کدام دموکراسی؟


عبدالله بیننده
پژوهشگر سیاسی
با مروری بر تاریخ 70 سال اخیر جهان یعنی از جنگ جهانی دوم به بعد تا حال حاضر، اروپا و امریکا هیچ گاه این گونه که اکنون در مسأله اوکراین دچار انفعال شده‌اند، در موضع ضعف و انفعال نبوده‌اند. به نظر می‌‌رسد این انفعال نشانه‌ای مهم از تضعیف جایگاه آنها در ساختار جهانی است. بخش عمده‌ای از هژمونی امریکا و اروپا در طول این بازه بیش از ۷۰ساله، سیطره ایدئولوژیک بر جهان بوده است؛ هژمونی ای که در آن غرب، مظهر پیشرفت، عقلانیت، قانون گرایی، اقتدار، تکثرگرایی، نظم، دموکراسی، برابری و امثال آن به حساب آورده شده است. تصویری که به نظر می‌‌رسد اکنون با مواضع انفعالی کنونی آنان از یک سو و موضعگیری‌های نژادپرستانه و نگاه تحقیرآمیز علنی آنان نسبت به دیگران از سوی دیگر، در حال ترک برداشتن است. همه این روزها رئیس جمهور روسیه را به دیکتاتوری محکوم می‌‌کنند، اما به روی خود نمی‌آورند که پوتین حاصل رأی ملت روسیه است؛ یعنی حاصل دموکراسی؛ مسأله در خوب یا بد بودن دموکراسی یا پوتین نیست، مسأله سیطره‌ای است که این تلقی بر اذهان دارد و هر اتفاقی که بیفتد، نباید به آن دستگاه مفاهیم که غرب به مدد آنها هژمون شده و تصویری که از غرب ساخته شده است، گردی بنشیند. اما چرا غرب چشم به روی این دموکراسی می‌‌بندد و سعی می‌‌کند تصویری دیکتاتورمآبانه از رئیس‌جمهور روسیه ارائه کند؟ آیا دموکراسی مورد تأیید، تنها دموکراسی است که غرب را تأیید کند و غرب آن را؟ جنگ جهانی اول و دوم، در خود اروپا مشروعیت بسیاری از مفاهیم اروپایی را در معرض نقادی‌های بنیادین قرار داد. مسأله فعلی روسیه و اوکراین نیز می‌‌تواند چنین کارکردی را برای سایر مردم جهان داشته باشد. تلاش اصلی بی بی سی، یورونیوز و امثال آنها در این روزها حفظ همان تصویر است تا مبادا کسی از مخاطبان‌شان بپرسد که چرا غرب مقتدر، نمی‌تواند روسیه را مهار کند؟ تا مبادا کسی بپرسد، که مگر پوتین محصول دموکراسی نیست پس در کدام چهارچوب تحلیلی دیکتاتور محسوب می‌‌شود؟ در چهارچوب تحلیلی آنها جرج بوش و ناتو که بیش از 2 میلیون انسان را در عراق و افغانستان کشتند، دموکرات بودند و نه دیکتاتور! پی بردن به این استانداردهای دوگانه بزرگترین ثمره برای ما است؛ مایی که آنها اسم‌مان را جهان سومی‌ها گذاشته‌اند! این را هم باید بدانیم که روسیه هرچه هست، ماهیتاً بخشی از تاریخ و تمدن و اندیشه غرب دوران مدرن است؛ حتی زمانی که نماد شرق دانسته شود. چنان که ترامپ، مرکل، جانسون، بوش، کارتر و امثال آنها بوده و هستند. جنگ روسیه و اوکراین حتی در نگاهی عمیق‌تر جنگ بخشی از غرب علیه غرب است، به این معنا که سیطره انگاره‌ها و اندیشه‌های غرب بر جهان است که در مجموع کار را به این نقطه کشانده است. چنان که دو جنگ جهانی که بنا به برخی آمارها بیش از 70 میلیون کشته برجای گذاشت، نیز محصول همین انگاره‌ها و اندیشه‌ها بود. جالب آنجا است که با نگاهی به تاریخ، هیچ گاه در طول تاریخ بشر این حجم از کشتار و ویرانی که در دوران مدرن وجود داشته، سابقه نداشته است اما چرا مفاهیم اروپایی همچنان برای جریان‌های غرب‌اندیش مقدس به حساب می‌‌آیند، در حالی که در خود اروپا تقریباً همه این مفاهیم با پرسش‌های بنیان برانداز مواجه شده‌اند؟ در طول این چهار دهه با این حجم از کشتار و ویرانی در آفریقا، امریکای لاتین، آسیا و امثال آنها آیا هیچ گاه غرب و رسانه‌هایش نگران اضطراب میلیون‌ها انسان بوده است؟ در تاریخ چیزی را در این باره نمی‌توان یافت. چون از نظر آنان، غیر خودشان انسان نیستند یا دست کم بربر یا انسان‌های نیمه وحشی و در بهترین حالت غیرمتمدن‌اند که نمونه واضح برای این موضوع مردم افغانستان و یمن‌ هستند. نحوه مواجهه اروپا و امریکا با جنگ اوکراین، درس‌های بزرگی هم در حوزه سیاست‌اندیشی و هم در حوزه سیاست‌ورزی دارد، اگر که درس گیرنده‌ای وجود داشته باشد.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7865/6/605443/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها