گفت‌وگویی به یادگار با هوشنگ آزادی‌ور، شاعر و مترجم و پژوهشگر فقید

چهار رکعت‌ برای مژه‌های نمناک‌ات


هوشنگ آزادی‌ور متولد سال ۱۳۲۱ و رفته به ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، شاعر، مترجم و مستندساز ایرانی بود و دانش‌آموخته مدرسه عالی سینما و دانشگاه ییل امریکا. «گل قالی» و «خاویار، مروارید سیاه» از آثار او در مقام مستندساز است. او از شاعران «شعر دیگر» و مترجمی چیره‌دست بود و از مهم‌ترین ترجمه‌هایش می‌توان به «رومئو و ژولیت» شکسپیر و «تاریخ تئاتر جهان» اسکار گ. براکت و «تاریخ سینمای جهان» دیوید کوک اشاره کرد و مجموعه شعر «مرگنامه‌ها و پنج آواز برای ذوالجناح» و کتاب صوتی مقالات شمس تبریزی و... گفت‌وگوی پیش ‌رو، حاصل دیداری‌ است کوتاه با او یک‌سال پیش از آنکه برای همیشه این جهان را ترک کند.
 تیتر سطری از شعر آزاد‌ی‌ور

محسن بوالحسنی
روزنامه‌نگار
چند روز است به هوشنگ‌ آزادی‌ور فکر می‌کنم؛ نمی‌دانم چرا. به آن‌ آخرین و تنها دیداری که با او داشتم و تمام شعرهایی که ازش خوانده بودم و هر بار کوبیده بودم روی پای خودم و آفرینی نثارش کرده بودم بی‌ آنکه ببینمش. دیدن آدم‌هایی که دوست‌شان دارم، بیش از احتمال معذب کردن‌ آن‌ها، خودم را به ‌عذاب می‌اندازد. ببینی که چی بشود؟ آدم‌ هر چه قبرستان سینه‌اش را محدودتر بگیرد، قطعاً که بهتر است ولی این حرفه‌ روزنامه‌نگاری نمی‌گذارد خیلی وقت‌ها و عذاب و معذب سرش نمی‌شود. آزادی‌ور از آن‌ دست آدم‌هایی بود که بیشتر به‌واسطه‌ شعر استخوان‌دار اما مهجورش می‌شناختمش و می‌خواستم بفهمم و بدانم چه می‌کند با کلمات که ظرفیت‌هایی چنین و چنان شاعرانه به‌ زبان و البته عاطفه‌اش می‌بخشد. باید بدانم و بفهمم روح در کجای طغیانش یقه‌ واژه‌ها را می‌گیرد و کجا می‌نشیند از تکاپو... کدام کلمه است که دست آدم را می‌گیرد و از پنجره به پرتگاه‌، پرتش می‌کند و کدام کلمه‌ است که می‌شود بهش گفت: «کلمه‌ نهایی.» آدم‌هایی مثل آزادی‌ور که دیگر خیلی‌خیلی کم گیر می‌آیند، بیش از یک مد یا نمایش بودند، بیش از سرسپردگان متعصب یک ژانر و یک دسته و یک حلقه و یک نحله... این‌ها چاره‌ نداشتند جز نوشتن و از ترس مرگ بود این نوشتن و ارواح ماضی را در کلمات دمیدن. تنها کاری که بلد بودند همین بود؛ چه دیده شوند چه نه. به ‌هر روی نه تولد آزادی‌ور است نه سالمرگش... هیچ‌کدام... بهانه‌اش شنیدن صدای او در قالب کتاب صوتی «مقالات شمس تبریزی» است و خواندن این بند از شعرش: «چهار رکعت‌ برای مژه‌های نمناک‌ات‌»...

   به نظر شما اهمیت «کتاب صوتی» در چیست و چه تأثیراتی می‌تواند در معرفی درست یک متن داشته باشد؟
 یکی از دلایلش این است که ما در طول زمان لهجه‌ها و فرهنگ‌های مختلفی را تجربه کرده‌ایم و امروزه کنجکاو هستیم بدانیم گذشتگان ما چگونه حرف می‌زده‌اند و با چه لهجه و نوع خوانشی. درباره معاصرین ما نیز وضع به همین منوال است. به عنوان مثال صدای آقای اخوان ثالث را وقتی می‌شنوید متوجه می‌شوید که گونه‌ای خاص شعر می‌خواند و این مسأله مهمی است؛ چرا که در درازمدت این تفاوت‌ها در خوانش می‌تواند به فهم شعر یا اثر هنرمند کمک کند. با شاملو که شعرخوانی استانداردی داشت و همه سعی می‌کردند در خوانش خود آن استانداردها را رعایت کنند. به هر حال کتابخوانی این ارزش‌ها را در وهله اول دارد. دوم اینکه کسی که نوشتاری را نشر می‌کند طبعاً تحقیق می‌کند و صاحب سواد است و سعی می‌کند تا حد ممکن آن متن را درست بخواند. ما بسیار می‌بینیم که بعضی‌ها متون را غلط می‌خوانند؛ حتی وقتی حافظ یا مولانا می‌خوانند متوجه می‌شویم که غلط‌های زیادی در خوانش دارند، تأکیدها را رعایت نمی‌کنند یا بسیاری عیوب دیگر که باعث می‌شود متن در خوانش و دکلمه به صورت غلط به شنونده منتقل شود. به هر صورت کتاب صوتی نقش عمده ای در انتقال فرهنگ و متون ادبی و... دارد و می‌تواند برای نسل‌ها و روزگاران بعد بسیار مفید و مؤثر باشد.
چرا مقالات شمس را انتخاب کردید؟
این کتاب انتخاب من نبود. ناشر قصد داشت گزیده‌ای از آثار شش نویسنده را به صورت کتاب صوتی منتشر کند و اینها را به اشخاص مختلفی داد و «مقالات شمس» هم یکی ازاین کتاب‌ها بود. مقالات هم کم خوانده شده یا اگر خوانده شده با صدای بلندی نبوده و ویژگی‌های سبکی این متن را در دکلمه رعایت نکرده‌اند. مقطع نویسی و پاراگراف‌نویسی شمس از جمله مؤلفه‌هایی است که شاید خیلی‌ها به آن پی نبرده باشند یا... به هر صورت من از پیش‌ترها با کتاب مقالات شمس انس داشتم.
    مقالات شمس چه ویژگی‌هایی داشت و آیا این ویژگی‌های سبکی شما را به لحن و نوع خاصی از خوانش رسانده یا...؟
من از گذشته تا امروز با ادبیات کلاسیک آشنایی داشته‌ام و دارم. در واقع با ادبیات کلاسیک بیشتر اخت هستم تا ادبیات مدرن. از جوانی هم شعر می‌نوشتم و آن زمان هم مطالعات ما ادبیات کلاسیک بود. البته همان طور که گفتم این کتاب انتخاب من نبود و متن را قرار بود آقای «انوار» بخوانند. ایشان نتوانستند و من را پیشنهاد دادند برای دکلمه کتاب و به همین دلیل هم ناشر سراغ من آمد. در واقع می‌خواهم بگویم من مقالات را انتخاب نکردم، اما خوشحالم از اینکه این کتاب را دکلمه کردم. من مستندساز هستم و متن‌های خودم را می‌خوانم. گاهی هم متن‌های دیگران را و آشنا بودم با متن‌خوانی. برخلاف بسیاری دیگر، من اگر قرار باشد متنی را بخوانم حتماً آن متن باید با روحیه‌ام سازگار باشد و دوستش داشته باشم و مقالات شمس هم از این دسته بود. فکر کردم این متن باید این طور خوانده شود و بیش از آنکه به زیبایی خوانش فکر کنم، به درست خواندن آن فکر کردم و کوشیدم این موضوع را در کار رعایت کنم. مقالات هم زبان خیلی خاصی دارد؛ از یک طرف قصه می‌گوید و موعظه می‌کند و از طرف دیگر تند است و پرخاشگر... این‌ها نکته‌هایی است که هر کسی بر اساس سلیقه خودش آن را در اجرا به نمایش می‌گذارد.
تصور شما از وجوه مختلف شخصیت شمس تبریزی در خلال این آشنایی و انس چگونه بود؟
راستش را بخواهید من با مقالات شمس از طریق مولانا آشنا شده‌ام. به صورت ویژه‌ای روی شمس کار نکرده‌ام، اما همان طور که گفتم با مقالات آشنا بودم. شمس آدمی است که در فضا و زمان خود نمی‌گنجد و مدام مسافر است در واقع وقتی مولوی را پیدا می‌کند (یا شاید به نوعی یکدیگر را پیدا می‌کنند) هر دو «قرار» می‌گیرند. شاید حتی شمس (طبق آنچه در مقالات رؤیت شده) عطش بیشتری برای یافتن مولانا داشته است. به هر صورت وقتی به هم می‌رسند کلام‌شان بوی یکدیگر را می‌دهد و این مسأله را هم در اشعار مولانا می‌توانیم به وضوح ببینیم و هم در مقالات شمس. نکته دیگری هم که به نظرم در اجرا و دکلمه آثار و متون ادبی مهم است، حال و روزگار گوینده متن در لحظه خوانش است. زمانی که می‌خواهید متنی را دکلمه کنید حال و هوای آن لحظه بی شک در خوانش‌تان تأثیرگذار خواهد بود. متأسفانه بعضی‌ها مخصوصاً‌ در حوزه گفتار فیلم، متن را به صورت سر‌هم‌بندی شده می‌خوانند و قصدشان فقط انتقال اطلاعات به شنونده است. من اصولاً چنین متن‌هایی را نمی‌خوانم و بیشتر سراغ متن‌هایی می‌روم که شخصیت داشته باشند. اهمیت و شناخت خوانش و دکلمه متن یا به نوعی کتاب صوتی و متن‌خوانی، متأسفانه در فرهنگ ما رسوخ نکرده و به خصوص در جشنواره فیلم این کمبود حس می‌شود؛ در حالی که خوانش و گفتار به فیلم شخصیت می‌دهد و روال و حال خاصی به آن می‌دهد و حتی می‌تواند به صورت موسیقی فیلم هم عمل کند. من به این چیزها واقف هستم و تا جایی که حوصله‌اش را داشته باشم، سرحال باشم و علاقه داشته باشم، سعی می‌کنم درست بخوانم.
اگر بخواهید کتابی برای خوانش پیشنهاد بدهید یا خودتان بخواهید بخوانید آن کتاب‌ها چه کتاب‌هایی هستند؟
دایره وسیعی از اسم‌ها را می‌توانم بیاورم اما همین متن‌هایی که «نشر معین» ارائه داده متن‌های بسیار خوبی هستند و زیر نظر محمدعلی موحد انتخاب می‌شوند که خواه ناخواه به اعتبار بیشتر این کتاب‌ها می‌انجامد. من هم طبعاً انتخاب‌های ایشان را قبول دارم.
درباره کتاب‌هایتان بخصوص مجموعه شعرتان کمی حرف بزنیم...
تاریخ سینما که «نشر چشمه» درمی‌آورد یک زمانی ممنوع الانتشار اعلام شد و سه سالی همین طور ماند و چاپ سومش حدود 150 مورد حذفی داشت. من آن موارد را اصلاح کردم اما خود ناشر هم برای انتشارش مشکلاتی داشت چون باید دوباره فیلم و زینک می‌گرفت و کتاب و... این‌ها هزینه زیادی داشت؛ اما «تاریخ تئاتر» در بازار موجود است. چاپ مجدد شعرهای من «مرگنامه‌ها و پنج آواز برای ذوالجناح» را هم نشر روزبهان بزودی منتشر خواهد کرد. من شعر زیاد نمی‌نویسم. در واقع وسواس زیادی دارم. زیاد می‌نویسم اما دور می‌ریزم و به آن چیزی که می‌خواهم نمی‌رسم. خودم را شاید به نوعی و به قول برخی‌ها شاعر حرفه‌ای نمی‌دانم. اینکه اصلاً‌ شاعر حرفه‌ای داریم یا نه، بحث دیگری ‌است. یک دوره‌ای با بچه‌های «شعر دیگر» شعر می‌نوشتم ولی بعد کنار گذاشتم و رفتم دنبال سینما و تئاتر. بعد از 30 سال دوستان جوان کپی‌ کتاب من را برایم می‌آوردند که برایشان امضا کنم برایم تعجب‌آور است. شعر دیگر در زمان خودش ملعون بود و قبولش نداشتند اما امروز دوستان جوان ما دوباره این آثار را بازخوانی می‌کنند.
دلیل بازخوانی امروز از شعرهای شاعران «شعر دیگر» را در چه می‌بینید؟
«شعر دیگر» جلوتر از زمان خودش بود و از طرفی آن دوره در انتشار کتاب و شعر و...  باندبازی زیادی وجود داشت. یک تفکر کمونیستی سوسیالیستی هم بود که براساس آن به شعرهایی که با رویکردهای سیاسی نوشته می‌شد
پر و بال بیشتر می‌دادند و شعرهای ما را بی معنا و بی ارزش می‌دانستند یا حداقل این طور نشان می‌دادند؛ اما امروز جوان‌ها رها هستند از سلطه آدم‌ها و تفکرات خاص‌شان. جوان‌ها با من زیاد تماس می‌گیرند و دنبال شعر دیگر را می‌گیرند و سؤال می‌کنند. چاپ دوم مجموعه شعر «مرگنامه‌ها و پنج آواز برای ذوالجناح» شعرهای جدیدی را هم در خودش دارد که خودم و دیگران ببینند «شعر دیگر»ی که آن زمان نوشته می‌شد و شعر ناجوری به حساب می‌آمد، امروز به کجا رسیده و به چه چیزی تبدیل شده و آن شاعر، امروز و در این سن و سال چگونه می‌نویسد.
چه تفاوتی بین مقوله ادبیات و هنر وجود داشت که شما را به این تفکیک معنایی رساند؟
هنر چیزی را که وجود ندارد به وجود می‌آورد، وگرنه چیزی را که وجود دارد اگر به شعر درآوردیم، توصیف و توضیح است با کمی رنگ و لعاب و زبانی پالوده‌تر. در واقع بیشتر نوعی زبان‌آوری است. ما کمی تجدیدنظر کردیم در این تفکر و کمی از آن تعهدات اجتماعی و شعار مردمی بودن و... دوری کردیم. تعبیر خود من این بود که حافظ یا مولوی هم برای مردم شعر نمی‌گفتند. شعر باید تولید معنا کند. نه اینکه خودش دنبال معنی باشد. شعر یک داده غیبی‌است که شاعر گسترشش می‌دهد و به چیزی تبدیلش می‌کند که قبل از آن وجود نداشته است. وظیفه هنر موعظه کردن نیست. همه هنرها تابع همین شرایط هستند. ما تعریف شعر را تغییر دادیم و این در خوانش شعرها هم تأثیرگذار بود. بعضی‌ها فقط درددل می‌کنند و اسمش را می‌گذارند شعر.


برشی از گفت‌وگو

«شعر دیگر» هنر است نه فقط ادبیات

بعد از جزوه‌ای که احمدرضا (احمدی) منتشر کرد شعر دیگر و سپس موج‌های دیگر بعد از شعر دیگر اتفاق افتاد و شعر دیگر هم یک نوع منفک شدن از شعر آن زمان بود. آن زمان همه شبیه هم شعر می‌نوشتند و همه حال وهوای رمانتیک و سیاسی می‌گرفتند و واقعاً خیلی وقت‌ها چیزهایی که نوشته می‌شد شعر نبود. وقتی ما دور هم جمع می‌شدیم و شعر می‌نوشتیم به این نتیجه می‌رسیدیم که شعر باید طور دیگری نوشته شود و تعریف دیگری داشته باشد. شعری که به اصطلاح از طرف پیروان «نیما» رایج شده بود به ما جواب نمی‌داد. شعرهای ما هم در کنار این شاعران خوانده نمی‌شد. ما با نیما اخت بودیم و خود من معتقد بودم که نیما کاملاً فهمیده نشده و فقط کوتاه و بلندی سطرها و زبان ساده شعر و... درک شده و اصل شعر نیما و تعریف تازه‌اش از شعر به درستی دریافت نشده است. ما دنبال تعریف تازه‌ای از شعر بودیم و به نظر ما شعر هنر بود، نه فقط ادبیات. به هر حال مقداری کار شد و خیلی هم منتشر نشد و وقتی آزاد شد و به انتشار رسید، برخی‌ها دست از گلوی مجلات و کتاب‌ها  و کتابفروشی‌ها برداشتند و جوان‌ها به سمت شعر متفاوت آمدند. به نظر من پایه و مایه اصلی شعر متفاوت، «شعر دیگر» بود بعد شعر حجم آمد و قصد داشت شعر دیگر را مصادره کند که نتوانست و ما الان جز رویایی کسی را به عنوان شاعر حجم نمی شناسیم. بیانیه ای هم که داد، تیمی از حرف‌هایش کارهایی بود که ما در شعر دیگر می‌کردیم. رویایی تنها کسی بود که ما از شاعران قدیم تر از خودمان قبولش داشتیم و بقیه را خیلی قبول نداشتیم، مگر یکی دو شعر از شاعرانی محدود. شعرهای آن دوره هنر نبود، ما شعر را به هنر نزدیک کردیم.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7855/17/603642/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها