چک‌لیست‌های زندگی مشترک/2

نقش والدین درونی شده در اختلافات زن و شوهری


آزاده سهرابی
روانشناس
می‌گفت: هر بار که به اضافه وزن من اشاره می‌کند دلم می‌خواهد صاف در چشم‌هایش نگاه کنم و بگویم واقعاً بس کن این همه احساس گناه دادن به من رو برای خوردن دو شکلات بیشتر یا دو قاشق غذای بیشتر. واقعاً درکی از این همه حساسیتش ندارم و کاملاً در این مواقع حس می‌کنم اصلاً دوستم ندارد. احساس می‌کنم نه تنها دوستم ندارد که مرا در یک قفس انداخته و همه چیز را می‌خواهد کنترل کند.
در حالی این حرف‌ها را می‌زد که می‌دانستم همسرش آدم سختگیر یا کنترل‌گری نیست. همسرش اما چه می‌گفت: در نهایت همه شکایت‌هایش برای اینکه همسرش مراقب سلامتی‌اش نیست یک جمله تکان دهنده بود: «مادرم را زود از دست دادم. چون مراعات نمی‌کرد و من فکر می‌کنم چاقی باعث مرگ زودهنگامش شد.» و بلافاصله گفت همسرم خیلی لاغر بود و من همین را خیلی دوست داشتم. درحالی که می‌دانستم مادرش را در 15 سالگی از دست داده  در اثر سرطان و بعدتر هم مشخص شد مادرش در دسته آدم‌های چاق قرار نمی‌گرفته و اتفاقاً در روزهای آخر هم بسیار نحیف و لاغر شده بود.
کاش ما بدانیم پشت همین چند خط روایت چقدر داستان جبران احساسات سرکوب شده کودکی و نوجوانی و افکار تحریف شده نهفته است. این زوج که روزهای اخیرشان مدام در تنش بر سر این می‌گذرد که چه کسی کنترل‌گر است و چه کسی نیست، دردهایی دارند که با والدینشان تجربه کرده‌اند.
زن این قصه پدری داشته که تمام کودکی و نوجوانی در حال کنترل تک تک رفتار بچه‌ها و همسرش بوده و به شکل وسواسی میل به کنترل همه چیز داشته است و اتفاقاً این زن به این دلیل همسرش را انتخاب کرده که «اصلاً شبیه پدری که تجربه کرده» نبوده است. اما حالا تنها یک موضوع که باعث حساسیت همسرش شده و باعث شده او سرزنش را شروع کند دقیقاً در ذهن زن، مرد را به پدرش متصل کرده است و تصور می‌کند دوباره در آن فضایی که پدر وسواس‌گونه همه‌چیز را کنترل می‌کرد گیر افتاده است!
از طرف دیگر مرد که تمام احساس‌های فقدان مادرش را به شکل دفاعی به چاقی قبل از بیماری مادرش نسبت می‌داده حالا بار دیگر با کمی اضافه وزن همسر نگرانی‌ها از تجربه دوباره از دست دادن سراغش آمده است.
این زن و شوهر در زمان حال و در رابطه با یکدیگر به سر نمی‌بردند و به شکل کاملاً ناهشیارانه در ارتباط با احساسات و افکاری هستند که با والدین درونی شده‌شان تجربه کرده‌اند. برای همین است که هر زن و شوهری به نظر می‌رسد اگر در زندگی سر مسائل جزئی به اختلاف می‌خوردند خصوصاً اگر تازه ازدواج کرده‌اند باید دنبال ردپای والدین درونی شده‌شان و تجربیاتشان با آنها بگردند که چه چیزی در همسرشان آنها را یاد آن تجربیات می‌اندازد و اگر زمان زیادی از ازدواجشان می‌گذرد باید در این مواقع دنبال تجربیات اولیه از ارتباط خودشان با یکدیگر و احساسات سرکوب شده‌شان بگردند (جداگانه بحث خواهد شد).
این یک واقعیت انکار ناشدنی در اتاق‌های درمان است که آدم‌ها یک والدین درونی شده دارند که بسیاری از انتخاب‌ها و رفتارهای امروزشان را متأثر می‌کند. حتی خیلی از روانشناسان معتقدند افراد جذب کسی می‌شوند که عموماً با والد غیرهمجنس خود بیشترین تشابه را داشته باشد و گاهی به شکل افراطی البته –اگر آسیب دیده باشند- دنبال متضاد آن می‌گردند. همه اینها به شکل ناخودآگاه رخ می‌دهد. اما افراد را درگیر همان احساساتی می‌کند که در کودکی و نوجوانی درگیرش بودند. گاه زخم‌ها و عقده‌هایی در این میان سرکوب شده. گاه خطاهای شناختی شکل گرفته و همه اینها به شکلی جدی در ناخودآگاه نفوذ کرده است. این مسأله دو چیز را روشن می‌کند. یکی اینکه چقدر نیاز است که افراد پیش از ازدواج عمده مسائل خود را حل کرده باشند و یا سیستم آموزشی و تربیتی در کشور بتواند فضایی برای مهارت‌های خودشناسی عمیق به افراد بدهد و دوم اینکه زوج‌ها با هر اختلافی ذهن خود را تنها بر همان موضوع معطوف نکنند و اگر می‌بینند چیزی در این میان به شکل غیرعادی دارد کش می‌آید یا احساسات عمیقی را نامتناسب به رفتار طرف مقابل برمی‌انگیزد یک نگاهی به گذشته خود و والدین درونی شده‌شان داشته باشند.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7843/24/601695/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها