی در تلاش برای گسترش مرزهای آن. بنابراین میتوان «پنگوئنهای افسرده» را صدایی تازه در ژانر جنایی دانست که قصه خوب تعریف میکند و سر فرصت روایت خویش از یک فروپاشی را بیان میکند. این بار هم به مانند آثار قبلی این نویسنده با تکثری از صحنهها روبهرو هستیم که در سیوهشت قسمت کوتاه، تلاش دارد روایتگر بزنگاههای مهمی از زندگی تعدادی از آدمهایی باشد که درگیر تولید و توزیع مواد مخدر هستند. تکنیکی که میرعلیاکبری در بازنمایی شخصیتها استفاده میکند مبتنی است بر «حضور غایب» افراد اصلی این ساختار مافیایی. فیالواقع مدام درباره کسانی چون دکتر، سیروس و صیفور حرف زده میشود اما خود این افراد حضور فیزیکی ندارند. مکانیسمی زیباشناسانه که تخیل را برمیانگیزاند و اجازه میدهد مازادی غیرقابل دستیابی از پدرخواندههای این ساختار مافیایی برای مخاطبان برساخته شود. یک غیاب استراتژیک که راهگشاست و سویههای نامکشوفی از جهان مافیایی مواد مخدر را نمایان میکند.
ارجاع به تولیدات مهم سینمایی و فیگورهای دورانساز هنر هفتم، یکی از علائق و سلایق همیشگی و تکرار شونده میرعلیاکبری در نگارش متون نمایشی است. در «پنگوئنهای افسرده» سریال برکینگ بد و شخصیتی چون والتر وایت مد نظر است. نوعی نگاه اقتباسی به این سریال پرطرفدار و تلاش برای اتصال با وضعیت اینجا و اکنون ما در قبال اقتصاد پنهان تولید مواد مخدر صنعتی. به هر حال با پدیدهای نوظهور روبهرو هستیم که به کمک علم شیمی میتوان قرصی توهمزا خلق کرد که ملال زندگی مدرن را پس زند و لذت آنی اما خطرناک ایجاد کند. محصولی زیرزمینی اما پرمخاطب که گاه در یک خانه محقر در تهران ساخته میشود و گاه در یک آزمایشگاه مجهز بینالمللی. میرعلیاکبری در این سالها به استناد آثاری که آفریده نشان داده که گوشه چشمی دارد به روایتهای پرطرفدار سینما و سریالهای تأثیرگذار جهانی. بنابراین از منظر فرمال چندان خود را گرفتار روایتهای پرابهام مدرنیستی نمیکند و تعلیق داستانی را ارج مینهد. شخصیتپردازی رئالیستی به مخاطبان این اجازه را میدهد که با جهان نمایشنامه و آدمهای آن ارتباط برقرار کنند و با عواطفی چون خشم و هیجان و دلسوزی، سرگذشت شخصیتها را پی بگیرند. این نکته مهمی است که این روزها در تئاتر و سینمای ایران کمیاب شده و به نوعی مخاطبان را دچار دلزدگی نسبت به زندگی شخصیتهای دراماتیک کرده است.
تحقیقات جامعهشناختی نشان داده که چگونه یک ماده مخدر گرانقیمت میتواند تمایز اجتماعی ایجاد کرده و حاوی این پیام باشد که الگوی مصرف فرادستان حتی در ماده توهمزایی چون اژدهاک با فرودستان و طبقات متوسط اجتماع تفاوت دارد. به هر حال اقتصاد زیرزمینی مواد مخدر، بسیار پر سود و البته زیر ضرب حکومتهاست. بنابراین شبکهای از مناسبات پیدا و پنهانی شکل مییابد که پروسه تولید، توزیع و مصرف را سامان دهد. نمایشنامه «پنگوئنهای افسرده» روایتی است از این مناسبات مافیایی که میتواند ثروت هنگفت اما غیرمولد تولید کرده و در نهایت با خبط و خطای اعضای آن، در تور امنیتی نهادهای رسمی حفظ قانون گرفتار شود. محمد میرعلیاکبری نشان داده که شناخت نسبی از این جهان مافیایی دارد و حتی در زبانی که این شخصیتها به کار میبندند میتوان تمایز و تفاوت اجتماعی و طبقاتی را مشاهده کرد. در انتها وقتی کمیسر بعد از خاموش شدن نورافکنها وارد آوانسن شده و از فیلم هرتسوک میگوید که چگونه پنگوئنها وقتی به آخر خط میرسند، دور شدن از خانه و رفتن تا نهایت دور و مرگ را انتخاب میکنند، میتوان ایدئولوژی اثر را به قضاوت نشست. اینکه انسان معاصر برای فراموشی ملال زمانه گاه همین مسیر انزوا و تباهی را برمیگزیند و در این راه پرمخاطره به دیگران آسیب میزند. بنابراین ما هم همچون پنگوئنهایی که هرتسوگ به تصویر کشیده، گاه افسرده میشویم و برای عبور از آن به ساحل ناامن مخدری همچون اژدهاک پناه میبریم. اما از یاد نبریم که این آغاز مسئولیتگریزی و تجربه ویرانگر خلسههای یک جهان سرمایهداری پسین است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه